۱۳۸۷ دی ۶, جمعه
۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه
زنان راوی امام حسین علیهالسلام
منابع مقاله:
، نهله غروی نائینی؛
نهله غروی نائینی(1)
چکیده
زنان شیعه برای فراگیری و آموزش تعالیم معصومان علیهمالسلام در طول تاریخ مسلمانان، همّت گماشته، معارف و دانشهای بسیاری از آن بزرگواران فراگرفته و به نسلهای بعد منتقل کردهاند و بدینوسیله، از راویان چهارده معصوم علیهمالسلام به شمار آمدهاند و مطالب ارزشمندی به دیگران آموزش دادهاند.
امام حسین علیهالسلام ، سومین امام و جانشین بر حق رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ، که در میان سالهای 3 ـ 61 هجری در میان مسلمانان زندگی کرد و زنانی از خواهران، همسران، دختران و طرفداران و شیعیان آن حضرت گرد شمع وجودش زیستند و سخنان و گزارشهایی از احوال و رفتار آن شهید کربلا برای دیگران بازگو کردند که این مقاله به شرح حال تعدادی از آنها میپردازد.
کلیدواژهها: راوی، امام حسین علیهالسلام ، حدیث، امّ اسلم، امّ سلمه، ام کلثوم الصغری بنت علی علیهالسلام ، حبابة الوالبیة، زینب بنت علی بن ابی طالب علیهالسلام ، سکینه بنت حسین علیهالسلام ، فاطمه بنت حبابة الوالبیة، فاطمه بنت الحسین علیهالسلام .
مقدّمه
امام حسین علیهالسلام پس از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن علیهالسلام در سال 49 ه ، رهبری و امامت مسلمانان را بر اساس امر الهی و نصّ رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله عهدهدار شد و این مصادف بود با خلافت سراسری معاویة بن ابی سفیان، خلیفه اموی. امام علیهالسلام در زمان وی ساکت نبود، بلکه او را تخطئه و توبیخ مینمود و نامههای عتابآمیزی در سرزنش قتل حجر بن عدی و اصحاب دیگر امیرالمؤمنین علیهالسلام و نامههایی هشداردهنده درباره فرزندش یزید برای او ارسال میداشت.(2) پس از فوت معاویه و به خلافت رسیدن یزید، در سال 60 هجری انحراف دستگاه خلافت و امّت به قدری شدید شد که با سخنرانی و موعظه و کتاب و خطبه، علاجپذیر نبود. مردم چنان در جهل و کوری فرورفته بودند که هدایت آنها با این ابزار کارساز نبود. و هنگامی که حاکم مدینه به امر خلیفه، مأمور گرفتن بیعت از حسین بن علی علیهالسلام برای یزید بن معاویه شد و امام را تحت فشار قرار داد، آن حضرت برای رهایی از شرایط موجود در مدینه، با خانواده و خویشان خود در 29 رجب سال 60 ه همچنانکه خود فرمود «برای امر به معروف و نهی از منکر میروم»، از مدینه رهسپار مکّه گردید(3) و در سوم شعبان وارد این شهر شد. اما در هشتم ذیحجّه، برای اعلان قیام و مخالفت علیه بیعت به زور و جابرانه یزید، به ظاهر برای لبّیک گفتن به دعوت مردم کوفه، راهی سرزمین عراق گردید؛ زیرا در خطبهای که در مکّه ایراد نمود، چنین ابراز داشت: «فرزند آدم چارهای از مرگ ندارد و باید بمیرد. پس اصلاح فسادهای اجتماعی و دینی در این زمان، جز از طریق مرگ و شهادت میسّر نیست ... حق تعالی برایم شهادتگاهی برگزیده است که به سوی آن میروم ...»(4) در این سفر پرمخاطره و پرمشقّت، خواهران، برخی از همسران و دختران و خانواده و بستگان حضرت همسفر آن امام همام بودند که همه، سختیها و رنجها را برای رضای الهی و همراهی با امام زمان خویش تحمّل کردند.
در این مجال، به شرح حالی از بانوانی که راوی امام حسین علیهالسلام بودهاند و حدیثی از آن حضرت نقل نموده یا از احوال یا کردار آن بزرگوار گزارش کردهاند، میپردازیم. قابل ذکر آنکه «حدیث» و «سنّت» در اصطلاح محدّثان، مترادف و به معنای گزارش از قول و فعل و تقریر معصوم علیهالسلام است.
1. اُمّ أسلم رحمهالله (صاحِبة الحَصاة)
امّ اسلم، که به کنیهاش معروف است، یکی از سه زنی است که به «صاحبة الحصاة» (دارنده سنگریزهها) مشهور میباشد و جز حدیثی که کلینی دربارهاش نقل کرده،(5) از شرح حال و تاریخ وفات او اطلاعی در دست نیست.
کلینی مینویسد: روزی امّ اسلم در منزل امّ سلمه خدمت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسید و گفت: پدر و مادرم فدایتان، ای رسول خدا! من کتابها خواندهام و میدانم که هر پیامبری وصیای دارد (که کارهای او را پس از فوتش به عهده میگیرد.) حضرت موسی علیهالسلام در زمان حیات خود و پس از آن وصی داشت. حضرت عیسی علیهالسلام نیز وصی داشت. پس وصیّ شما کیست؟ حضرت صلیاللهعلیهوآله فرمود: ای امّ اسلم، وصی من در حیات و مماتم یک نفر است. ای امّ اسلم هر که این کار را مانند من انجام دهد، وصیّ من است. سپس سنگریزهای از زمین برداشت و آن را با انگشتانش خُرد و نرم کرد و با انگشترش بر آن مُهر زد. پس فرمود: هر که چنین کند، او وصیّ من در حیات و مماتم باشد.
امّ اسلم میگوید: از نزد آن حضرت صلیاللهعلیهوآله بیرون آمدم و نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام رفتم و گفتم: پدر و مادرم فدایت! شما وصیّ رسول خدا هستید؟ آن حضرت علیهالسلام فرمود: آری، ای امّ اسلم. سپس سنگریزهای از زمین برداشت و آن را خرد و نرم کرد و با انگشترش بر آن مهر زد، سپس فرمود: ای امّ اسلم، هر که چنین عملی مانند من انجام دهد، او وصیّ من است. امّ اسلم گوید: پس نزد حسن علیهالسلام ، که پسر بچهای بود، رفتم و به او گفتم: ای سرور من، شما وصیّ پدرتان هستید؟ فرمود: بله، ای امّ اسلم. پس سنگریزهای برداشت و همان کار را انجام داد که آن دو (پیامبر و حضرت علی علیهماالسلام ) انجام داده بودند. از نزد او بیرون رفتم و خدمت حسین علیهالسلام رسیدم، در حالی که بچه کم سنّی مینمود. به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو وصیّ برادرت هستی؟ فرمود: آری، امّ اسلم. سنگریزهها را به من بده؛ او نیز همان کرد که آنها کردند.
امّ اسلم عمری طولانی کرد تا پس از قتل امام حسین علیهالسلام هنگامی که علی بن الحسین علیهالسلام بازمیگشت، خدمت ایشان رسید. از آن حضرت علیهالسلام پرسید: شما وصیّ پدرتان هستید؟ فرمود: بله، و همان عملی را انجام داد که ایشان انجام دادند.(6)
از این روایت نتیجه گرفته میشود که امّ اسلم از اصحاب و راویان رسول خدا، امیرالمؤمنین،امام حسن، امام حسین و امام زین العابدین علیهمالسلام بوده و خدمت ایشان رسیده و حامل سِرّ امامت بوده است.
علاّمه مامقانی با نقل روایت کلینی، او را در زمره نساء حدیث ذکر کرده، پس از آن میگوید: حداقل نتیجهای که از این روایت گرفته میشود این است که امّ اسلم امامی مذهب و دارای حالتی نیکو (حسن) و مورد عنایت خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بوده است.(7)
2. امّ سلمه رحمهالله همسر پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وی نامش هند و دختر ابوامیّه بود که پیش از ازدواج با پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، همسر ابوسلمه (عبداللّه بن عبدالاسد از «بنی مَحزوم») بود و دوبار با او به حبشه مهاجرت کرد. امّ سلمه از اولین گروندگان به اسلام و اولین زنان مهاجر بود.
ابن اثیر میگوید: اولین زنی که درون هودج وارد مدینه شد، امّ سلمه بود.(8) وی زنی باوفا و بامحبت در خانواده بود و همسرش را بسیار دوست میداشت و همواره، چه در وطن و چه در غربت، همگام و همراه ابوسلمه بود.
امّ سلمه گزارش میکند که حضرت فاطمه علیهاالسلام با غذایی که تهیه کرده بود، نزد پدرش آمد ـ زمانی که رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله در خانه امّ سلمه بود. پیامبر فرمود: برو و دو پسرم و پسر عمّهات را صدا کن. امّ سلمه میگوید: وقتی آمدند، پیامبر آنها را زیر کساء جمع نمود، سپس گفت: «الّلهمّ هؤلاءِ اهلُ بیتی و حامّتی فاَذهِب عَنهم الرِّجسَ و طهِّرهم تَطهیرا...»(9)
مطلّب بن عبداللّه بن حنطب از امّ سلمه نقل میکند که گفت: روزی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در خانه من نشسته بود، پس فرمود: «لایَدخُلْ علیَّ احدٌ»، کسی بر من وارد نشود. منتظر شدم. حسین علیهالسلام وارد شد و شنیدم که پیامبر صلیاللهعلیهوآله گریه میکرد. نگریستم، دیدم حسین علیهالسلام در دامن پیامبر یا در کنار آن حضرت نشسته بود و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سر او را نوازش میکرد و میگریست. گفتم: من متوجه نشدم که حسین علیهالسلام کی وارد شد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «اِنَّ جبرئیلَ کانَ فِی البیتِ فقالَ: أتُحبُّه؟ قلتُ: أمّا فی الدنیا، فنَعَم.»(10)
امّ سلمه حافظ ودایع و محرم اسرار اهل بیت علیهمالسلام بود. علاّمه مجلسی به نقل از کتاب بصائر الدرجات روایتی ذکر میکند که مضمون آن چنین است: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله امّ سلمه را طلبید و پوست گوسفندی را که مملو از علم بود(11) به او سپرد و فرمود: هر که پس از من آن را طلب کند، او امام و خلیفه پس از من خواهد بود. همچنین روایت میکند که چون امیرالمؤمنین علیهالسلام در حال عزیمت به طرف عراق بود کتب و سلاح و ودایع امامت را به امّ سلمه سپرد تا پس از شهادت آن حضرت، به امام حسن علیهالسلام بسپارد و هنگامی که امام حسن علیهالسلام مسموم شد، آن سلاح و ودایع را به امّ سلمه سپرد تا به امام حسین علیهالسلام بدهد. امام حسین علیهالسلام نیز هنگام حرکت به سوی عراق، آن ودایع را به او سپرد تا به امام علی بن الحسین علیهالسلام بسپارد.(12) از این گفتار معلوم میشود که امّ سلمه نزد اهل بیت علیهمالسلام چنان ارج و منزلتی داشت که محرم اسرار و حافظ امانات ایشان بود.
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آنچه بر اهل بیتش درآینده میگذشت و چگونگی شهادت ایشان را برای امّ سلمه گفته بود، و حتی تربت مدفن امام حسین علیهالسلام را به وی عطا کرده بود. بنابراین، هنگام رفتن امام حسین علیهالسلام به سوی عراق، امّ سلمه عرض کرد: «ای نور دیده من! مرا اندوهناک مکن؛ زیرا از جدّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که فرمود: فرزند دلبندم حسین در عراق در سرزمینی که آن را "کربلا" میگویند، به تیغ ظلم و جفا کشته خواهد شد.»
امّ سلمه در غزوه خیبر و فتح مکّه و حصارة الطائف و غزوه هَوازَن و ثَقیف و سپس در حجة الوداع، همراه رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله بود. او خواندن میدانست، اما نوشتن نمیتوانست.(13)
برقی، شیخ طوسی، ابن عبدالبَرّ، ابن مَنده و ابونُعَیم، امّ سلمه را از صحابه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله شمردهاند که شکی در آن نیست.(14)
علاّمه مامقانی میگوید: چگونگی حال و وثاقت وی در اخلاص نسبت به امیرالمؤمنین و زهرا و حسنین علیهمالسلام مشهورتر از آن است که دربارهاش صحبت شود و آشکارتر از آن است که متذکر شویم.(15)
شیخ ذبیحاللّه محلاّتی مینویسد: «تمام علمای اسلام اتفاق دارند که امّ سلمه در علم و تقوا و فصاحت و بلاغت و وَلاء و محبت نسبت به خاندان رسالت «کَالنّور علی شاهق الطّور» است.(16)
امّ سلمه در سال 62 ق در هشتاد و چهار سالگی در حکومت یزید، در شهر مدینه وفات کردو در «بقیع» مدفون شد و آخرین نفر از امَّهات مؤمنین بود که از دنیا رفت. درباره سال رحلت امّ سلمه اقوال گوناگونی ذکر شده که سال 62 ق به صواب نزدیکتر است.
3. أُمّ کُلثوم الصُغری بنت علی علیهالسلام
امّ کلثوم صغری، دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام ، مادرش امّ ولد بود.(17) ابن عنبه در ذکر دختران امام علی علیهالسلام ، از المُجدی نقل کرده است: «نَفیسَةُ هِیَ اُمُّ کُلثوم الصُغری خَرَجَتْ اِلی عَبدِاللّهِ بنِ عَقیلِ الاصْغَرِ.»(18) وی زوجه عبدالله بن عقیل بود. او از پسران عقیل، فقط محمّد و مسلم را معرفی کرده است که مسلم در کوفه شهید شد و عبدالله را فرزند محمّد ذکر نموده. همچنین در ذیل عقب عقیل مینویسد: مادر محمّد بن عبداللّه، حمیده بنت مسلم بن عقیل؛ و مادر حمیده، امّ کلثوم بنت علی بن ابی طالب است.(19)
بنابراین، به نظر میرسد که امّ کلثوم حاضر در واقعه کربلا، همان زوجه مسلم بن عقیل بوده که به دنبال همسر، همراه برادر بزرگوارش، اباعبداللّه الحسین علیهالسلام ، راهی کربلا شد و برخی او را «امّ کلثوم وسطی» نامیدهاند.(20)
طبری، نفیسه و امّ کلثوم صغری را در زمره اولاد علی بن ابی طالب علیهالسلام نام برده که مادر هر دو امّ ولد بوده، اما در اینکه نفیسه همان امّ کلثوم صغری میباشد، چیزی نگفته است.(21) از سال وفات و محل دفن او نیز اطلاعی در دست نیست.
سیّده امّ کلثوم خواهر (پدری) امام حسین علیهالسلام و زینب کبری علیهاالسلام است که در مصایب کربلا شریک و همراه ایشان بود و همسرش مسلم نیز در راه اباعبداللّه الحسین علیهالسلام شهید گردید. وی زنی صبور و مطیع خدا و امامش بود، بانویی فصیح و بلیغ بود که در کوفه و شام سخنرانی کرد. کتب تاریخی و سیره و کتاب بلاغات النساء خطبهها و سخنان و اشعار امّ کلثوم دختر امام علی بن ابی طالب و خواهر امام حسین علیهماالسلام را نقل کردهاند.(22)
سیّد بن طاووس مینویسد: هنگامی که امام حسین علیهالسلام با خانواده وداع نمود، امّ کلثوم ندا داد: «وا اَحْمَداه، وا عَلیّاه، وا اُمّاه، وا اَخاه، وا حُسَیناه، وا ضیعَتَنا بَعْدَکَ یا اباعَبْدِاللّهِ.» امام حسین علیهالسلام او را تسلّی داد و فرمود: «یا اُخْتاه، تَعْزّی بِعَزاء اللّهِ، فَانَّ سُکّانَ السَّماواتِ یَفْنونَ، وَ أهْلَ الارْضِ کُلُّهُمْ یَموتونَ، وَ جَمیعَ الْبَریَّةِ یَهْلِکونَ. ثُمَّ قالَ: یا اُخْتاه یا اُمَّ کُلْثومٍ، وَ اَنْتِ یا زَیْنَبُ، وَ اَنْتِ یا فاطِمَةُ، وَ اَنْتِ یا ربابُ، أُنْظُرْنَ اذا أنا قُتِلْتُ فَلاتَشْقُقْنَ عَلیَّ جَیْبا، وَ لاتَخْمِشْنَ عَلَیَّ وجْها، وَ لاتَقُلْنَ هُجْرا»؛(23) ای خواهر! به عزای الهی عزاداری کن. آسمانها و زمین همه نابود خواهند شد، مردم روی زمین همه خواهند مرد و همه موجودات هلاک خواهند شد. سپس فرمود: ای خواهرم، ای امّ کلثوم، ای زینب، ای فاطمه و تو ای رباب! بنگرید، اگر من کشته شدم گریبان چاک ندهید و صورتهایتان را خراش ندهید و سخن بیجا نگویید.
امّ کلثوم بانویی بسیار باحیا و با عفّت بود؛ هنگامی که اسرا را به همراه سرهای شهدا وارد شهر میکردند، از شمر خواست که از جهتی برود و سرها را جلوی کاروان اسرا ببرد که مردم ایشان را کمتر نگاه کنند.(24) او از امام حسین علیهالسلام و مهران مولی نبی روایت کرده است.
ابن حجر به سند خود، نقل میکند که شخصی (برای اسرای کربلا) چیزی به عنوان صدقه آورد، امّ کلثوم آن را رد کرد و نپذیرفت و گفت: غلامی از خدمتکاران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، که به او مهران میگفتند، به من گفت: پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: ما اهل بیت محمّد صلیاللهعلیهوآله هستیم، بر ما صدقه حلال نیست.(25)
در میان کلمات امّ کلثوم با ابن زیاد جملاتی درباره امام حسین علیهالسلام وجود دارند که میتوان از آن معنای حدیث تلقّی کرد. امّ کلثوم گفت: ای ابن زیاد! اگر چشمت به قتل حسین روشن شد، (بدان که) چشم رسول خدا با دیدن او روشن میشد و پیامبر به طرف حسین میرفت و لبان او را میمکید و او و برادرش (حسن) را بر پشت خود سوار میکرد.(26)
4. حَبابة الوالِبیة
حَبابه، دختر جعفر اسدیة والِبیة،(27) و کنیهاش «امّ الندی» یا «امّ البراء» بود. حبابه نه ماه پس از ملاقات با امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام ، رحلت کرد و آن حضرت وی را در پیراهن خود کفن نمود و مجموع عمر حبابه تقریبا 230 سال بود.(28)
ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام درباره حبابه روایت میکند که فرمود: هنگامی که مردم به دیدار معاویه میرفتند، حبابه الوالبیه نزد امام حسین علیهالسلام رفت. وی زنی بسیار کوشا و عابد بود و پوستش به شکمش چسبیده بود.(29) از حدیثی که کلینی روایت کرده است ـ و در بخش احادیث خواهد آمد ـ نتیجه گرفته میشود که حبابه از اصحاب امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجّاد، امام باقر، امام صادق، امام موسی الکاظم و امام رضا علیهمالسلام بود و زمان این بزرگواران را درک کرد و به خدمت ایشان رسید و به «صاحبة الحصاة» معروف گردید.
هنگامی که خدمت امام علی بن الحسین علیهالسلام رسید، 113 سال داشت. امام علیهالسلام دعا فرمودند که جوانی به حبابه بازگردد و با انگشت به او اشاره کردند. چنین هم شد و حبابه تا زمان امام علی بن موسی علیهالسلام زنده بود و آن حضرت را ملاقات کرد.(30)
ابن داود حلّی، حبابه را از اصحاب امام حسن، امام حسین، امام سجّاد و امام باقر علیهمالسلام شمرده است.(31) علاّمه مامقانی مینویسد: حبابه از اصحاب امیرالمؤمنین، الحسن، الحسین، السجّاد، الباقر، الصادق، الکاظم و الرضا علیهمالسلام است. وی پس از بیان حدیث حبابه، مینویسد: «هذا یَدلُّ عَلی علوِّ شأنِها و جَلالتِها فَوقَ الْعِدالَةِ والوَثاقَةِ»؛(32) این حدیث دلالت بر جلالت و بلندی مرتبه و مقام حبابه دارند که بیش از عدالت و وثاقت میباشد.
میرزا مهدی استرآبادی نیز نام وی را در زمره بانوانی آورده که از ائمّه اطهار علیهمالسلام روایت کردهاند.(33)
این بانو از امیرالمؤمنین علی، امام حسین، امام حسن، امام باقر، امام سجاد، امام صادق، امام موسی بن جعفر و امام رضا علیهمالسلام روایت کرده است.
محمّد بن یعقوب به اسناد خود از عبدالکریم بن عمرو خُثعمی از حبابه والبیه روایت میکند که گفت: «رَأیْتُ اَمیرَالْمؤمِنینَ علیهالسلام فی شُرْطَةِ الْخَمیسِ ... (اِلی اَنْ قالَتْ) فَقُلْتُ لَهُ: یا أمیرَالْمؤمنینَ ما دَلالَةُ الاِمامَةِ یَرْحَمکَ اللّهُ؟ قالَتْ: فَقالَ عَلَیهِ السَّلام: اِئتینی بِتِلْکَ الْحَصاةِ وَ أشارَ بِیَدِهِ الی حَصاةٍ فَأتَیْتُهُ بِها فَطَبَعَ لی فیها بِخاتَمِهِ، ثُمَّ قالَ لی یا حَبابَةُ اذا ادّعی مُدَّعٍ الاِمامَةَ فَقَدَر أنْ یَطْبعَ کَما رَأیْتِ فَاعْلَمی أنَّهُ امامٌ مُفْتَرَضُ الطّاعَةِ، وَ الامامُ لا یَعْزُبُ عَنْهُ شَیءٌ یُریدُهُ. قالَتْ: ثُمَّ انصَرَفْتُ حَتّی قُبِضَ أمیرُالمؤمِنینَ علیهالسلام فَجِئتُ الیَ الْحَسَنِ علیهالسلام وَ هُوَ فی مَجْلِسِ أمیرِالمؤمِنینَ علیهالسلام وَالنّاسُ یَسْألونَهُ، فَقالَ: یا حَبابَةُ الْوالِبیَّةُ، فَقُلْتُ: نَعَمْ، یا مَولایَ. فَقالَ: هاتی ما مَعَکِ. قالَتْ: فَأعْطَیْتُهُ فَطَبَعَ فیها کَما طَبَعَ أمیرُالمؤمنینَ علیهالسلام . قالَتْ: ثُمَّ أتَیْتُ الْحُسَینَ علیهالسلام وَ هُوَ فی مَسْجِدِ رَسولِ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله فَقَرّبَ وَ رَحَّبَ، ثُمَّ قالَ لی: اَنّ فی الدلالة دلیلاً علی ما تُریدینَ اَفتُریدینَ دلالةَ الامامةِ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ یا سَیّدی. فَقالَ: هاتی ما مَعَکِ، فَناوَلْتُهُ الحَصاةَ فَطَبَعَ لی فیها. قالَتْ ثُمَّ أتَیْتُ عَلیَّ بنَ الْحُسَیْنِ علیهالسلام وَ قَدْ بَلَغَ بِیَ الْکِبَرُ ألی أنْ اَرْعَشْتُ وَ أنا أعُدُّ یَومَئِذٍ مِائَةً وَ ثَلاثَ عَشَرَةَ سَنَةً فَرَأیْتُهُ راکِعا وَ ساجِدا وَ مَشْغولاً بِالْعِبادَةِ فَیَئِسْتُ مِنَ الدَّلالَةِ، فأوْمَأَ الَیَّ بِالسَّبّابَةِ فَعادَ الیَّ شَبابی. فَقُلْتُ: یا سَیِّدی، کَمْ مَضی مِنَ الدُّنیا وَ کَمْ بَقِیَ؟ فَقالَ: أمّا ما مَضی فَنِعْمَ وَ أمّا ما بَقِیَ فَلا. قالت: ثمّ قال لی: هاتی ما مَعَکِ فَأعْطَیْتُهُ الْحَصاةَ فَطَبَعَ لی فیها. ثُمَّ أتَیْتُ اَباجَعْفَرَ علیهالسلام فَطَبَعَ لی فیها، ثُمَ أتَیْتُ أبا عَبدِاللّه علیهالسلام فَطَبَعَ لی فیها. ثُمّ َأتَیتُ اباالحَسَنِ موسی علیهالسلام فَطَبَعَ لی فیها ثُمّ أتَیْتُ الرِّضا علیهالسلام فَطَبَعَ لی فیها»؛(34) امیرالمؤمنین علیهالسلام را در میان سپاه دیدم و ... به آن حضرت گفتم: خدا رحمت کند شما را، ای امیرالمؤمنین! نشانه امامت چیست؟ فرمود: آن سنگریزهها را بده و با دستش به سنگریزهای اشاره کرد. آن را به آن حضرت دادم و برای من روی آن مُهر نهاد. سپس به من فرمود: ای حبابه، چنانچه شخصی ادعای امامت کرد و همین کار را توانست انجام دهد، بدان که او امام واجبالاطاعه است و امامی است که هر چه را بخواهد، برایش ممانعتی نیست. حبابه میگوید: از نزد آن حضرت مرخّص شدم. وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام رحلت نمود، نزد امام حسن علیهالسلام رفتم. او در جایگاه امیرالمؤمنین بود و مردم از او سؤالاتی میپرسیدند. فرمود: ای حبابه والبیه! گفتم: بله، مولای من. فرمود: آنچه به همراه داری بیاور. آنها (سنگریزهها) را تقدیم کردم، بر آنها مهر نهاد. پس از آن نزد امام حسین علیهالسلام رفتم، در حالیکه در مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود. نزدیک آمد و مرحبا گفت، سپس به من فرمود: «انَّ فی الدَّلالَةِ دَلیلاً عَلی ما تُریدینَ أَفَتُریدینَ دَلالَةَ الامامَةِ؟» گفتم: بله، آقای من! پس فرمود: آنچه را به همراه داری، بیاور. شنها را تقدیم کردم. پس بر آنها مهر نهاد. حبابه میگوید: سپس بر علی بن الحسین علیهالسلام وارد شدم و این در زمانی بود که به پیری رسیده بودم و بدنم دچار لرزه شده بود و من در آن موقع، یکصد و سیزده سال داشتم. او را در حال رکوع و سجود و مشغول عبادت دیدم. از اینکه مرا (به امام) راهنمایی کند مأیوس شدم، اما با انگشت سبابه به طرف من اشاره کرد و جوانی به من بازگشت. بعد گفتم: سرورم! چقدر از دنیا سپری شده و چقدر مانده است؟ فرمود: آنچه گذشته خوب بوده، ولی آنچه مانده، نه. حبابه میگوید: سپس به من فرمود: آنچه را با خود داری بده. پس سنگریزهها را تقدیم کردم و بر آنها مهر نهاد. سپس بر ابوجعفر علیهالسلام وارد شدم و او نیز بر آنها مهر نهاد. بعد بر اباعبدالله (امام صادق) علیهالسلام وارد شدم و او نیز برایم آنها را مهر کرد. سپس بر امام موسی ابوالحسن علیهالسلام وارد شدم و آنها را برایم مهر نمود. آنگاه بر امام رضا علیهالسلام وارد گردیدم و او نیز آنها را برایم مهر نهاد.
از حبابه نقل شده است که گفت: آیا حدیثی را که از اباعبدالله حسین بن علی علیهالسلام شنیدهام، برایتان بازگو کنم؟ گفتند: بلی. گفت: شنیدم حسین بن علی علیهالسلام فرمود: «نحن و شیعتُنا علیَ الفطرةِ التی بَعثَ اللهُ علیها محمّدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و سائرُ الناسِ منها بُرءآء»؛(35) ما و شیعیان ما بر فطرتی هستیم که خداوند محمّد را ـ که درود خدا بر او و بر خاندانش باد ـ بر آن فطرت برانگیخت و مردمان دیگر از آن به دورند.
در حدیث دیگری، او از امام حسین علیهالسلام چنین نقل کرده است: بر آن حضرت علیهالسلام وارد شدم و سلام کردم و سلام مرا پاسخ داد و مرا خوشامد گفت. سپس فرمود: «ما بطأبکِ عن زیارتنا و التسلیمِ علینا، یا حبابة؟»؛ چه چیز تو را از دیدار ما بازداشته است، حبابه؟ گفتم: آنچه سبب کندی من در دیدار شما شده، بیماری است که بر من عارض گردیده. فرمود: چه چیزی است؟ حبابه میگوید: روبندم را که منطقه پیسی گرفته مرا پوشانده بود، برگرفتم. آن حضرت دستش را بر محل بیماری گذاشت و دعا کرد. هنوز دعایش تمام نشده بود که دستش را برداشت و خداوند آن بیماری را از من برطرف نمود. سپس فرمود: «یا حبابةَ، انّه لیس احدٌ علی ملّةِ ابراهیمَ فی هذه الاُمّةِ غیرِنا و غیرِ شیعتنا و مَن سواهم مِنها برءآء.»(36)
5. زینب بنت علی بن أبی طالب علیهالسلام
پیامآور کربلا، زینب کبری، دختر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا علیهاالسلام دخت گرامی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حیات پیامبر صلیاللهعلیهوآله به دنیا آمد. کنیهاش، امّ کلثوم، امّ عبداللّه و امّ الحسن است، ولی برای این مظلومه کنیههای مخصوصی مانند «امّ المصائب»، «امّ الرزایا» و «امّ النوائب» نیز ذکر کردهاند.(37) پدر گرامیاش او را به ازدواج برادرزاده خویش عبداللّه بن جعفر درآورد که علی، عون اکبر، عبّاس، محمّد و امّ کلثوم ثمره این پیوند بودند.
نام مبارکش به وسیله جبرئیل علیهالسلام بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله عرضه شد و پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: وصیت میکنم حاضران و غایبان را که حرمت این دختر را پاس دارند؛ او همانند خدیجه کبری علیهاالسلام است.(38)
سید بن طاووس مینویسد: آنگاه که امام حسین علیهالسلام به شهادت رسید، زینب علیهاالسلام فریاد زد: «یا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ وَ بَناتُکَ سَبایا، الیَ اللّهِ الْمُشْتَکی وَ اِلیَ مُحَمَّدٍ المُصطَفی وَ اِلی عَلیٍّ المُرْتَضی وَ الی فاطِمَةَ الزَهراء وَ الی حَمْزَةَ سَیّدِ الشُّهَداءِ! یا مُحَمَّداه! هذا حُسَینٌ ...»؛(39) ای محمّد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. این حسین است که آغشته به خون است و اعضایش قطع شده، و این دخترانت هستند که اسیر شدهاند. به خدا و محمّد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیّد الشهدا شکایت میبرم. ای محمّد! این حسین است.
وی در مقامی بود که توانایی حفظ اسرار امامت را داشت و امام حسین علیهالسلام هنگام شدت بیماری امام زینالعابدین علیهالسلام ، مطالبی به زینب علیهاالسلام فرمود و آن بانو دارای منزلت نیابت امامت گردید.(40) شیخ صدوق به دو سند از احمد بن ابراهیم روایت میکند که پس از رحلت امام حسن عسکری علیهالسلام از حکیمه بنت محمّد بن علی علیهاالسلام ، پرسیدند: شیعه به که رجوع کند؟ فرمود: به امّ ابی محمد علیهالسلام . پرسیدند: زنی مورد وصیت است؟ حکیمه گفت: آن حضرت به حسین علیهالسلام اقتدا کرده است که به خواهرش زینب بنت علی علیهالسلام وصیت نمود.(41)
سخنان حضرت زینب علیهاالسلام پس از شهادت سالار شهیدان، و خطبههای آن حضرت در بازار کوفه و در بارگاه ابن زیاد و دربار یزید در شام، چنان قوی و تکاندهنده بودند که همگان را به حیرت واداشتند و مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کردند. وی رسالت خویش را ـ که زنده کردن دین جدّش بود ـ به نیکی انجام داد. سخنان وی را مورّخان و اصحاب مقاتل نقل کردهاند.(42)
او بیشتر شبها را به تهجّد به صبح میرساند و دایم قرآن تلاوت مینمود، حتی شب یازدهم محرّم با آنهمه فرسودگی و خستگی و دیدن مصیبتها، به عبادت مشغول شد؛ چنانکه حضرت سجّاد علیهالسلام میفرماید: «در آن شب، دیدم عمّهام در جامه نماز نشسته و مشغول عبادت است.»(43)
مقامات سکینه و وقارش به خدیجه کبری علیهاالسلام ، عصمت و حیایش به فاطمه زهرا علیهاالسلام ، فصاحت و بلاغت کلامش به علی مرتضی علیهالسلام ، صبر و بردباریاش به حسن مجتبی علیهالسلام و شجاعت و رشادتش به سیدالشهداء علیهالسلام همانندند.
ابن اثیر مینویسد: زینب علیهاالسلام زنی عاقل، خردمند و دارای منطقی قوی بود.(44)
آیةالله خوئی میگوید: زینب شریک و همراه برادرش حسین علیهالسلام در دفاع از اسلام و جهاد در راه خدا و دفاع از دین (شریعت) جدّش سیدالمرسلین صلیاللهعلیهوآله بود؛ در فصاحت، چنان بود که گویا از زبان پدرش سخن میگوید؛ در ثبات و پایداری، همچون پدرش بود؛ نزد ظالمان و جائران خضوع نمیکرد و غیر از خدای سبحان، از کسی نمیترسید. حق میگفت و راستگو بود. جریانهای تند او را نمیلرزاندند و طوفان و رعد و برق (روزگار) او را از بین نمیبرد و حقیقتا که او خواهر حسین علیهالسلام و شریک آن حضرت در راه عقیده و جهادشبود.(45)
شیخ ذبیحاللّه محلاّتی مینویسد: عقیده بنده این است که پس از فاطمه زهرا علیهاالسلام ، حضرت زینب افضل از جمیع زنان اولین و آخرین است و هر کسی دوره زندگانی این مظلومه را مطالعه نماید، البته تصدیق خواهد کرد؛ چه آنکه این مخدّره جامع فضایل تکوینیه و تشریعیه بوده است.(46)
عمر رضا کحّاله میگوید: سیّدهای جلیلالقدر و صاحب عقل برتر و رأی و فصاحت و بلاغت بود. (کلامش بسیار فصیح و بلیغ بود.)(47)
فرید وجدی مینویسد: زینب از برترین بانوان و بزرگترین برگزیدگان و جلیلالقدرترین زنان بود.(48)
سیدمحسن امین میگوید: زینب علیهاالسلام از برترین بانوان بود ... فصاحت زبانش و بلاغت کلامش در خطبههای کوفه و شام چنان است که گویا از زبان پدرش امیرالمؤمنین سخن میگوید.(49)
علاّمه مامقانی او را از «نساء حدیث» شمرده، مینویسد: صدوق او را در مشیخه نام برده است و من میگویم: «زَیْنَبُ و ما زَیْنَبُ؟ وَ ما اَدریکَ ما زَیْنَبُ؟ هِیَ عَقیلَةُ بَنی هاشِمٍ وَ قَدْ حازَتْ مِنَ الصِّفاتِ الْحَمیدَةِ ما لَمْ یُحزْها بَعْدَ اُمِّها أحَدٌ حَتی حَقَّ اَنْ یُقالَ هِیَ الصِدّیقَةُ الصُغْری، هِیَ فِی الْحِجابِ والْلِفّافِ مَزیدَةٌ لَمْ یَر شَخْصَها أحَدٌ مِنَ الرِّجالِ فی زَمانِ اَبیها وَ اَخَویها الاّ یَومَ طَّفِّ وَ هِیَ فِی الصَّبْرِ وَ الثَّباتِ وَ قُوَّةِ الایمانِ وَالتَّقوی وَحیدَةٌ وَ هِیَ فِی الْفَصاحَةِ وَ الْبَلاغَةِ کَاَنَّها تَفْرَغُ عَنْ لِسانِ أمیرِالمؤمنین علیهالسلام ...»؛(50) زینب! کیست زینب؟! تو چه دانی که کیست زینب؟ او بانوی بنیهاشم است که در صفات ستوده، برترین است و کسی جز مادرش بر او افتخار و برتری ندارد، تا جایی که اگر بگوییم او «صدیقه صغری» است، حق گفتهایم. در پوشیدگی و حجاب، چنان بود که کسی از مردان در زمان پدر و برادرانش او را ندید، جز در واقعه کربلا. او در صبر و قوّت ایمان و تقوا منحصر به فرد بود و در فصاحت و بلاغت، گویا از زبان امیرالمؤمنین علیهالسلام سخن میگوید.
مجلسی نیز از آن حضرت، حدیث نقل کرده است.(51) سخنان و اشعار حضرت زینب علیهاالسلام درباره گفتار و حالات امام حسین علیهالسلام نیز به عنوان حدیث، از معصوم علیهالسلام محسوب میگردند.(52)
6. سُکَیْنة بنت حُسین علیهالسلام
سکینه،(53) دختر حسین بن علی بن ابی طالب، و مادرش رُباب بنت امریء القیس بن عدی بن اوس بن جابر بود. نامش را أمینة، اُمَیمة و آمنة (همنام جدّه پدرش، آمنه بنت وهب) ذکر کردهاند و به «سکینه» مشهور است.(54) وی به عقد عبداللّه بن حسن (پسر عمویش) درآمد،(55) ولی عبداللّه در کربلا به همراه عمویش حسین علیهالسلام شهید شد. پس از واقعه عاشورا، سکینه همراه عمّهاش حضرت زینب علیهاالسلام و سایر بازماندگان آل رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ، به صورت اسیر به دمشق برده شد و پس از آن، راهی مدینة الرسول گردید.
پس از آن، سکینه با مصعب بن زبیر ازدواج کرد و دخترش رباب ثمره این پیوند بود. پس از مُصْعَب با عبداللّه بن عثمان بن عبداللّه بن ... ابن خُوَیلَد ازدواج کرد و حکیم و عثمان را به دنیا آورد. پس از عبدالله، سکینه، به نکاح زید بن عمرو بن عثمان بن عفّان درآمد.(56)
طبق گفته بیشتر مورّخان، سکینه در پنجم ربیعالاول سال 117 ق در مدینه در زمان حکومت خالد بن عبدالملک رحلت نمود.(57) خالد اجازه تدفین نداد و چون خود میخواست نماز میّت را بخواند، گرمای هوا را بهانه کرد. مردم تا شب منتظر شدند، سرانجام به منزلهایشان رفتند و اطراف جنازه عود و عطر پخش کردند. فردای آن روز والی اجازه داد و نماز برپا شد و سکینه در مدینه جدّش رسولالله صلیاللهعلیهوآله دفن شد.(58) برخی گفتهاند که سیّده سکینه در پنجم ربیعالاول سال 126 در مکّه در راه عُمره از دنیا رفت.(59)
ابوالفرج میگوید: سکینه در مدینه در زمان حکومت خالد بن عبدالملک فوت نمود و خالد به علت گرمای ظهر، نماز را به تعویق انداخت. علی بن حسین علیهالسلام امر فرمود: به هر شخصی که برای نماز و تدفین آمده است، عطر بزنند ...(60)
سکینه بانویی فصیح و بلیغ بود و از بهترین شعرای زمان خویش به شمار میآمد و مقامی رفیع داشت. بزرگان شعرا و ادبای قریش نزد وی میآمدند و با او به مباحثه و مناقشه میپرداختند و سکینه درباره اشعار آنها قضاوت میکرد و اشعارشان را تصحیح مینمود و به آنها دستمزد میپرداخت. حکایت دیدار وی را با جمعی از شعرا از جمله فرزدق،(61) برخی از بزرگان در کتابهایشان یاد کردهاند.(62)
ابوالفرج اصفهانی(63) نیز گفتار و اشعار وی را در کتابش آورده است؛ از جمله مینویسد: جمعی از اهل کوفه نزد سکینه علیهاالسلام رفتند و او را سلام و تسلّی دادند. سکینه به آنها گفت: خدا میداند که چقدر نسبت به شما خشمناکم! جدّم علی علیهالسلام را شهید کردید و مصعب همسرم را به قتل رساندید، در نوجوانی مرا یتیم کردید و در بزرگی، مرا خانهنشین کردید. با چه رویی به ملاقاتم آمدهاید؟(64)
سکینه همراه همسرش، به دنبال پدر گرامیاش امام حسین علیهالسلام ، راهی کربلا شد و در واقعه کربلا حضور داشت و در تمام مصایب و رنجها شریک بود و شهادت برادران، عموها، عموزادهها، شوهر و پدرش را شاهد بود و با بدن پاره پاره پدر وداع و دوران اسارت را تحمّل کرد. او بانویی عفیف و مستور بود. سهل بن سعد، که از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود، نقل میکند: هنگامی که وارد دمشق شدم و از ورود آل رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله باخبر گردیدم، نزد ایشان رفتم تا شاید حاجتی از ایشان برآورده کنم. از دختری پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینه بنت الحسین. از او سؤال کردم، چیزی نمیخواهی؟ من سهل بن سعد هستم که جدّت را دیدهام و حدیثش را شنیدهام. سکینه گفت: ای سهل، به شخصی که رأس (یعنی سر امام حسین علیهالسلام ) را حمل میکند بگو جلوتر از ما راه برود تا مردم به تماشای سر مشغول شوند و ما را نگاه نکنند؛ زیرا ما حرم (بانوان) خاندان رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله هستیم.(65)
سکینه بانویی شجاع بود و در برابر لعن بنیامیّه سکوت نمیکرد. عمر رضا کحّاله مینویسد: روزهای جمعه مقابل خالد بن عبدالملک میرفت و هنگامی که خالد بر منبر به بدگویی و شتم حضرت علی علیهالسلام میپرداخت، سکینه با خدمتکارانش او را ناسزا میگفتند و نگهبانان خالد خدمه سکینه را میزدند.(66)
سکینه به سرکردگی زنان قریش بر هشام(67) وارد شد و شال او را از کمرش باز کرد و عمامهاش را از سرش برکَند. هنگامی که مروان، جدّ سکینه (حضرت علی علیهالسلام ) را لعنت میکرد، سکینه، مروان و پدرش و پدر پدرش را لعنت مینمود. دختر عثمان بن عفان در برابر سکینه گفت: من دختر شهید هستم. سکینه سکوت کرد. ناگاه مؤذّنی گفت: «أشهد أنَّ مُحَمَّدا رسولُ اللّه.» سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟ آن زن گفت: هرگز به شما فخر نخواهم فروخت.(68)
بنابراین، سکینه بانویی شجاع و با هیبت و عظمت بود و کسی جرئت توهین به او را نداشت. آنگاه که آبروی هشام را برد، هشام قادر نبود چیزی به او بگوید. این گفتار حاکی از اقتدار و شهامت سکینه هست.
امام حسین علیهالسلام درباره او و مادرش فرمود: «لَعَمرُکَ انَّنی لأحبُّ دارا تَحِلُّ (تکون) بِها سُکَینَةُ وَ الرُّبابُ»؛(69)بهجان تو قسم، خانهای را که سکینهو ربابدرآن باشند، دوست میدارم.
عمر رضا کحّاله مینویسد: سکینه بانویی جلیلالقدر، با نجابت و دارای مقام و منزلت بلند است.(70) بنت الشاطی میگوید: به حق که خانم سکینه به سبب اصل و نسب عالی و شرافت و منزلت بالایش، صاحب عزّت بیانتها و آشکار است.(71)
زینب بنت فوّاز آورده است: «کانَتْ سِیِّدَةَ نِساءِ عَصْرِها وَ مِنْ اَجْمَلِ النِّساءِ وَ اَظْرَفِهِنَّ وَ اَحْسَنِهِنَّ اَخلاقا»؛(72) سکینه سرآمد زنان زمان خویش، از زیباترین زنها، و از نظر اخلاق، جلیلالقدرترین و نیکوترین ایشان بود.
سکینه از امام حسین بن علی علیهالسلام (پدرش)، و امّ کلثوم بنت علی علیهالسلام روایت کرده است.
7. فاطمه بنت حَبابه الوالِبیه
فاطمه دختر حبابه والبیه ـ که شرح حال او ذکر شد ـ از بانوان فاضل، عالم محدِّث و راویان حدیث امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بود.
شیخ طوسی او را در زمره راویان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ذکر کرده است.(73) شیخ اردبیلی و میرزا مهدی استرآبادی او را از راویان حدیث معرفی کردهاند.(74) علاّمه مامقانی مینویسد: امامی مذهب بودنش آشکار است، ولی شرح حال و میزان اعتماد و وثاقتش معلوم نیست.(75) فاطمه از امام حسن بن علی علیهماالسلام و امام حسین بن علی علیهماالسلام روایت کرده است.
8. فاطمة بنت الحسین علیهالسلام
فاطمه دختر حسین بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب و مادرش امّ اسحق بنت طلحة بن عبیدالله تیمی است. کنیهاش امّ عبداللّه و لقبش «فاطمه صغری» و «فاطمه نبویّه» است. او همسر حسن بن حسن بن علی (حسن مثنّی) و مادر فرزندانش، عبداللّه و ابراهیم و حسن و زینب بود.(76)
فاطمه با همسرش حسن بن حسن علیهالسلام ـ که پسر عمویش بود ـ همراه پدر بزرگوارش امام حسین علیهالسلام راهی کربلا شد.(77) پس از واقعه «طَف»(78) و شهادت پدرش، همراه عمّهاش، حضرت زینب علیهاالسلام و سایر بازماندگان آل رسول صلیاللهعلیهوآله به دمشق برده شد و پس از آن وارد مدینه گردید.
پس از رحلت همسرش (حسن)، مدت یک سال در کنار قبر وی خیمه زد و در آن ساکن شد.(79) فاطمه علیهاالسلام قصد ازدواج نداشت و سرانجام، پس از مدتی، به اصرار عبدالله بن عمرو بن عثمان و به سفارش همسرش (حسن)، با عبداللّه ازدواج کرد و قاسم و محمّد و رقیه فرزندان عبداللّه بن عمرو را به دنیا آورد.
پس از فوت عبداللّه بن عمرو، عبدالرحمن بن ضحّاک فهری، که از طرف یزید بن عبدالملک حاکم مدینه بود، از فاطمه خواستگاری کرد. فاطمه نپذیرفت. عبدالرحمن به آزار و اذیت او پرداخت و او را تهدید کرد که اگر قبول نکند، فرزند بزرگش (عبدالله بن حسن) را به تهمت شرابخواری تازیانه خواهد زد.
رئیس دیوان مدینه فردی به نام ابن هرمز بود که یزید بن عبدالملک او را برای حسابرسی به نزد خویش خواسته بود. ابن هرمز برای خداحافظی نزد فاطمه رفت و گفت: کاری داری؟ فاطمه گفت: خلیفه را از خواسته ابن ضحّاک و تعرّضش بر من آگاه کن، و خود شکایتنامهای به یزید بن عبدالملک نوشت ... . به دنبال شکایت فاطمه، یزید بن عبدالملک، ابن ضحّاک را از قدرت خلع کرد و از وی غرامت گرفت.(80)
سیّده فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام در سال 110 هجری در سن هفتاد سالگی رحلت نمود.(81) گفته شده که سیده فاطمه نبویّه دختر امام حسین در مصر مدفون است.(82)
داستان فاطمه با ابن ضحّاک حاکی از اراده قوی و استقامت و شجاعت زنی است که زیر بار زور حکومت نرفت و از حقّ خویش دفاع کرد. آن زمان که در کنار قبر همسرش خیمه زده بود، شبها را به عبادت سپری میکرد و روزها روزه بود.(83)
او بانویی بسیار عابد و پرهیزگار بود. ابن سعد در خبری که از راویان فاطمه نقل کرده است، مینویسد: با دانههایی که در رشتهای جمعآوری شده بود تسبیح خدا میگفت.(84) فاطمه بنت الحسین علیهالسلام از خاندانی بسیار نیکو بود و اخلاقی ستوده داشت. او از خواهرش سکینه بزرگتر و از همه افراد به حضرت زهرا علیهاالسلام شبیهتر بود.
فاطمه در کربلا شاهد شهادت پدر و برادران و بستگانش بود و ستمهایی را که بر آل رسولالله صلیاللهعلیهوآله رفتند، نظاره کرد و به عمّهاش حضرت زینب علیهاالسلام پناه برد. مصیبت بزرگی که بر وی و خانوادهاش وارد شده بود، حالتی بالاتر از گریه برایش به وجود آورده بود؛ دیگر اشکهایش خشک شده و صدایش گرفته بود. همراه سایر بانوان و بازماندگان آل پیامبر صلیاللهعلیهوآله به اسارت به کوفه برده شد. استقبال مردان و زنان کوفه از کاروان اسرا بر حزن و اندوه او و خانوادهاش افزود و سرانجام، پس از خطبه عمّهاش حضرت زینب علیهاالسلام به سخنرانی پرداخت. فاطمه با عزم و ایمان و ثبات و یقین، برای مردم کوفه سخنرانی کرد و پرده از اعمال زشت امویان برداشت و اهل مجلس را به گریه انداخت، بهگونهای که گفتند: ای دختر پاکان! دلهای ما را پاره کردی و جگرهای ما را آتش زدی.(85)
فاطمه امانتدار پدر بود. کلینی به سند خود، از ابی جارود، از امام باقر علیهالسلام نقل کرده است که فرمود: «لَمّا حَضَرَ الْحُسَینَ علیهالسلام ما حَضَرَهُ، دَفَعَ وَصیّتَهُ الی اِبْنَتِهِ فاطِمَةَ ظاهِرَةً فی کِتابٍ مُدَرَّجٍ فَلَمّا أنْ کانَ مِنْ أمرِ الْحُسَینِ علیهالسلام ما کانَ دَفَعَتْ ذلِکَ الی عَلیِّ بن الحُسَین علیهالسلام ...»؛(86) هنگامی که زمان شهادت حسین علیهالسلام فرارسید، وصیتی مکتوب را آشکارا به دخترش فاطمه داد. چون آن حضرت به شهادت رسید، فاطمه آن وصیت را به علی بن الحسین علیهالسلام سپرد.
مامقانی گوید: جلالت و عظمت شأن و مقام فاطمه آشکارتر از آن است که احتیاج به بیان و اقامه دلیل داشته باشد. وی پس از نقل خبر کلینی درباره امانتداری فاطمه در امر وصیت، مینویسد: «ما تَضَمّنَهُ الْخَبَرُ یَکْشِفُ عَمّا فَوقَ رُتْبَةِ الْوَثاقَةِ وَالْعِدالَةِ»؛(87) از محتوای خبر نتیجه گرفته میشود که درجه او برتر از درجه وثاقت و عدالت است.
ابن حبّان وی را از ثقات شمرده است.(88)
او از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به طور مرسل، حسین بن علی علیهالسلام (پدرش)، علی بن الحسین علیهالسلام (برادرش)، زینب بنت علی علیهاالسلام (عمّهاش)، بلال (مؤذّن) به صورت مرسل، ابن عباس و اسماء بنت عُمَیس روایت نقل کرده است.
ثقة الاسلام کلینی به سند خود از ابوحمزه، از عبدالله بن حسن، از مادرش فاطمه بنت الحسین روایت میکند که گفت: «قالَ رَسولُ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ کُنَّ فیهِ اسْتَکْمَلَ خِصالَ الایمانِ: اذا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فی باطلٍ، وَ اذا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبَهُ مِنَ الحَقّ، و اذا قَدِرَ لَمْ یَتَعاطَ ما لَیسَ لَه»؛(89) سه خصلت است که هر که آنها را دارا باشد، ایمان او کامل شده است: 1. هنگامی که در حال خشنودی است رضایتش او را به باطل نکشد. 2. آنگاه که خشمگین است، خشم او را از حق باز ندارد. 3. چون قدرت یابد به آنچه مال وی نیست، دستدرازی نکند.
شیخ صدوق به اسناد خویش از محمّد بن سنان از ابوالجارود زیاد بن منذر از عبداللّه بن الحسن(90) از مادرش فاطمه بنت الحسین روایت میکند که گفت: «دَخَلَتِ الْغانِمَةُ (العامة) عَلَینا الفُسْطاطَ وَ أنَا جاریَةٌ صَغیرَةٌ وَ فی رِجْلی خَلْخالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ یَفُضُّ الْخَلخالَینِ مِنْ رِجْلی وَ هُوَ یَبْکی. فَقُلْتُ: ما یَبْکیکَ، یا عَدُوَّ اللّهِ؟ فقال: کَیفَ لا أبکی وَ أنَا أسلُبُ ابْنَةَ رَسولِ اللّهِ. فَقُلتُ: لاتَسْلُبْنی. قالَ: أخافُ أنْ یَجیءَ غَیری فَیأخُذَهُ. قالَتْ: وَ انتَهَبوا ما فِی الابْنَیةِ حَتّی کانوا یَنْزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورنا»؛(91) غارتگران به خیمه ما آمدند، آنگاه که من دختربچهای بودم و خلخالی از طلا به پا داشتم. مردی خلخال را از پایم درآورد و گریه میکرد. گفتم: ای دشمن خدا چرا گریه میکنی؟ گفت: چرا گریه نکنم، در حالی که دختر رسول خدا را غارت میکنم؟ گفتم: غارت نکن. گفت: میترسم اگر من غارت نکنم، دیگری بیاید و بگیرد. فاطمه میگوید: همه چیز را به غارت بردند، حتی پارچههای سر ما را بردند.
ابوداود، ترمذی و ابن ماجه در کتابهای سنن خود و نسائی در کتاب خصائص علی علیهالسلام و مُسند علی از فاطمه بنت الحسین روایت نقل کردهاند.(92)
........................................................................................
1. دکترای علوم قرآنی، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس.
2. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403، ج 44 / محمّد آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، به کوشش مهدی انصاری، امام عصر علیهالسلام ، 1381، ص 75 و 80ـ81.
3. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 312.
4. محمّد آیتی، پیشین، ص 88ـ89.
5. محمّد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفّاری، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367، ج 1، ص 355، کتاب الحجه، باب «ما یفصل بین دعوی المحق و المبطل»، حدیث 15.
6. همان.
7. عبدالله بن محمّد مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، 1352، ج 3، ص 70 من فصل «النساء».
8. علی بن محمّد جزری (ابن اثیر)، اسدالغابه فی معرفة الصحابة، احمد ابراهیم البناء و محمّد احمد عاشور، قاهره، دارشعب، ج 5، ص 589.
9. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق سلفی، قاهرة، مکتبة ابن تیمیه، ج 23، ص 281.
10. همان، ج 23، ص 289.
11. منظور علمی است که روی پوست نوشته بودند.
12. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 22، ص 223 / محمّد بن حسن صفّار، بصائر الدرجات، تهران، اعلمی، 1362 / عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 72 من فصل «النساء».
13. عمر رضا کجّالة، اعلام النساء، چ پنجم، مؤسسة الرسالة، 1404، ج 5، ص 227.
14. محمّد بن حسن طوسی، رجال طوسی، تحقیق جواد قیّومی اصفهانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1425، ص 32 / عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 72 / ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، چ پنجم، قم، مدینة العلم، ج 23، ص 177.
15. عبدالله بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 2، ص 72.
16. ذبیحاللّه محلاّتی، ریاحین الشریعه، چ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1368، ج 2، ص 288.
17. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1383 ق، ج 2، ص 475 / ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 263 / علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، چ دوم، مصر، مکتبة السعادة، 1377 ق (1958)، ج 2، ص 92.
18. علی بن محمّد العلوی العمری، المجدی فی انساب الطالبیین، کتابخانه آیةاللّه مرعشی نجفی، ص 18 / احمد بن علی الحسنی (ابن عنبه)، عمدة الطالب، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص 83.
19. ابن عنبیه، پیشین، ص 49.
20. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403، ج 2، ص 484 / محمّد حسون و امّ علی شکور، اعلام النساء المؤمنات، اسوه، 1411، ص 202.
21. محمّد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، اعلمی، ج 3، ص 162.
22. ر. ک: احمد بن ابی طاهر (ابن طیفور)، بلاغات النساء، نجف، المرتضویه، 1361، ص 37 / میرزا محمدتقی کاشانی «سپهر»، ناسخ التواریخ؛ احوال امام حسین / ذبیحاللّه محلاتی، پیشین، ج 3 / سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، بمبئی، مطبع الحسنی، 1325، 67 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 112 و 115.
23. سید بن طاووس، پیشین، ص 32.
24. همان، ص 67 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 127.
25. ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، مکتبة مصطفی محمّد، 1358، ج 3، ص 372 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 114.
26. ذبیحاللّه محلاتی، پیشین، ج 3، ص 250 نقل از: میرزا محمدتقی کاشانی «سپهر»، ناسخ التواریخ.
27. «حَبابه» با حای مفتوح، بدون تشدید باء؛ امّا با بای مشدّد نیز مشهور است. «والبیه» با لام مکسور و یک با، منسوب به «والبه» منطقهای از سرزمین قبیله «بنیاسد» است. (عبدالله بن محمد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 75 من فصل «النساء» / محمّد مرتضی الزبیدی، تاج العروس، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ج 1، ص 199.)
28. همان.
29. محمّد بن حسن صفّار، پیشین، الجزء رابع، ص 171.
30. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 346 کتاب الحجه، باب «ما یفصل به بین دعوی المحق والمبطل»، حدیث 3.
31. تقیالدین بن داود حلّی، رجال ابن داود، نجف، مطبعة الحیدریة، 1369، ص 69.
32. عبدالله بن محمّد مامقانی، ج 3، ص 75 من فصل «النساء».
33. میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، منهج المقال، تعلیق بهبهانی، چ سنگی، 1306 ق، ص 400.
34. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 346، کتاب الحجه، باب «ما یفصل بین دعوی المحق والمبطل» / محمّد بن علی صدوق (ابن بابویه) کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفّاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 536.
35. ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج 23، ص 184.
36. همان.
37. ذبیحاللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 46.
38. همان، ج 3، ص 38.
39. سید بن طاووس، پیشین، ص 37.
40. همان، ص 57.
41. ابن بابویه، پیشین، ج 2، ص 501 و 507.
42. ر. ک: ابن طیفور، پیشین، ص 20 / ذبیحاللّه محلاتی، پیشین، ج 3 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 7 / سید بن طاووس، پیشین، ص 63 و 79 / عبدالرّزاق مقرم، مقتل الحسین، چ پنجم، قم، بصیرتی، 1394، ج 2، ص 40 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45.
43. ذبیحالله محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 62.
44. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 469.
45. ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج 23، ص 191.
46. ذبیحاللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 40.
47. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 91.
48. محمّد فرید وجدی، دائرة المعارف القرن العشرین، بیروت، دارالفکر، 1399 ق (1979)، ج 4، ص 795.
49. سیدمحسن امین، پیشین، ج 7، ص 137.
50. عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 79 من فصل «النساء».
51. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 36، ص 351.
52. ر. ک: ذبیحاللّه محلاّتی، پیشین، ج 3 / سید بن طاووس، پیشین، ص 57.
53. «سکینه» دختر بچهای را گویند که دارای روح لطیف و بانشاط است. این کلمه در کتب لغت، معرّف نام سکینه دختر امام حسین علیهالسلام است.
54. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 3، ص 221 / عائشه بنت الشاطی، تراجم سیدات بیت النبوت، بیروت، دارالکتاب العربی، ص 827. / محمدحسین اعلمی، تراجم أعلام النساء، ص 155.
55. علی بن محمّد العلوی العمری، پیشین، ص 19.
56. عمر رضا کحّالة، پیشین، ج 2، ص 216 / عائشة بنت الشاطی، پیشین، ص 878 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 156.
57. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 224 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492.
58. زرکلی، پیشین، / محمّد بن جریر طبری، پیشین / شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 1، ص 638 / عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 1035 / محمّد بن سعد کاب واقدی، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ج 8، ص 475 / ابوالعباس شمسالدین (ابن خلّکان)، وفیات الاعیان، شریف الرضی، ج 1، ص 298 / محمدحسین ابطحی، پیشین، ص 170 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 491.
59. سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492 / عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 224.
60. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، تحقیق عبدالستّار احمد فراج، بیروت، دارالثقافة، 1959، ج 16، ص 165.
61. همان.
62. سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 494 / ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 108.
63. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 203 ـ 216 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 160 ـ 169 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492 / ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 108.
64. ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 89.
65. عبدالرزّاق مقرم، پیشین، ج 2، 61.
66. محمدحسین اعلمی، پیشین، ج 2، ص 223.
67. عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 956.
68. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 223 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 157.
69. ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 89.
70. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 202.
71. عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 956.
72. زینب فوز العاملی، الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، مصر، ص 244.
73. محمّد بن حسن طوسی، پیشین، ص 71 و 81.
74. محمّد بن علی اردبیلی غروی، جامع الرواة، بیروت، دارالاضواء، 1403، ج 2، ص 458 / میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، پیشین، ج 3، ص 400.
75. میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، پیشین، ج 3، ص 81 من فصل «النساء».
76. علی بن محمد علوی العمری، پیشین، ص 91.
77. محمّد بن محمّد بن نعمان (شیخ مفید)،الارشاد،چ سوم،بیروت،مؤسسةالاعلمیللمطبوعات،1399،ص197.
78. سرزمین کربلا.
79. شیخ مفید، پیشین.
80. محمّد بن سعد کاتب واقدی، پیشین، ج 8، ص 474.
81. سیدمحسن امین، پیشین، ج 8، ص 387 / عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 4، ص 47.
82. زینب فواز العاملی، پیشین، ص 361.
83. شیخ مفید، پیشین، ص 197 / زینب فواز العاملی، پیشین، ص 361.
84. محمّد بن سعد کاتب واقدی، پیشین، ج 8، ص 474.
85. برای اطلاع از متن سخنان فاطمه ر. ک: ذبیحاللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 285.
86. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 303، کتاب «الحجة».
87. عبدالله بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 82 من فصل «النساء».
88. عمر رضا کحّالة، پیشین، ج 4، ص 44 / ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1325، ج 12، ص 443.
89. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 2، کتاب «الایمان والکفر»، حدیث 29.
90. عبداللّه بن حسن بن علی بن ابی طالب ـ علیهم السلام ـ است، در متن نسخههای کتاب وی، «عبدالله بن حسین» آمده که اشتباه است.
91. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الامالی، ترجمه کمرهای، ص 164، حدیث 2 مجلس الحادی و الثلاثون.
92. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 12، ص 442.
1. دکترای علوم قرآنی، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس.
2. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403، ج 44 / محمّد آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، به کوشش مهدی انصاری، امام عصر علیهالسلام ، 1381، ص 75 و 80ـ81.
3. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 312.
4. محمّد آیتی، پیشین، ص 88ـ89.
5. محمّد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفّاری، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367، ج 1، ص 355، کتاب الحجه، باب «ما یفصل بین دعوی المحق و المبطل»، حدیث 15.
6. همان.
7. عبدالله بن محمّد مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، 1352، ج 3، ص 70 من فصل «النساء».
8. علی بن محمّد جزری (ابن اثیر)، اسدالغابه فی معرفة الصحابة، احمد ابراهیم البناء و محمّد احمد عاشور، قاهره، دارشعب، ج 5، ص 589.
9. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق سلفی، قاهرة، مکتبة ابن تیمیه، ج 23، ص 281.
10. همان، ج 23، ص 289.
11. منظور علمی است که روی پوست نوشته بودند.
12. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 22، ص 223 / محمّد بن حسن صفّار، بصائر الدرجات، تهران، اعلمی، 1362 / عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 72 من فصل «النساء».
13. عمر رضا کجّالة، اعلام النساء، چ پنجم، مؤسسة الرسالة، 1404، ج 5، ص 227.
14. محمّد بن حسن طوسی، رجال طوسی، تحقیق جواد قیّومی اصفهانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1425، ص 32 / عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 72 / ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، چ پنجم، قم، مدینة العلم، ج 23، ص 177.
15. عبدالله بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 2، ص 72.
16. ذبیحاللّه محلاّتی، ریاحین الشریعه، چ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1368، ج 2، ص 288.
17. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1383 ق، ج 2، ص 475 / ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 263 / علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، چ دوم، مصر، مکتبة السعادة، 1377 ق (1958)، ج 2، ص 92.
18. علی بن محمّد العلوی العمری، المجدی فی انساب الطالبیین، کتابخانه آیةاللّه مرعشی نجفی، ص 18 / احمد بن علی الحسنی (ابن عنبه)، عمدة الطالب، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص 83.
19. ابن عنبیه، پیشین، ص 49.
20. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403، ج 2، ص 484 / محمّد حسون و امّ علی شکور، اعلام النساء المؤمنات، اسوه، 1411، ص 202.
21. محمّد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، اعلمی، ج 3، ص 162.
22. ر. ک: احمد بن ابی طاهر (ابن طیفور)، بلاغات النساء، نجف، المرتضویه، 1361، ص 37 / میرزا محمدتقی کاشانی «سپهر»، ناسخ التواریخ؛ احوال امام حسین / ذبیحاللّه محلاتی، پیشین، ج 3 / سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، بمبئی، مطبع الحسنی، 1325، 67 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 112 و 115.
23. سید بن طاووس، پیشین، ص 32.
24. همان، ص 67 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 127.
25. ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، مکتبة مصطفی محمّد، 1358، ج 3، ص 372 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 114.
26. ذبیحاللّه محلاتی، پیشین، ج 3، ص 250 نقل از: میرزا محمدتقی کاشانی «سپهر»، ناسخ التواریخ.
27. «حَبابه» با حای مفتوح، بدون تشدید باء؛ امّا با بای مشدّد نیز مشهور است. «والبیه» با لام مکسور و یک با، منسوب به «والبه» منطقهای از سرزمین قبیله «بنیاسد» است. (عبدالله بن محمد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 75 من فصل «النساء» / محمّد مرتضی الزبیدی، تاج العروس، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ج 1، ص 199.)
28. همان.
29. محمّد بن حسن صفّار، پیشین، الجزء رابع، ص 171.
30. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 346 کتاب الحجه، باب «ما یفصل به بین دعوی المحق والمبطل»، حدیث 3.
31. تقیالدین بن داود حلّی، رجال ابن داود، نجف، مطبعة الحیدریة، 1369، ص 69.
32. عبدالله بن محمّد مامقانی، ج 3، ص 75 من فصل «النساء».
33. میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، منهج المقال، تعلیق بهبهانی، چ سنگی، 1306 ق، ص 400.
34. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 346، کتاب الحجه، باب «ما یفصل بین دعوی المحق والمبطل» / محمّد بن علی صدوق (ابن بابویه) کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفّاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 536.
35. ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج 23، ص 184.
36. همان.
37. ذبیحاللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 46.
38. همان، ج 3، ص 38.
39. سید بن طاووس، پیشین، ص 37.
40. همان، ص 57.
41. ابن بابویه، پیشین، ج 2، ص 501 و 507.
42. ر. ک: ابن طیفور، پیشین، ص 20 / ذبیحاللّه محلاتی، پیشین، ج 3 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 7 / سید بن طاووس، پیشین، ص 63 و 79 / عبدالرّزاق مقرم، مقتل الحسین، چ پنجم، قم، بصیرتی، 1394، ج 2، ص 40 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45.
43. ذبیحالله محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 62.
44. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 469.
45. ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج 23، ص 191.
46. ذبیحاللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 40.
47. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 91.
48. محمّد فرید وجدی، دائرة المعارف القرن العشرین، بیروت، دارالفکر، 1399 ق (1979)، ج 4، ص 795.
49. سیدمحسن امین، پیشین، ج 7، ص 137.
50. عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 79 من فصل «النساء».
51. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 36، ص 351.
52. ر. ک: ذبیحاللّه محلاّتی، پیشین، ج 3 / سید بن طاووس، پیشین، ص 57.
53. «سکینه» دختر بچهای را گویند که دارای روح لطیف و بانشاط است. این کلمه در کتب لغت، معرّف نام سکینه دختر امام حسین علیهالسلام است.
54. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 3، ص 221 / عائشه بنت الشاطی، تراجم سیدات بیت النبوت، بیروت، دارالکتاب العربی، ص 827. / محمدحسین اعلمی، تراجم أعلام النساء، ص 155.
55. علی بن محمّد العلوی العمری، پیشین، ص 19.
56. عمر رضا کحّالة، پیشین، ج 2، ص 216 / عائشة بنت الشاطی، پیشین، ص 878 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 156.
57. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 224 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492.
58. زرکلی، پیشین، / محمّد بن جریر طبری، پیشین / شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 1، ص 638 / عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 1035 / محمّد بن سعد کاب واقدی، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ج 8، ص 475 / ابوالعباس شمسالدین (ابن خلّکان)، وفیات الاعیان، شریف الرضی، ج 1، ص 298 / محمدحسین ابطحی، پیشین، ص 170 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 491.
59. سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492 / عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 224.
60. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، تحقیق عبدالستّار احمد فراج، بیروت، دارالثقافة، 1959، ج 16، ص 165.
61. همان.
62. سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 494 / ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 108.
63. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 203 ـ 216 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 160 ـ 169 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492 / ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 108.
64. ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 89.
65. عبدالرزّاق مقرم، پیشین، ج 2، 61.
66. محمدحسین اعلمی، پیشین، ج 2، ص 223.
67. عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 956.
68. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 223 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 157.
69. ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 89.
70. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 202.
71. عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 956.
72. زینب فوز العاملی، الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، مصر، ص 244.
73. محمّد بن حسن طوسی، پیشین، ص 71 و 81.
74. محمّد بن علی اردبیلی غروی، جامع الرواة، بیروت، دارالاضواء، 1403، ج 2، ص 458 / میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، پیشین، ج 3، ص 400.
75. میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، پیشین، ج 3، ص 81 من فصل «النساء».
76. علی بن محمد علوی العمری، پیشین، ص 91.
77. محمّد بن محمّد بن نعمان (شیخ مفید)،الارشاد،چ سوم،بیروت،مؤسسةالاعلمیللمطبوعات،1399،ص197.
78. سرزمین کربلا.
79. شیخ مفید، پیشین.
80. محمّد بن سعد کاتب واقدی، پیشین، ج 8، ص 474.
81. سیدمحسن امین، پیشین، ج 8، ص 387 / عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 4، ص 47.
82. زینب فواز العاملی، پیشین، ص 361.
83. شیخ مفید، پیشین، ص 197 / زینب فواز العاملی، پیشین، ص 361.
84. محمّد بن سعد کاتب واقدی، پیشین، ج 8، ص 474.
85. برای اطلاع از متن سخنان فاطمه ر. ک: ذبیحاللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 285.
86. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 303، کتاب «الحجة».
87. عبدالله بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 82 من فصل «النساء».
88. عمر رضا کحّالة، پیشین، ج 4، ص 44 / ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1325، ج 12، ص 443.
89. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 2، کتاب «الایمان والکفر»، حدیث 29.
90. عبداللّه بن حسن بن علی بن ابی طالب ـ علیهم السلام ـ است، در متن نسخههای کتاب وی، «عبدالله بن حسین» آمده که اشتباه است.
91. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الامالی، ترجمه کمرهای، ص 164، حدیث 2 مجلس الحادی و الثلاثون.
92. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 12، ص 442.
نقشآفرینی زنان صحابه در حماسه عاشورا
منابع مقاله:
مجله بانوان شیعه، شماره 3، سیمیندخت بهزادپور؛
چکیده
در بیابان کوچک کربلا تمامی نمودهای اصلی دین از ولایت گرفته تا نماز، حجاب، صبر، ایمان، امر به معروف و نهی از منکر، تولاّ و تبرّا با شرکت همه اقشار، از طفل شیرخوار گرفته تا کودک، نوجوان، جوان، کهنسال (از زن و مرد) تجلّی خاص یافته است.
در میان ابعاد وسیع عاشورا، خالق سبحان عنایتی خاص به زن نموده است تا در این طرّاحی الهی، بهترین شیوه اتصال زن را به ولایت الهی نشان دهد و راه دفاع از آن را بیاموزد، تا در کنار شهادت عزیزانش، نقشهای گوناگون همسری، مادری، خواهری و دختری را در فرهنگ دینی ایفا نماید و خشونت، مادیّت و بردگی فرهنگ مادی را با عشق و ایثار بشکند و دیدگاهی نو را در منظر دینی به دنیا عرضه دارد.
کلیدواژهها: عاشورا، زنان، مبارزات سیاسی، جهاد، زنان صحابه، حمایت، شهادت، حجاب، سوگواری.
مقدّمه
به راستی، اباعبداللّه الحسین علیهالسلام چه چیزی را میخواست متحوّل سازد و برای این کار به چه ساختاری نیاز داشت؟ چگونه نیروی انسانی خود را ساماندهی کرد؟ چه سلاحی برای این قیام به کار گرفت؟ نظام اطلاعرسانی خود را چگونه طرّاحی کرد تا عاشورا در بیابان کربلا نمیرد؟ الگوی انتخابی او در گزینش نیروی انسانی شرکتکننده در واقعه کربلا چه بود؟
بیابان کوچک «کربلا» منطقهای بود که دید انسان را به وسعت کره خاکی، یا به وسعت تمامی جهان گسترش داد. امام حسین علیهالسلام نگرشی وسیع نسبت به تمامی مشکلات بالقوّه و بالفعل را، که در راه رکود انسان بود، ایجاد کرد و ریشه اصلی بحران را مدّ نظر قرار داد، تا دامنه بحران را محدود به عاشورا و قیام امام ندانند و اثرات آن را بر پیکر فرهنگ و زندگی خود درک کنند. حضرت با طرّاحی نظام تبلیغی خود، جلوی تمامی حدسیات و شایعات را گرفت و جوّ روانی مردم را مخاطب خود ساخت و در مدت کمی به آنها که میخواستند جامعه را از زیر نفوذ دین خارج کنند، بلکه دین را تحت نفوذ ضوابط غیردینی درآورند، فهماند که «ولایت» رمز جداییناپذیر دین از سیاست است.
طرّاحی عاشورا
حضرت در طرّاحی خود، تمامی اهرمهایی را که دشمن برای رکود دین و خارج کردن آن از متن زندگی به کار گرفته بود، جمع نمود. بیشک، یکی از این محورهای مهم «زنان» بودند.
نوع نگرش به زن، که دین مبین اسلام تلاش کرده بود آن را از تحقیر و تبعیض جدا کند و به رشد برساند تا زمینه فعالیت و کارآمدی او را فراهم کند، مجددا در تهدیدی جدّی قرار گرفت. زنان بر اساس سیاستهای شوم دشمن، دوباره هزینه تلقّی شدند، نه سرمایه؛ بازیچه به نظر میرسیدند، نه متفکر و متعهد؛ وسیلهای بیاراده در دست دشمن معرفی گردیدند، نه انسانی مستقل. بر اساس این ضرورت بود که رسالت جدید زن نیز در عاشورا رقم زده شد، تا توجه تمامی انسانها به سوی زن به عنوان محل تجلّی ارزشهای ولایی معطوف گردد. ثمره کامل تلاشهای اهل بیت علیهمالسلام ، اینک در نسل دوم اسلام معلوم میشد و زن با صدارت زینب کبری علیهاالسلام ، مسئولیت اتصال آرمانها را به ساحت جامعه پیدا میکرد.
متفکران میگویند: هر قیامی دو جنبه دارد: 1. فلسفه قیام؛ 2. شیوه قیام.
در طرّاحی شیوه قیام عاشورا نیز دو جنبه «شهادت» و «اسارت» مطرح بودند و زنان در آن سهمی بزرگ داشتند. «عاشورا» قیام یک امام با چند مرد و زن و کودک بود که نمونه عینی رسالت هر انسانی، اعم از زن و مرد، را نشان میدهد.
در صدر اسلام، حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله کوشید تا توجه را به سوی زنان معطوف دارد و برای این امر، خود به هدایت و سرپرستی زنان صحابه پرداخت و در جهت ارتقای آگاهی و فرهنگ آنان قیام کرد. حرکتهای حضرت زهرا علیهاالسلام در جانبداری از امام علی علیهالسلام و تداوم آن به وسیله حضرت زینب علیهاالسلام نشاندهنده این تلاش چشمه نور است که بسیاری از زنان صحابه در مکتب آنان درس آموختند و به حماسهسازی پرداختند. اما به همان میزان که پیشوایان دین در جهت رشد و تواناسازی آنان تلاش داشتند، دشمنان دین به بازگردان آنان به استضعاف و شیء شدن، اصرار میورزیدند و ثمره کامل تلاش در تربیت زنان، در سال 61 در بیابان کوچک کربلا به بار نشست تا زنانی که به سبب جاهل نگهداشتنشان، کمتر توانسته بودند موقعیت راستین خود را دریابند، با دیدن عاشورا، وظایف و رسالت خود را دوباره مرور کنند و حضرت زینب علیهاالسلام که در طول قیام، پیامهای رسالت خود را از برادر میگرفت، در عصر عاشورا رسالت خود را آغاز کرد و آنچنان پرقدرت نظام تبلیغی خود را پیاده نمود که دشمن را مجبور به پاسخگویی به خود کرد و مردم را طالب پاسخ به سؤالات خود و کاهش پنهانکاری دستگاه ساخت.
طرّاحی «نظام پاسخگویی»، خود نوعی مبادله قدرت است که حضرت زینب علیهاالسلام با این شیوه، حاکمان را واداشت تا در برابر عملکردشان پاسخگو باشند، بهگونهای که مردم آنها را مسئول دانستند و موظّف به این جوابگویی کردند!
زینب کبری علیهاالسلام این کار را با تحقق سه هدفِ زمینهای میسّر ساخت:
1. معرفی رهبر معنوی بر اساس فراهم کردن اطلاعات لازم برای مردم؛
2. ارزیابی عملکرد یزید و عمّالش در قبل و بعد از عاشورا؛
3. تحریض و آگاهسازی مردم به مقابله در برابر سیاستهای دشمن.
زنان صحابه در واقعه عاشورا
الف. حمایت زنان پیش از واقعه عاشورا
1. زنان در هستههای مقاومت: تاریخ عاشورا تاریخ دیگری است؛ تاریخی مملوّ از عشق و ایثار و بندگی، و در این طرّاحی، زنان منزلتی خاص دارند. در تمامی نقشهای مؤثر در واقعه کربلا، همچون ایجاد هستههای مقاومت، حمایت، تشجیع، تشویق محارم خود به حمایت از ولیّ خدا و پیوستن به یاران امام و همراهی با زینب کبری علیهاالسلام ، زنان شرکت داشتند. پیش از عاشورا، زمانیکه بسیاری از مردان از یاری اهلبیت علیهمالسلام در هراس بودند، شیرزنانی خود را سپر دفاع از حضرتش نمودند.
ماریه، از قبیله عبدالقیس و دختر سعد، زنی شیعه بود که خانهاش در کوفه مرکز تجمّع دوستداران اهل بیت علیهمالسلام و بحث و انتشار خبر از آنان بود. او افرادی همچون یزید بن نبیط با دو پسرش، غلامش عامر، سیف بن مالک و ادهم بن امیّه را به طرف کربلا گسیل داشت.(2)
2. حمایت زنان از امام حسین علیهالسلام :
1. در کوفه، زمانیکه همه دست از یاری مسلم بن عقیل (سفیر امام حسین علیهالسلام ) کشیدند، طوعه امّ ولد، اشعث بن قیس، زن اسید الحضرمی، او را پناه داد و از او پذیرایی کرد.(3)
2. دلهم بنت عمرو، زن زهیر بن القین، زمانیکه دریافت زهیر برای دیدار امام حسین علیهالسلام به سفیر امام جواب رد داده است، به تحریض او پرداخت و گفت: «اَیبعثُ الیکَ ابنُ رسولِ اللّهِ ثُمَّ لا تأتِیه؟ سبحانَ اللّه! لو اَتیتَهُ فَسمعتَ مِن کلامِه ثُمَّ انصرفتَ»؛(4) آیا پسر پیامبر به سوی تو سفیر میفرستد و تو نزد او نمیروی؟ سبحاناللّه! برخیز و برو، سخن او را بشنو و بازگرد. زهیر پس از صحبت با امام خود، شادمانه به سوی دلهم بازگشت، وسایل خود را جمع کرد و دلهم را برای دوری از آسیبهای احتمالی دشمن (پس از واقعه کربلا) طلاق داد و او را به همراه غلامش به سوی خاندانش فرستاد و خود به سوی امام شتافت.
3. همسر عبداللّه عمیر کلبی در «نخیله» (لشکرگاه) کوفه، لشکریان ابن زیاد را در حال حرکت دید، از همسرش پرسید: این سپاه کجا میرود؟ گفت: میروند با حسین بن علی علیهالسلام بجنگند. زن آرزوی شهادت او را کرد و عبداللّه میل خود را برای شهادت با همسر خود در میان نهاد. زن گفت: چه فکر خوبی کردی! خدا تو را هدایت کند، مرا هم همراه خود ببر.(5)
ب. حمایت زنان پس از واقعه عاشورا
1. در لشکر ابن سعد:
1. اولین کلاه امام حسین علیهالسلام از خز بود. مردی از کنده آن را برداشت و زمانیکه نزد زنش ام عبداللّه آمد، آن را از خون شست؛ زنش گفت: آیا جامه پسر دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را ربودهای و در خانه من آوردهای؟ بیرون برو! ... دوستانش میگفتند که این مرد، همیشه مفلوک و بیچاره بود!(6)
2. خولی بن یزید سر امام حسین علیهالسلام را به کوفه برد، اما چون درِ کاخ عبیداللّه را بسته یافت، آن را به خانه خود برد، سر مبارک امام حسین علیهالسلام را زیر تشتی نهاد و نزد زن دوم خود، که از بنی اسد حضرمی ـ به نام نوار، دختر مالک بن عقرب ـ بود، رفت. زن گفت: چه خبرداری؟ گفت: برایت ارمغانی آوردهام که تا روزگار است، دولتمند باشی! اینک سر حسین علیهالسلام در سرای توست. زن گفت: وای بر تو! مردم زر و سیم میآورند، تو سر پسر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را میآوری؟ به خدا سوگند! هرگز با تو در یک خانه نخواهم بود. از بستر برخاست و از خانه به صحن رفت و زن اول او را نیز خواند و با خود برد.(7)
زمانیکه مختار بر اوضاع مسلّط گردید، معاذ بن هانی را با اباعمره، که امیر پاسبانان خاص بود، به طلب خولی در انتقام خون امام حسین علیهالسلام فرستاد. او در بیت الخلأ پنهان شد. معاذ بن هانی به اباعمره گفت: او در سرای خویش است، او را بجوی. زن خولی بیرون آمد. او از زمانیکه همسرش سر امام حسین علیهالسلام را آورده بود، با او دشمن بود. فرستادگان مختار پرسیدند شوهرت کجاست؟ گفت: نمیدانم و به دست اشاره به بیتالخلأ کرد. بدانجا رفتند، دیدند زیر سبد بزرگی پنهان شده است. او را بیرون آوردند و کشتند.(8)
3. زمانیکه کعب بن جابر ـ یکی از سربازان ابن سعد ـ به منزل خود بازگشت، زن و خواهرش به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه زهرا علیهاالسلام را یاری کردی و سیّد قاریان را کشتی! به خدا قسم، دیگر با تو سخن نمیگوییم.(9)
4. عصر عاشورا در عظمت مصیبت و حمله دشمن به خیمه امام، واقعه عجیبی رخ داد؛ سربازی میگوید: زنی را دیدم از «بنی بکر بن وائل» که با شوهرش در سپاه عمر سعد بود. هنگامی که دید سربازان بر زنان اهلبیت علیهمالسلام حمله بردهاند و خیمه آنان را غارت میکنند، شمشیری در دست گرفت و به جانب خیام آمد و گفت: ای آل بکر بن وائل، آیا دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را تاراج میکنند و شما مینگرید؟ و گفت: «لا حکم الا لِلّه یا لثارات رسول اللّه!»؛(10) حکمی غیر از حکم خدا نیست، ای منتقمان خون رسولاللّه! و عجیب است که این شعار، که از زبان زنی از سپاه دشمن خارج گردید، شعار منتقمان واقعه عاشورا شد!
2. حمایت زنان در کوفه:
1. چون ابن سعد با اسیران به نزدیکی کوفه رسید، مردم شهر به نظاره گرد آمدند. راوی میگوید: زنی مؤمنه از اهل کوفه از جای بلندی که به اسیران اشراف داشت، گفت: شما اسیران کدام طایفهاید؟ گفتند: اسیران آل محمد علیهمالسلام ! آن زن فرود آمد، چادر و مقنعه و جامههای دیگر بیاورد و به آنان داد تا خویشتن را بپوشانند.(11)
2. زمانیکه ابن زیاد در مسجد کوفه علیه خاندان رسالت و برای تثبیت موقعیت یزید به سخنرانی پرداخت و امام حسین علیهالسلام را دروغگو پسر دروغگو خطاب نمود، عبداللّه بن عفیف، که چشم راست خود را در صفّین و چشم چپ خود را در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیهالسلام از دست داده بود، به پا خواست و به دفاع پرداخت. عمّال ابن زیاد درصدد دستگیریاش بودند که با دفاع قبیلهاش بیثمر ماند. اما شبانه به خانهاش حملهور گشتند. دخترش فریاد زد و به پدر خبر داد. پدر شمشیر را از دختر گرفت و با راهنمایی دختر میجنگید تا او را اسیر کردند و کشتند. دخترش فریاد میزد: ای کاش مرد بودم، تا پیش روی تو با این نابکاران، کشندگان عترت پاک رسول، نبرد میکردم!(12)
3. نقش زنان در مجلس یزید:
1. در دربار یزید، چون حضرت زینب علیهاالسلام سر برادر را دید، دست به گریبان برد و با سوز، فریاد زد: یا حسیناه! یا حبیبالله! یابن مکّه و منی! یابن فاطمة الزهراء سیدة النساء! یابن بنت المصطفی! راوی گوید: همه گریستند و یزید خاموش بود. زنی هاشمیه در سرای یزید بود، شیونکنان بر امام حسین علیهالسلام فریاد میکشید: یا حسیناه! یا سیّد اهل بیتاه! یابن محمّداه!(13)
2. پس از سخنرانی حضرت زینب علیهاالسلام ، زمانیکه سر امام حسین علیهالسلام را به سرسرای یزید آویزان کردند و اسرای کربلا را به منزل یزید آوردند، زنان ابوسفیان پیش رفتند و دست و پای دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را بوسیدند و سه روز عزاداری کردند و آه و ناله نمودند! هند، زن یزید، چون سر امام حسین علیهالسلام را دید، جامه چاک کرد و از پرده به در آمد و با پای برهنه سوی یزید شتافت و به او گفت: ای یزید، توگفتی که سر حسین علیهالسلام را در سرای من بالای نیزه کنند؟ یزید برجست و او را پوشاند و گفت: ای هند، بر دخترزاده رسول صلیاللهعلیهوآله گریه و زاری میکنی؟!(14)
نقش زنان در حادثه کربلا
نام بیست زن در واقعه عاشورا ثبت شده است که ظاهرا ده تن از آنان از اهل بیت علیهمالسلام بودند و بقیه از زنان صحابه. آری، بیابان کربلا از صبح تا عصر دهم محرّم، تمامی تاریخ قیام را در خود جای داد. اراده خداوندی بر ارائه صحنه جدیدی از عظمت وجودی انسان قرار گرفته بود و سرمایهگذاری رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به دست نادره خلقت و علی مرتضی علیهماالسلام به بار نشست. زنان حاضر در کربلا با دقت انتخاب شده بودند تا شیوه ایثار در راه مولای خود را به نمایش بگذارند. بدین سبب، درجه فداکاری زنان صحابه بیمانند بود.
الف. آرزوی شهادت
در نقل آمده است که در شب عاشورا، امام حسین علیهالسلام پس از آنکه به اصحاب خود اجازه ترخیص داد، فرمود: هر کس که عیال با خود به همراه دارد، همین امشب او را به مأمنی برساند. فردا مردان ما کشته میشوند و عیالهایمان به اسیری میروند. امام علیهالسلام نمیخواست سایر زنان در مصایب سخت اهلبیت علیهمالسلام شریک شوند. گویند: پس از آنکه علی بن مظهر وارد خیمه خود شد، زنش پرسید: فرزند رسول خدا صلیاللهعلیهوآله درباره زنان چه گفت؟ ... علی بن مظهر آنچه را حضرت فرموده بود، اظهار داشت. زن گریست و گفت: ای پسر مظهر، درباره من انصاف نداری! تو میخواهی خودت داخل بهشت شوی! ... علی بن مظهر خدمت امام علیهالسلام رسید و عرض کرد: یابن رسول اللّه، این زن اسدیه حاضر نیست او را به محل امنی برسانم. هنوز امام علیهالسلام جوابی نگفته بود که زن از پشت خیمه، ناله خویش را بلند کرد و گفت: «یابنَ الزهراءِ الَسنا قابلاً لخدمةِ بناتکَ و اَخَواتکَ؟» ای پسر زهرا، آیا ما قابلیت خدمت برای دختران و خواهرانت نداریم؟!(15)
کاروان کربلا کاروان عشق است و عضویت در آن قابلیت میخواهد. اذن ترخیص برای زنان، از سوی امام اعلام شد تا این اذن، غربالی باشد برای آنان که میخواهند با سپر ایمان در رکاب ولیّ خدا بمانند و در این پهن دشت ولایت، مقابل لشکر عظیم دشمن به حماسهآفرینی بپردازند. زنان صحابه آنچنان که شوهر، برادر و پسر خود را بر دفاع از اهلبیت علیهمالسلام تحریض میکردند، خود نیز چشم به دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام داشتند. آنان از آینده و اسیری خود در ذهن تصویری مبهم داشتند، اما در دل آرزوی شهادت و دیدار فاطمه زهرا علیهاالسلام میکردند! گویی دخت علی مرتضی علیهالسلام از هدف انتهایی خصم و اسارت و رسالت زنان، آنان را کاملاً باخبر نساخته بود. بدینسبب، زنان صحابه ضمن ایثار در دفاع از ولایت، عقیله بنی هاشم (زینب) را تنها تا کوفه همراهی کردند و کاروان اسارت و تبلیغ از کوفه به بعد، تنها در اختیار زنان اهل بیت علیهمالسلام قرار گرفت.
ب. پرتاب سر شهدا
زنان صحابه در دشت نینوا حماسههای جاویدی از خود بر جای نهادند؛ هفت تن از مادران حاضر در کربلا پس از آنکه لباس رزم را خود بر قامت پسرانشان پوشانیدند، نظارهگر شهادت آنان شدند و دشمن پس از شهادتشان، سرهای آنها را از تن جدا کرد و با تحقیر، به سوی مادرانشان پرتاب نمود! اما آنان همه سرهای پسرانشان را به سوی دشمن پرتاب کردند، فریاد زدند: «ما آنچه را در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم!»(16) از این هفت تن، سه تن را زنان صحابه تشکیل میدادند:
1. عمر بن جناده ـ و به روایتی پسر مسلم بن عوسجه ـ جوانی بود که پدرش در کربلا تازه کشته شده بود. او در برابر مادر ایستاد، مادر به او گفت: ای پسرک من! بیرون برو و نزد پسر پیامبر جهاد کن. امام حسین علیهالسلام فرمود: پدر این جوان تازه کشته شده است و شاید مادرش از خروج وی راضی نباشد. آن جوان گفت: مادرم امر به خروج فرمود. آنگاه به میدان رفت و قویترین رجزها را در مورد ولایت خواند و پس از مدتی توسط دشمن شهید شد. دشمن سر وی را به سوی مادرش پرتاب کرد. مادر سر را برداشت؛ چنانکه گویی برای او لای لای کودکی میخواند! گفت: ای پسرک من! کار خوبی کردی. ای مایه خرّمی دل و روشنی چشم من! آنگاه سر را به جانب یکی از دشمنان پرتاب کرد و او را کشت. سپس عمود خیمه را کند و بر آنان تاخت و دو مرد را نیز کشت! امام حسین علیهالسلام به او امر به بازگشت نمود؛ او مراجعت کرد.(17)
2. عبداللّه بن عمیر نیز حمله کرد، چند تن را کشت و نزد مادر و زنش آمد، ایستاد و گفت: ای مادر، راضی شدی؟ مادر گفت: راضی نمیشوم، مگر آنکه نزد حسین علیهالسلام کشته شوی!(18) عبداللّه را کشتند و سرش را به سوی مادرش پرتاب کردند. مادر سر را برداشت، بوسید و به سوی دشمن پرتاب نمود. در اثر اصابت آن سر نیز مردی از دشمن کشته شد. آنگاه عمود خیمه را کند و دو نفر را کشت! امام حسین علیهالسلام فرمود: بازگرد، تو و پسرت نزد رسول خدایید؛ جهاد از زنان برداشته شده است. زن بازگشت و میگفت: خدایا! ناامیدم مکن. امام علیهالسلام فرمود: خدا تو را ناامید نمیگرداند.(19)
زنان صحابه زنانی بودند که در گذرگاه شهادت و اسارت، به قافله فرزند فاطمه علیهاالسلام پیوستندو توفیق یافتند تا در جمعی که اراده خداوند به عظمت آنان تعلّق گرفتهبود،قرار گیرند.
ج. اصرار بر شهادت
امّ وهب عمودی برگرفت و نزد شوهر آمد و گفت: پیش این پاکان، ذریّه محمد علیهمالسلام کارزار کن! او، خود در صحنه کربلا، به دنبال شوهرش میرفت. شوهر به او گفت: برگرد. او گفت: برنمیگردم تا با تو بمیرم! زن جامه شوهر را سخت چسبیده بود و سوی دیگری میکشید و میگفت: تو را رها نمیکنم تا با تو کشته شوم. امام علیهالسلام زن را ندا داد و فرمود: خدا شما خاندان وهب را جزای خیر دهد! به سوی زنان برگرد. خدا تو را رحمت کند! با آنان بنشین که جنگ بر زنان نیست.(20)
خواست و تقاضای قلبی امّ وهب و حمایت او از امام، هر انسانی را به یاد شجاعتهای نسیبه در اُحُد میاندازد؛ او زمانیکه مردان فرار کردند، از جان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دفاع نمود و پیامبر صلیاللهعلیهوآله در حق او و خاندان او همین دعا را فرمود.(21)
در میدان پرهیاهو و ستیز بیامان دشت کربلا، تنها پنج تن در میان دشمن ظاهر گشتند و در دفاع از امام علیهالسلام ابراز تسلیت کردند؛(22) غیر از حضرت زینب علیهاالسلام که در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام ظاهر شد و موجب تسلاّی خاطر برادر گردید، سه تن دیگر خواهر و مادر شهیدان بودند و پنجمین آنها همسر عبداللّه بن عمیر کلبی بود که نام خود را در ردیف شهدای کربلا ثبت نمود.
د. شهادت پس از همسر
همسر عبداللّه بن عمیر کلبی از خیمه بیرون آمد و نزد شوهر شهیدش شتافت. بالای سر او نشست و خاک از روی او پاک کرد و گفت: بهشت، تو را گوارا باد! پس شمر به غلام خود، رستم، امر کرد که گرزی بر سر او بزند؛ که او در جای خود شهید شد!(23)
شمر بغض درونی خود را در قیام و شجاعتهای زنان با حمله به خیمههای حرم حضرت اباعبداللّه علیهالسلام آشکار نمود و سعی کرد آتش درونی خود را بهگونهای با این حرکات سبعانه نشان دهد.
زنان صحابه در خدمت به اهل بیت علیهمالسلام ، جسد تکّه تکّه شده عزیزان خود را رها کردند و در اسارت با سرهای بر نیزه عزیزانشان به حرکت تاریخی خود در کنار اهل بیت علیهمالسلام ادامه دادند تا تاریخ، سند مظلومیت جدیدی در اوراق خود ثبت نماید. آنان قرار گرفتن در کنار فرزندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را افتخاری برای خود قلمداد میکردند و بر این لیاقت، دعای شکر میخواندند. هرچند آنان تا انتهای رسالت زینب علیهاالسلام او را همراهی نکردند، اما چشمه جوشانی از عشق به ولایت را به نمایش گذارند.
ه . عظمت روحی زنان در عاشورا
زنان صحابه در روز عاشورا برای حمایت از امام خود، خروش مینمودند و از عصر عاشورا با سکوت خود، قیام خاندان اهلبیت علیهمالسلام را حمایت کردند. عملکرد زنان در واقعه عاشورا، وسعتی از کشش روحی زن ارائه کرد که کمتر انسانی بر آن توانایی دارد.
زنان در وداع عزیزان خود اشک بسیار نریختند و کودکان را در تحمّل تشنگی و گرسنگی به صبر تشویق کردند و آنها را از مقابل مجاهدان به دور نگه داشتند، تا بیتابی آنها مقاومت دلیرمردان را در هم نشکند. زنان زمانیکه بدن غرقه به خون و تکّه تکّه شده عزیزانشان را نزدیک خیمه میآورند، در مقابل امام علیهالسلام بیتابی نمیکردند، تا امام به رقّت کشیده نشود؛ حتی زمانیکه طفل شیرخوار امام حسین علیهالسلام علی اصغر علیهالسلام را با تیر سه شعبه شهید کردند، رباب، مادر علی اصغر رحمهالله ، پیش نیامد و امام علیهالسلام خواهر خود زینب علیهاالسلام را خواند و فرزند خود را به او داد.(24) زمانی که بدن حضرت علیاکبر علیهالسلام را آوردند، هیچیک از زنان جلو نیامدند. همچنین زمانیکه بدن غرقه به خون صحابه را میآورند، عموما همسران و مادرانشان پیش امام نمیآمدند؛ شاید صاحب این خونهای ریخته شده و بدنهای تکّه تکّه شده را امام علیهالسلام میدانستند و خود را برای عزاداری، بر امام برتر میدیدند.
نقش حجاب زنان در حماسه عاشورا
در واقعه عاشورا، زنان مستقیما وارد میدان سیاست شدند و درسهایی را که از فاطمه زهرا علیهاالسلام در ماجرای «فدک» و در دفاع از ولیّ خود آموخته بودند، ارائه دادند و حماسهای برپا کردند که تا تاریخ زنده است و قلب بشریت میتپد، این قیام برای آنان پیام دارد. زنان در حین مصیبت و پس از آن، رسالت الهی خود را در حفظ حجاب فراموش نکردند. آن زمان که همه یاران امام شهید شدند و امام حسین علیهالسلام عازم میدان بود، برای خداحافظی و روشنگری وظایف آنان، نزد ایشان آمد و فرمود: آماده مصیبت باشید. لباسهای روی خود را سخت بپوشید. بدانید که خدا حامی شماست و از شما محافظت میکند و از شرّ دشمنان نجاتتان میدهد و عاقبت امورتان را ختم به خیر میکند.(25)
امام حسین علیهالسلام اولین هشدار را در ملاحظات ظاهری و پوشش زنان بیان داشت و زنان، که میدانستند کار خصم جنبه مادی و اقتصادی دارد، زیورآلات و جامههای اضافی خود را به سوی آنان پرتاب کردند، تا در پی غارت آنها، لحظهای بیاسایند. زمانی که دشمن میخواست اسرا را وارد شام نماید، امّ کلثوم از آنها خواست تا سرها را از محل زنان دور سازند، تا مردم با نگاه به سرهای بریده، کمتر به محمل زنان نگاه کنند و دخترکان مقنعه از سر کشیده را با نگاه نیازارند! اما شمر ملعون با این درخواست، ابتدا محملها را وارد شهر کرد!
زنان با پیام امام، دو نوع پوشش برای خود انتخاب کرده بودند که پوشش اولیه با غارت دشمن از میان رفت. در مجلس یزید، سکینه دختر امام به گریه افتاد و زمانیکه یزید علت آن را جویا شد، فرمود «کیف لا یَبکی مَن لیس لها الستر تستر وجهها عنکَ و عن جُلساءِ مجلسِکَ؟»؛(26) چگونه گریه نکند کسی که پوشش و نقابی برای او نیست، تا صورت خود را از تو و مردان مجلست بپوشاند؟!
حضرت زینب علیهمالسلام شجاعانه در این مجلس، همچون پدر، برادر و مادرش خصم را به ذلّت کشاند و شخصیت متزلزل یزید را در مقابلش همچون برگی خشک شده در هم فشرد تا تجربه تاریخ عاشورا سنّت تاریخ استکبار شود که حجاب زن مسلمان بالاترین سلاح ایمان است.
بیشتر مکاتب و اندیشههای علمی بشری در طول تاریخ، حول دو محور اقتصاد و قوای جنسی، نظریات خود را ارائه دادهاند. گویی از زمانی که انسان خود را شناخت، خود را میان دو غریزه قوی مالکیت و شهوت اسیر دیده و برای به بند کشیدن آنها، به منظور دستیابی به سعادت، در پی روشی علمی میگشته است. آنگاه که تفکرات در هالهای از مذهب شکل میگرفتند، برداشت از این دو غریزه بیشتر به صورت قناعت و رهبانیت خود را نشان میداد، و آنگاه که تفکرات مادی بر جوّ عمومی جامعه حاکم میشد، ربا، بیبندوباری و گاه اشتراک در هر دو قسمت مطرح میگردیدند.
شاید بدین سبب بود که دو گل در جهت مطامع استعماری فرانسه، همیشه میپرسید: آیا زنان (در مستعمرات فرانسه) عرف و عادات قدیم خود را رها کردهاند؟ به عبارت دیگر، میزان تأثیر سوء تبلیغات استعمار تا چه حد بوده است؟ آیا هنوز فرهنگ بومی خود را پاس میدارند؟ یا در مقابل فرهنگ بیگانه، استقامت میورزند؟ آیا در تاراج سرمایههای وجودی خود به اشغالگران کمک میکنند و برادران و پدران و پسران مملکت خود را کتف بسته به استعمار تحویل میدهند؟ آیا هنوز استقلال خود را به اسارت در فرهنگ بیگانه ترجیح میدهند یا تضمینکننده سیاستهای سرمایهداری از طریق خرید کالاهای مصرفی هستند؟
آری، هر جا جسم زن اسیر باشد، روح مرد نیز به اسارت میرود، و در هر جامعهای زن رشد داشته باشد، مردان نیز فعّالترند. ناپلئون میگفت: اگر میخواهید میزان تمدن و پیشرفت ملتی را بدانید، به زنان آن ملت نگاه کنید! برخی روایات متواتر نیز بلای جامعه را افزایش زنانی میداند که از اهداف متعالی دور شدهاند و سرمایههای خود را، که میتوانند سهم مهمی در رشد جامعه داشته باشند، زمینه سقوط و انحطاط جامعه قرار دادهاند.
و اینچنین عاشورا محکی شد برای زن تا اثبات کند که او هدف دشمن است و دشمن پس از کشتن مردان جامعه، به سراغ او خواهد آمد، و این برای دشمن درسی شد که اگر زن پاسدار ولایت و رهبری دین گردد، قویترین و پراستقامتترین فرد در مقابل دشمن خواهد بود.
دشمن، که حجاب زنان را قویترین سلاح در تثبیت مدیریت ولایت میدید، حجاب از سر آنان کشید، غافل از آنکه گرچه حجاب به زن ارزش میدهد، اما آنکه حجاب را ارزش میبخشد، زینبگونه بودن و زینبی رفتار کردن است! و خصم به دست خود، این ارزش را تثبیت کرد که حجاب را دو ارزش است: 1. پوشیده بودن؛ 2. زینبگونه زیستن.
سهل بن ساعدی میگوید: به دروازه دمشق رفتم، بیرقهایی پی در پی پیدا بودند و سواری دیدم که بیرقی در دست داشت، پیکان از بالای آن بیرون آمده و سری بر آن بود که شبیهترین مردم به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود! ناگاه دیدم از پشت سر وی زنانی بر استرانی بیروپوش سوارند. نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینه بنت الحسین. گفتم: چه حاجتی داری تا برآورم؟ من سهل ساعدی هستم، جدّ تو را دیدهام و حدیث او را شنیدهام. گفت: ای سهل! به حامل این سر بگو آن را به پیش ببرد، تا مردم مشغول نگریستن آن شوند و به حرم پیامبر صلیاللهعلیهوآله نگاه نکنند! سهل گفت: چهارصد دینار دادم تا آن کار را انجام دهد.(27)
عظمت رسالت زن در حفظ حرمت پوشش، در عاشورا مشخص گردید و پیام عاشورا به همراه مفهوم حجاب، تا زمان جاری است، انعکاس خواهد داشت. بدین سبب است که دشمنان، حجاب را جزو مهمترین محورهای مبارزه خود قرار دادهاند؛ زیرا حجاب، لباس حمایت از ولایت است.
نقش سوگواری زنان در واقعه عاشورا
لطف الهی در تجهیز عاطفه زن قرین شد و نقش ظریف عاطفه در تحوّلات روحی بشر با آمیختگی و نیرو گرفتن از مناجات اولیای خدا عمیقتر گردید، تا وظیفه زن را در ایجاد تعادل و ثبات در محورهای خانواده، اجتماع و تربیت نسل مدد نماید؛ زیرا این امور، زیربنایی از احساس و ایمان الهی را خواستار بودند و تأثیر گوشهای از این امتیازات شگرف، آمادگی انقلاب درونی و تحوّل زن را به سوی حق تضمین نمود.
بدینسان، میتوان وجود این نیرو را در تحوّل روحی زن به عنوان قویترین محرّک او تعبیر نمود و بر این اساس، خطاب اصلی ذکر مصایب اهلبیت علیهمالسلام به سوی روح زن است و قویترین عزاداران این سوگ را زنان تشکیل میدهند؛ گویی زن میخواهد با همراهی اسیران به عزاداری بپردازد و با نیروی ایمان، این کاروان را مجهّز نماید.
امام حسین علیهالسلام در سخنگویی و رویارویی تاریخی حق و باطل، زنی را انتخاب نمود تا اوراق نگاشته شده به خون شهدا را به تفصیل در تاریخ بیان دارد. رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله گریه کردن بر حضرت زینب علیهاالسلام را همچون گریستن بر برادراش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دانست و تأسّی به او را همچون چنگ زدن به ریسمان ولایت معرفی نمود تا این امر اتمام حجتی برای زن و شخصیت والای او باشد.
عاشورا ایستگاه ارزشی سالیانه زن است که خود را بیابد و ارزیابی کند و فاصله راه را تا الگوی متعالی کمتر نماید؛ زیرا کربلا از تمامی جنبههای تعالی گوشههایی در خود دارد. زنان صحابه در روز مبارزه، در دفاع از امام و تحریض عزیزان خود حماسهها آفریدند. زنان اهلبیت علیهمالسلام در تبلیغ و افشاگری اعجاز نمودند، اما مجموعه کامل این جلوهها، همه در زینب علیهاالسلام گرد آمده بود. او در میان مادران داغدار، پسرانش را به میدان فرستاد، برادرانش را تکّه تکّه شده یافت و هفده تن از خاندانش را کشته دید؛ در عزاداری میان دشمن، ظاهر شد و در گردآوری بازماندگان، به تازیانهها و شماتتهای دشمن وقعی ننهاد و در اسارت، همچون امیر بیان علی علیهالسلام سخن گفت و در عبادتهای شبانه خود، لحظهای کوتاهی نکرد.(28) او نمونه کامل صبر است و راه چگونه الهی شدن زن را در طول تاریخ به او آموخت.
زینب علیهاالسلام مورّخ همان دفتر سیاسی ولایت شد که حضرت فاطمه علیهاالسلام آن را گشوده بود و زن مسلمان را در طول تاریخ با عظمت خود، آن درک کرد و در ذهن خود جاودانه ساخت.
عاشورا رمز انقلاب درونی زن است؛ مجموعهای گردآوری شده از تمامی عوامل احساسی: کودک یتیم، زن داغدیده، تشنگی، گرسنگی، اسارت، شهادت، غارتزدگی، بیماری، هتک حرمت، تازیانه و ...! و آنجا که زن میبیند در دل شب، زنی تنها با رسالتی عظیم از خیمههای نیمه سوخته، خیمهای برپا میکند و کودکانی را که بدنشان از تازیانه سیاه شده است و از ترس به سوی قتلگاه میشتابند، گردآورده، آنان را با ذکر آینده قیام، آرام میکند و آنگاه که همه میخوابند، خود به عبادت میایستد، میفهمد که این عظمت، صورت جدیدی از تصویر زن است که باید آن را به خاطر سپرد و او را رها نساخت.
اگر دشمنان بگذارند که زن خسته قرن، اهلبیت علیهمالسلام را بشناسد و شخصیت خود را در مکتب آنان پرورش دهد، چنان جلوهای از این مکتب بروز خواهد نمود که در تلألو آن، دلها جذب گردند و عقلها حق را بیابند. حقیقت این است که هنوز نقش تربیتی اهل بیت علیهمالسلام و تأثیر اعتقاد به آنها ناشناخته مانده است. آنها چشمههای همیشه جوشان هدایتند که در پرتو انوارشان، فطرتها آسوده میگردند و نیروها از هرز شدن به رشد میرسند و در انعکاس قدرتش، تمامی مکاتب تربیتی دنیا به شگفت میآیند.
......................................
1 کارشناس ارشد مدیریت.
2. ابومخنف، مقتل الحسین، ص 18.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 74.
5. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412 ق / 1992 م، ص 132.
6. همان، ص 192.
7. همان، ص 207.
8. همان، ص 364.
9. همان، ص 134.
10. شیخ عباس قمی، بیتالاحزان، ص 201.
11. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 214.
12. ابومخنف، پیشین، ص 208.
13. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 13.
14. همان، ص 265.
15. محمد واصف، انقلاب مقدّس حسین علیهالسلام ، 1386 ق، ص 153.
16. محمد سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص 132.
17. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 152.
18. همان، ص 147.
19. همان، ص 148.
20. ابومخنف، پیشین، ص 124.
21. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 8، ص 414 / محمّد بن عمر بن واقدی، مغازی، ج 1، ص 270.
22. خواهر مسلم بن عوسجه، مادر عبداللّه بن عمیر کلبی، مادر عمر بن جناده و به روایتی امّ وهب.
23. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 139 / ابو مخنف، پیشین، ص 141.
24. سید بن طاووس، لهوف، ص 158.
25. گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام ، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام ، ترجمه کتاب موسوعه الکلمات الامام الحسین علیهالسلام ، ص 549.
26. ملامحمد گرمرودی، اشکهای خونین در سوگ امام حسین علیهالسلام ، ص 444.
27. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 241.
28. بهگونهای که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در وداع آخر، به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: خواهرم، هرگز مرا در نمازهای شبانهات فراموش نکن! (ذبیحاللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62)
1 کارشناس ارشد مدیریت.
2. ابومخنف، مقتل الحسین، ص 18.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 74.
5. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412 ق / 1992 م، ص 132.
6. همان، ص 192.
7. همان، ص 207.
8. همان، ص 364.
9. همان، ص 134.
10. شیخ عباس قمی، بیتالاحزان، ص 201.
11. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 214.
12. ابومخنف، پیشین، ص 208.
13. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 13.
14. همان، ص 265.
15. محمد واصف، انقلاب مقدّس حسین علیهالسلام ، 1386 ق، ص 153.
16. محمد سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص 132.
17. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 152.
18. همان، ص 147.
19. همان، ص 148.
20. ابومخنف، پیشین، ص 124.
21. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 8، ص 414 / محمّد بن عمر بن واقدی، مغازی، ج 1، ص 270.
22. خواهر مسلم بن عوسجه، مادر عبداللّه بن عمیر کلبی، مادر عمر بن جناده و به روایتی امّ وهب.
23. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 139 / ابو مخنف، پیشین، ص 141.
24. سید بن طاووس، لهوف، ص 158.
25. گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیهالسلام ، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام ، ترجمه کتاب موسوعه الکلمات الامام الحسین علیهالسلام ، ص 549.
26. ملامحمد گرمرودی، اشکهای خونین در سوگ امام حسین علیهالسلام ، ص 444.
27. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 241.
28. بهگونهای که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در وداع آخر، به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: خواهرم، هرگز مرا در نمازهای شبانهات فراموش نکن! (ذبیحاللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62)
زنان در نهضت عاشورا
منابع مقاله:
فرهنگ عاشورا، صفحه 195، جواد محدثی؛
پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن میتوان گفت:یکی آنکه آنان چند نفر و چه کسانی بودند،دیگر آنکه چه نقشی داشتند.زنانی که در کربلا حضور داشتند،برخی از اولاد علی«ع»بودند،و برخی جز آنان،چه از بنی هاشم یا دیگران.زینب،ام کلثوم، فاطمه،صفیه،رقیه و ام هانی،از اولاد«ع»بودند،فاطمه و سکینه،دختران سید الشهدا«ع»
بودند،رباب،عاتکه،مادر محسن بن حسن،دختر مسلم بن عقیل،فضه نوبیه،کنیز خاص امام حسین«ع»و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند.(1) 5 نفر زن که از خیام حسینی به طرف دشمن بیرون آمدند،عبارت بودند از:کنیز مسلم بن عوسجه،ام وهب زن عبد الله کلبی،مادر عبد الله کلبی،مادر عمر بن جناده،زینب کبری«ع».زنی که در عاشورا شهید شد،مادر وهب بود،بانوی نمیریه قاسطیه،زن عبد الله بن عمیر کلبی که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوی شهادت کرد و همانجا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد،کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس،به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکی مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند،با عمود خیمه به طرف دشمن روی کرد و امام او را برگرداند.دیگری مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش،سر او را گرفت و مردی را به وسیله آن کشت،سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت،که امام حسین«ع»او را به خیمهها برگرداند.(2) دلهم،دختر عمر(همسر زهیر بن قین)
نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینی پیوست.زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینی شد و به امام پیوست.رباب،دختر امرء القیس کلبی،همسر امام حسین«ع»نیز در کربلا حضور داشت،مادر سکینه و عبد الله.زنی از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت،که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود،ولی هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمههای اهل بیت،شمشیری برداشت و رو به خیمهها آمد و آل بکر بن وائل را به یاری طلبید.
زینب کبری و ام کلثوم،دختران امیر المؤمنین«ع»،همچنین فاطمه دختر امام حسین«ع»
نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و...سخنرانیهای افشاگر داشتند.(توضیح بیشتر پیرامون این زنان را تحت عنوان نام هر یک در این مجموعه مطالعه کنید).مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال،کاروان اسرای اهل بیت را تشکیل میدادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمهها،ابتدا در صحرا متفرق شدند،سپس بصورت گروهی و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما در باره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور«پیام رسانی»باید اشاره کرد (آنگونه که در بحث«اسارت»گذشت).البته جهات دیگری نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره میشود که هر کدام میتواند به عنوان«درس»مورد توجه باشد:
ـمشارکت زنان در جهاد.شرکت در جبهه پیکار و همدلی و همراهی با نهضت مردانه امام حسین و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوههای این حضور است.چه همکاری طوعه در کوفه با نهضت مسلم،چه همراهی همسران برخی از شهدای کربلا،چه حتی اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایتهای شوهرانشان مثل زن خولی.
آموزش صبر.روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادتها در کربلا درس دیگر نهضت بود.اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات زینب کبری«ع»جلوهگر بود.
ـپیام رسانی.افشاگریهای زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه.پاسداری از خون شهدا بود.سخنان بانوان،هم به صورت خطبه جلوه داشت،هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و مکان.
ـروحیه بخشی.در بسیاری از جنگها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه،به رزمندگان روحیه میبخشید .در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را داشتند.
ـپرستاری.رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقشهای دیگر زنان در جبههها، از جمله در عاشوراست.نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب از امام سجاد«ع»یکی از این نمونههاست (3).
ـمدیریت.بروز صحنههای دشوار و بحرانی،استعدادهای افراد را شکوفا میسازد.
نقش حضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اسرا،درس«مدیریت در شرایط بحران»را میآموزد .وی مجموعه بازمانده را در راستای اهداف نهضت،هدایت کرد و با هر اقدام خنثی کننده نتایج عاشورا از سوی دشمن،مقابله نمود و نقشههای دشمن را خنثی ساخت.
ـحفظ ارزشها.درس دیگر زنان قهرمان در کربلا،حفظ ارزشهای دینی و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهای آلوده است.زنان اهل بیت،با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمههایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند،اما اعتراض کنان،بر حفظ عفاف تأکید میورزیدند.ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمیکنید برای تماشای اهل بیت پیامبر جمع شدهاید؟
وقتی هم در کوفه در خانهای بازداشت بودند،زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند .در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز بر اینگونه گرداندن بانوان شهر به شهر،اعتراض کرد:«امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (4)و نمونههای دیگری از سخنان و کارها که همه درسآموز عفت و دفاع از ارزشهاست.
ـتغییر ماهیت اسارت.اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت،به اسیران واقعی درس حریت و آزادگی دادند.
ـعمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا.گریهها،شیونها،عزاداری بر شهدا و تحریک عواطف مردم،به ماجرای کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت واز این رهگذر،ماندگارتر شد.
پینوشتها
1ـزندگانی سید الشهدا،عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،کبریت احمر و انساب الأشراف .
2ـهمان،ص .236
3ـدر این زمینه ر.ک:مقاله«درسهای امدادگری در نهضت عاشورا»از مؤلف(مجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369).
4ـعوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص .378
زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)
منابع مقاله:
مجله پیام زن، شماره 74، زهرا آیتاللهی؛
بدون شک، از حماسیترین و ماندنیترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنههایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشتهایم. و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشتساز، در پیش روی دارید نگاهی دوباره به نقشآفرینی آن بانوان بزرگ دارد.
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه
در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بنعقیل(ع) در شهری که ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز میکنیم. با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کردهاند.(1) اما آمدن ابنزیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به کلی عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و دسیسههای او باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابنزیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا میداد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابنزیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابنزیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت میدهد، در میان مردان بیوفایی که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها میگذارند و از یاد میبرند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه میدهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بنقیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی میکند از یاران ابنزیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمیکند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه میپذیرد و مخفی میکند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت میکند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان میدهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمیخیزد. وقتی مأمورین را میبیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر میکند و هنگامی که او را تشنه میبیند به او آب میرساند و سیرابش میکند.(2)
آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شرکت در واقعه جانسوز کربلا میرسیم. در این مرحله است که زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه میآفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگیشان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع)
میخوانند که خود نیز میمانند تا شاید تسلیبخش خاندان مصیبتدیده امام(ع) باشند.
هنگامی که امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیری میروند. پس از این صحبتهای امام(ع) بود که علی بنمظهر(ع) یکی از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست وگفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود میخواهی داخل بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز امام(ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن بلند شد که: یا بنالزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتک و اخواتک؟(3) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که خودشان میخواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریک باشند.
«قمر»، خورشیدی که درخشید
از زنان دیگری که در این راستا میتوان از آنان نام برد، همسر عبداللّه بنعمیر کلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی که عبداللّه بنعمیر کلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی کردی. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر.(4) و آنگاه هر دو از کوفه به سوی کربلا رهسپار شدند.
در روز عاشورا، وقتی شمر بنذیالجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبداللّه به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پیاده را کشت. ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگری پایش را. قمر همسر او که از دور صحنه را تماشا میکرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبداللّه میگفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریة محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت: رهایت نمیکنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا؛ ارجعی رحمک اللّه الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالیکه خونها راازچهرهاش پاکمیکردگفت:
«هنیئا لک الجنة. اسئل اللّه الذی رزقک الجنة ان یصحبنی معک» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند میخواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بنعوسجه میباشد. مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل کوفه برای یاری امام(ع) و مسلم بنعقیل(ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام(ع) به کوفه، با وجود مأمورین فراوانی که ابنزیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از کوفه خارج شده و به سوی آن حضرت میشتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان میپیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش میشود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز میداند و چون خود نمیتواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق میفرستد. او میداند که برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او میداند که در این راه هر چه بیشتر از علقههای خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف میکند و میگوید:
«یا بنیّ! اختر نصرة ابنبنت النبی(ص) علی سلامة نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضی عنک». فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد میگیرد آن حضرت میفرمایند: اگر به جنگ با دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب میماند.
خلف پاسخ میدهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه میفرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمیشود بلکه برای آنکه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت میکند فریاد میزند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت میرسد. دشمن، سر او را جدا کرده و به سوی مادر پرتاب میکند و مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده میکند و میگوید: چه نیکو عمل کردی ای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریک رنج اهلبیت(ع)
یکی از زنان دیگری که در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او میشتابد تا شریک رنج اهلبیت حضرت باشد، کبشه است. کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شیعه در بصره برساند. ولی ابنزیاد به نحوی او را پیدا میکند و کشته و به دار میآویزد. مادر سلیمان، علیرغم داغ تازهای که بر دلش دارد خود را به کربلا میرساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت میگردد.(5)
مادرم، آیا راضی شدی؟
کربلا، تجلیگاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است. آنها که با امام آمدهاند و با امام ماندهاند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسماند. آن که میتواند جان ببخشد میماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ میآید که تنها همراه اهل خیمهها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بنحباب رو به او کرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابنبنت رسولاللّه»، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.
جواب فرزند چنین مادری واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهی نمینمایم. آن گاه به سوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بیآنکه به عاطفه مادریاش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
همسر وهب که سخت به او علاقهمند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابنبنت رسولاللّه لیکون غدا شفیعک عند ربک» فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا کن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقههای دنیوی را از دل فرزند قطع میکند و او باز میگردد و آن قدر میجنگد تا دشمن دو دستش را قطع میکند. اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسهسازان عاشورا ثبت میکند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی مینماید و فریاد میزند:
«فداک ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسولاللّه»، وهب، پدر و مادرم فدایت باد. برای حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او میگوید که به خیمهها باز گردد ولی او پاسخ میدهد که باز نمیگردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین میبینند میفرمایند:
«جزیتم من اهلبیت خیرا ارجعی الی النساء رحمک اللّه». خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمیگردد و وهب کشته میشود. مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظارهگر است عمود خیمه را کنده و به سوی دشمن حمله میکند. امام بار دیگر او را نیز به پیش باقی زنان بازمیگردانند.
سر فرزند، به سوی دشمن
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بنجناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام میکند. وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوی مادر پرتاب میکند بحریه این سر بریده خونآلود را به سینه میچسباند و بیهیچ شکوه
و ناله و شیونی که سزاوار آن لحظه است تنها میگوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب میکند که او در دم میمیرد. آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را میکند و در حالی که این رجز را میخواند به سوی دشمن حمله میبرد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفة»
خاوَیةٌ بالیةٌ نَحیْفة
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفة
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَةِ الشّریفة
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما میجنگم.
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید. تا اینکه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمهها را دادند.
توجه به بیتهایی که این زن هنگام مبارزه میخواند خود بهترین گواه عظمت او است. او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه میکند تا قربانی امام کند و بعد در این ابیاتی که پس از شهادت دو فرزندش میخواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمیآورد. بلکه با خلوصی که تنها میتواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاری است. حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از کنیزان امام حسین(ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد کوتاهی که از زنان و مادران اصحاب امام در کربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه که خود اهلبیت و خاندان بنیهاشم باشند میرسیم. خاندانی که در قربانی کردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
«ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین بنعلی بنابیطالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتلPAGE معه من اهلبیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون». اگر برای کسی گریه میکنی برای حسین بنعلی(ع) گریه کن. چرا که او را همانند گوسفندی که سر میبرند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است که افراد هر چه وارستهتر و بزرگوارترند مطمئنا علقهها و علاقههای خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علیاکبر(ع) که کوه طاقت حسین(ع) را فرو میریزد و حتی او را به ناله وا میدارد که گوید: بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولی بر کشته شدن یک عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگینتر و دشوارتر. آنچه عمهها و خواهران او در خیمهها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولی نیست. مصیبتی است که حسین(ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:
غریبان را دل از بهر تو خون است
دل خویشان نمیدانم که چون است
چرا که او کسی است که امام میگوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) میگشتیم به چهره او مینگریستیم.»
سکینه، دختر امام حسین(ع) شاهد شهادت همسر عقدکردهاش عبداللّه بنحسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده میباشد. سکینه، آن کسی است که امام حسین(ع) در وصف او میفرمایند: «سکینة مستغرقة فی اللّه»
فاطمه بنتالحسن نیز نظارهگر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) میباشد. فاطمه بنتالحسن در فضیلت به گونهای است که امام صادق(ع) در وصف او میفرمایند:
«کانت صدیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صدیقهای بود که در خاندان امام حسن زنی چون او یافت نمیشد.
امکلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه(سلاماللّه علیهما) زن دیگری است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده میباشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسهای دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و امالبنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند، ولی حمایت باشکوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه و سه برادرزادهاش (محمد و عبداللّه فرزندان مسلم بنعقیل و محمد فرزند ابیاسعد بنعقیل) به شهادت میرسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با کلام حماسی خود بیدارگر امت میگردد. امالبنین زنی است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی(ع) زمانی که قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج مینمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا مینماید که هنگام حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان میفرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت میرسند و در یک بعدازظهر، امالبنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید میگردد. در عظمت ولایتمداری او همین بس که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند بدن تأخیر میپرسد: برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی که از شهادت امام حسین(ع) باخبر میگردد ضجّه میزند که:
اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبداللّه الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهایت در وصف زینب کبرا هر چه گفته شود ناچیز است. او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد میباشد. شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) میباشد و نیز شهادت پنج برادرزاده که سختترین آن، شهادت علیاکبر(ع) بوده فقط بخشی از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن میباشد. زینب(س) که تمام زندگیش تکرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمیگذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار میسازد. با گذر چند سال پارههای جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان میسازد و اکنون زینب(س) با کولهباری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیامرسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند. لذا، به میزانی که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانی چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلیگاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم. آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونی طاغوت 2500 ساله را یافتند. امام خمینی در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته میفرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان کفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: به تمامی خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه میدهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع میکنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام میشوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار دادهاید و با فداکاریهای مکرر، صحنههای شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بیامانتان ثبت نموده و مینمایید و با درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان میآموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه کردید درود میفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.(8)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ برخی نیز این رقم را 18 یا 28 یا 30 هزار نفر ذکر کردهاند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسین(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خمینی در دیدار با بانوان عضو مکتب الزهرا(س) و گروهی از برادران پاسدار در تاریخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خمینی خطاب به ملت ایران در تاریخ 2/11/59
نقش زن در قیام عاشورا (2)
منابع مقاله:
مجله یاس شماره 13، سیده ارغوان حیدری؛
نقش زن پس از عاشورا
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالتسنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید . آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، میبایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبههای پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر میبردند را از حقانیت راه امام حسین ( علیهالسلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب ( علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند . این جاست که به هدف والای امام حسین ( علیهالسلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی میبریم .
شهید مطهری میفرمایند: «... ابا عبدالله ( علیهالسلام) اهل بیتخودش را حرکت میدهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند . برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب ( علیهاالسلام) تجلی میکند و از آن به بعد به او واگذار شده بود .» (1)
فعالیتها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، میتوان به دو بخش تقسیم نمود:
1 - حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2 - نقش و فعالیتسایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که میدانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشتخونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب ( علیهاالسلام) با امام حسین ( علیهالسلام) در انجام مسؤولیتها را میتوان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیتها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیهالسلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .
اما اصلیترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی میشود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیهالسلام) دستخوش تحریف میگردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار میگرفت .
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیهالسلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و ... مسؤولیتهای سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسهها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگریهای آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاشهای حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود .
و مدینه (4) ، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریهشان را به مردم نشان داد; و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت .
خطابههای پرشور حضرت زینب ( علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند; (5) اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست . (6)
گر چه زینب ( علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگرههای کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین ( علیهالسلام) را تا ابد ماندگار کرد .
نقش سایر زنان پس از قیام
غیر از زینب ( علیهاالسلام)، عده دیگری از زنان نیز بودند که به رهبری و مدیریتحضرت ( علیهاالسلام)، کارهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تاثیر زیادی بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد .
نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، میتوان مورد بررسی قرار داد:
1 - نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا
بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبتبه فاجعهای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آنها میپردازیم .
- زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متاثر شده، شمشیر به دست میگیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم میبرد و به قوم خود میگوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند; برای خونهای رسول خدا (صلیالله علیهو آله) قیام کنید .»
همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند . (7)
- زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدنهای مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرات نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد; چرا که طبق دستور عمر سعد، ماموری بر بدنها گمارده شده بود . در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستانهای نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند . مردان آنها با دیدن حرکتشجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند . (8)
- ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر (صلیالله علیهو آله) را به خانه آوردهای؟ آن را از پیش من ببر .» (9)
و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .
- نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبتبه او ابراز انزجار نمود . سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبتبه حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است . (10)
- زنان آل ابی سفیان
سخنرانیها و خطابههای پر شور حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متاثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین ( علیهالسلام) و یارانش بر پا دارند . (11) و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبتبه عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند .
- هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری ( علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متاثر و ناراحتشده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین ( علیهالسلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور دادهای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟»
یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم .» (12)
نکته قابل تامل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکتشوم همسرش میباشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومتشوهر خود وارد کرد .
اینها نمونههایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود . اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبههای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند . ایشان از همراهان و پیروان امام حسین ( علیهالسلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند .
- رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)
رباب همسر امام حسین ( علیهالسلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس» بود . او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خوارهاش علی اصغر بود . وی پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد . (13)
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانهاش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند . چون به او گفته میشد که از زیر آفتاب سوزان برخیز . با گریه و شیون میگفت: من با چشمان خود حسین ( علیهالسلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را میگداخت . (14)
و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود . رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیامهای دیگر مردمی فراهم سازد .
- زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا (صلیالله علیهو آله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند . (15)
آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دستبه اقدامی مهم زدند . آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر (صلیالله علیهو آله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است . و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی میکردند . (16)
امام صادق ( علیهالسلام) نیز در این زمینه میفرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد . دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنجسال که عبیدالله بن زیاد کشته شد .» (17)
و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضتحسینی بود . اینان با عزاداریهای پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومتبیدادگر یزید برخاستند و با حرکتهای مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام میشد، در اذهان تاثیر به سزایی گذاشتند .
زنان انصار (18) نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند .
2 - نقش سخنرانی و خطابههای زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابهها و سخنرانیهای بانوان هاشمی را میتوان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومتیزید دانست; چرا که اگر نبود این افشاگریها، جامعه خفته آن روز متحول نمیگردید و ندای حقطلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمیشد .
همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیهالسلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند . آنها با اخطارها، هشدارها و بیدار باشها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغتبودند، نقش مهمی در خنثیسازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم (19) و فاطمه صغری دختر (20) امام حسین ( علیهالسلام) و ... .
نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی، (21) زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند . (22)
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آنها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصتها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند .
خطبههای پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیامهایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید .
علاوه بر آن، این سخنرانیها و روشنگریها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشهها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزشهای اخلاقی جدید و ... از جمله این دستاوردهاست .
تامل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، میتواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوهگر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام .
پینوشتها:
1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 289 .
2 - ر . ک: سید بن طاووس، لهوف، ص 165 .
3 - ر . ک: همان، ص 202 .
4 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ص 522; حسین عماد زاده، حضرت زینب کبری، ص 150 .
5 - همان، ص 522 .
6 - همان .
7 - فاطمه رجبی، زن در حماسه کربلا، ص 70 .
8 - همان، ص 74 .
9 - محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 3055 .
10 - حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم (ترجمه فارسی)، ص 478 .
11 - محمد بن جریر طبری، همان، ص 3080; حاج عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 433 .
12 - همان، ص 3079 .
13 - حسین عمادزاده، همان، ص 307 .
14 - هاشم معروف الحسنی، همان، ص 522 .
15 - حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 344 .
16 - همان، نفس المهموم، ص 302 .
17 - همان، ص 604 .
18 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، همان، ص 528 .
19 - ر . ک: سید بن طاوس، لهوف، ص 178; علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص 438 .
20 - ر . ک: همان، ص 172 .
21 - علی نظر منفرد، همان، ص 405 .
اشتراک در:
پستها (Atom)