۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه

زنان راوی امام حسین علیه‏السلام


منابع مقاله:
، نهله غروی نائینی؛



نهله غروی نائ‍ینی(1)
چکیده
زنان شیعه برای فراگیری و آموزش تعالیم معصومان علیهم‏السلام در طول تاریخ مسلمانان، همّت گماشته، معارف و دانش‏های بسیاری از آن بزرگواران فراگرفته و به نسل‏های بعد منتقل کرده‏اند و بدین‏وسیله، از راویان چهارده معصوم علیهم‏السلام به شمار آمده‏اند و مطالب ارزشمندی به دیگران آموزش داده‏اند.
امام حسین علیه‏السلام ، سومین امام و جانشین بر حق رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، که در میان سال‏های 3 ـ 61 هجری در میان مسلمانان زندگی کرد و زنانی از خواهران، همسران، دختران و طرفداران و شیعیان آن حضرت گرد شمع وجودش زیستند و سخنان و گزارش‏هایی از احوال و رفتار آن شهید کربلا برای دیگران بازگو کردند که این مقاله به شرح حال تعدادی از آن‏ها می‏پردازد.
کلیدواژه‏ها: راوی، امام حسین علیه‏السلام ، حدیث، امّ اسلم، امّ سلمه، ام کلثوم الصغری بنت علی علیه‏السلام ، حبابة الوالبیة، زینب بنت علی بن ابی طالب علیه‏السلام ، سکینه بنت حسین علیه‏السلام ، فاطمه بنت حبابة الوالبیة، فاطمه بنت الحسین علیه‏السلام .
مقدّمه
امام حسین علیه‏السلام پس از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن علیه‏السلام در سال 49 ه ، رهبری و امامت مسلمانان را بر اساس امر الهی و نصّ رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عهده‏دار شد و این مصادف بود با خلافت سراسری معاویة بن ابی سفیان، خلیفه اموی. امام علیه‏السلام در زمان وی ساکت نبود، بلکه او را تخطئه و توبیخ می‏نمود و نامه‏های عتاب‏آمیزی در سرزنش قتل حجر بن عدی و اصحاب دیگر امیرالمؤمنین علیه‏السلام و نامه‏هایی هشداردهنده درباره فرزندش یزید برای او ارسال می‏داشت.(2) پس از فوت معاویه و به خلافت رسیدن یزید، در سال 60 هجری انحراف دستگاه خلافت و امّت به قدری شدید شد که با سخنرانی و موعظه و کتاب و خطبه، علاج‏پذیر نبود. مردم چنان در جهل و کوری فرورفته بودند که هدایت آن‏ها با این ابزار کارساز نبود. و هنگامی که حاکم مدینه به امر خلیفه، مأمور گرفتن بیعت از حسین بن علی علیه‏السلام برای یزید بن معاویه شد و امام را تحت فشار قرار داد، آن حضرت برای رهایی از شرایط موجود در مدینه، با خانواده و خویشان خود در 29 رجب سال 60 ه همچنان‏که خود فرمود «برای امر به معروف و نهی از منکر می‏روم»، از مدینه رهسپار مکّه گردید(3) و در سوم شعبان وارد این شهر شد. اما در هشتم ذی‏حجّه، برای اعلان قیام و مخالفت علیه بیعت به زور و جابرانه یزید، به ظاهر برای لبّیک گفتن به دعوت مردم کوفه، راهی سرزمین عراق گردید؛ زیرا در خطبه‏ای که در مکّه ایراد نمود، چنین ابراز داشت: «فرزند آدم چاره‏ای از مرگ ندارد و باید بمیرد. پس اصلاح فسادهای اجتماعی و دینی در این زمان، جز از طریق مرگ و شهادت میسّر نیست ... حق تعالی برایم شهادتگاهی برگزیده است که به سوی آن می‏روم ...»(4) در این سفر پرمخاطره و پرمشقّت، خواهران، برخی از همسران و دختران و خانواده و بستگان حضرت همسفر آن امام همام بودند که همه، سختی‏ها و رنج‏ها را برای رضای الهی و همراهی با امام زمان خویش تحمّل کردند.
در این مجال، به شرح حالی از بانوانی که راوی امام حسین علیه‏السلام بوده‏اند و حدیثی از آن حضرت نقل نموده یا از احوال یا کردار آن بزرگوار گزارش کرده‏اند، می‏پردازیم. قابل ذکر آنکه «حدیث» و «سنّت» در اصطلاح محدّثان، مترادف و به معنای گزارش از قول و فعل و تقریر معصوم علیه‏السلام است.
1. اُمّ أسلم رحمه‏الله (صاحِبة الحَصاة)
امّ اسلم، که به کنیه‏اش معروف است، یکی از سه زنی است که به «صاحبة الحصاة» (دارنده سنگ‏ریزه‏ها) مشهور می‏باشد و جز حدیثی که کلینی درباره‏اش نقل کرده،(5) از شرح حال و تاریخ وفات او اطلاعی در دست نیست.
کلینی می‏نویسد: روزی امّ اسلم در منزل امّ سلمه خدمت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسید و گفت: پدر و مادرم فدایتان، ای رسول خدا! من کتاب‏ها خوانده‏ام و می‏دانم که هر پیامبری وصی‏ای دارد (که کارهای او را پس از فوتش به عهده می‏گیرد.) حضرت موسی علیه‏السلام در زمان حیات خود و پس از آن وصی داشت. حضرت عیسی علیه‏السلام نیز وصی داشت. پس وصیّ شما کیست؟ حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: ای امّ اسلم، وصی من در حیات و مماتم یک نفر است. ای امّ اسلم هر که این کار را مانند من انجام دهد، وصیّ من است. سپس سنگ‏ریزه‏ای از زمین برداشت و آن را با انگشتانش خُرد و نرم کرد و با انگشترش بر آن مُهر زد. پس فرمود: هر که چنین کند، او وصیّ من در حیات و مماتم باشد.
امّ اسلم می‏گوید: از نزد آن حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیرون آمدم و نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام رفتم و گفتم: پدر و مادرم فدایت! شما وصیّ رسول خدا هستید؟ آن حضرت علیه‏السلام فرمود: آری، ای امّ اسلم. سپس سنگ‏ریزه‏ای از زمین برداشت و آن را خرد و نرم کرد و با انگشترش بر آن مهر زد، سپس فرمود: ای امّ اسلم، هر که چنین عملی مانند من انجام دهد، او وصیّ من است. امّ اسلم گوید: پس نزد حسن علیه‏السلام ، که پسر بچه‏ای بود، رفتم و به او گفتم: ای سرور من، شما وصیّ پدرتان هستید؟ فرمود: بله، ای امّ اسلم. پس سنگ‏ریزه‏ای برداشت و همان کار را انجام داد که آن دو (پیامبر و حضرت علی علیهماالسلام ) انجام داده بودند. از نزد او بیرون رفتم و خدمت حسین علیه‏السلام رسیدم، در حالی که بچه کم سنّی می‏نمود. به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو وصیّ برادرت هستی؟ فرمود: آری، امّ اسلم. سنگ‏ریزه‏ها را به من بده؛ او نیز همان کرد که آن‏ها کردند.
امّ اسلم عمری طولانی کرد تا پس از قتل امام حسین علیه‏السلام هنگامی که علی بن الحسین علیه‏السلام بازمی‏گشت، خدمت ایشان رسید. از آن حضرت علیه‏السلام پرسید: شما وصیّ پدرتان هستید؟ فرمود: بله، و همان عملی را انجام داد که ایشان انجام دادند.(6)
از این روایت نتیجه گرفته می‏شود که امّ اسلم از اصحاب و راویان رسول خدا، امیرالمؤمنین،امام حسن، امام حسین و امام زین العابدین علیهم‏السلام بوده و خدمت ایشان رسیده و حامل سِرّ امامت بوده است.
علاّمه مامقانی با نقل روایت کلینی، او را در زمره نساء حدیث ذکر کرده، پس از آن می‏گوید: حداقل نتیجه‏ای که از این روایت گرفته می‏شود این است که امّ اسلم امامی مذهب و دارای حالتی نیکو (حسن) و مورد عنایت خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است.(7)
2. امّ سلمه رحمه‏الله همسر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله
وی نامش هند و دختر ابوامیّه بود که پیش از ازدواج با پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، همسر ابوسلمه (عبداللّه بن عبدالاسد از «بنی مَحزوم») بود و دوبار با او به حبشه مهاجرت کرد. امّ سلمه از اولین گروندگان به اسلام و اولین زنان مهاجر بود.
ابن اثیر می‏گوید: اولین زنی که درون هودج وارد مدینه شد، امّ سلمه بود.(8) وی زنی باوفا و بامحبت در خانواده بود و همسرش را بسیار دوست می‏داشت و همواره، چه در وطن و چه در غربت، همگام و همراه ابوسلمه بود.
امّ سلمه گزارش می‏کند که حضرت فاطمه علیهاالسلام با غذایی که تهیه کرده بود، نزد پدرش آمد ـ زمانی که رسول‏اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در خانه امّ سلمه بود. پیامبر فرمود: برو و دو پسرم و پسر عمّه‏ات را صدا کن. امّ سلمه می‏گوید: وقتی آمدند، پیامبر آن‏ها را زیر کساء جمع نمود، سپس گفت: «الّلهمّ هؤلاءِ اهلُ بیتی و حامّتی فاَذهِب عَنهم الرِّجسَ و طهِّرهم تَطهیرا...»(9)
مطلّب بن عبداللّه بن حنطب از امّ سلمه نقل می‏کند که گفت: روزی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در خانه من نشسته بود، پس فرمود: «لایَدخُلْ علیَّ احدٌ»، کسی بر من وارد نشود. منتظر شدم. حسین علیه‏السلام وارد شد و شنیدم که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گریه می‏کرد. نگریستم، دیدم حسین علیه‏السلام در دامن پیامبر یا در کنار آن حضرت نشسته بود و رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سر او را نوازش می‏کرد و می‏گریست. گفتم: من متوجه نشدم که حسین علیه‏السلام کی وارد شد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «اِنَّ جبرئیلَ کانَ فِی البیتِ فقالَ: أتُحبُّه؟ قلتُ: أمّا فی الدنیا، فنَعَم.»(10)
امّ سلمه حافظ ودایع و محرم اسرار اهل بیت علیهم‏السلام بود. علاّمه مجلسی به نقل از کتاب بصائر الدرجات روایتی ذکر می‏کند که مضمون آن چنین است: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله امّ سلمه را طلبید و پوست گوسفندی را که مملو از علم بود(11) به او سپرد و فرمود: هر که پس از من آن را طلب کند، او امام و خلیفه پس از من خواهد بود. همچنین روایت می‏کند که چون امیرالمؤمنین علیه‏السلام در حال عزیمت به طرف عراق بود کتب و سلاح و ودایع امامت را به امّ سلمه سپرد تا پس از شهادت آن حضرت، به امام حسن علیه‏السلام بسپارد و هنگامی که امام حسن علیه‏السلام مسموم شد، آن سلاح و ودایع را به امّ سلمه سپرد تا به امام حسین علیه‏السلام بدهد. امام حسین علیه‏السلام نیز هنگام حرکت به سوی عراق، آن ودایع را به او سپرد تا به امام علی بن الحسین علیه‏السلام بسپارد.(12) از این گفتار معلوم می‏شود که امّ سلمه نزد اهل بیت علیهم‏السلام چنان ارج و منزلتی داشت که محرم اسرار و حافظ امانات ایشان بود.
رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنچه بر اهل بیتش درآینده می‏گذشت و چگونگی شهادت ایشان را برای امّ سلمه گفته بود، و حتی تربت مدفن امام حسین علیه‏السلام را به وی عطا کرده بود. بنابراین، هنگام رفتن امام حسین علیه‏السلام به سوی عراق، امّ سلمه عرض کرد: «ای نور دیده من! مرا اندوهناک مکن؛ زیرا از جدّت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که فرمود: فرزند دلبندم حسین در عراق در سرزمینی که آن را "کربلا" می‏گویند، به تیغ ظلم و جفا کشته خواهد شد.»
امّ سلمه در غزوه خیبر و فتح مکّه و حصارة الطائف و غزوه هَوازَن و ثَقیف و سپس در حجة الوداع، همراه رسول‏اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود. او خواندن می‏دانست، اما نوشتن نمی‏توانست.(13)
برقی، شیخ طوسی، ابن عبدالبَرّ، ابن مَنده و ابونُعَیم، امّ سلمه را از صحابه رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شمرده‏اند که شکی در آن نیست.(14)
علاّمه مامقانی می‏گوید: چگونگی حال و وثاقت وی در اخلاص نسبت به امیرالمؤمنین و زهرا و حسنین علیهم‏السلام مشهورتر از آن است که درباره‏اش صحبت شود و آشکارتر از آن است که متذکر شویم.(15)
شیخ ذبیح‏اللّه محلاّتی می‏نویسد: «تمام علمای اسلام اتفاق دارند که امّ سلمه در علم و تقوا و فصاحت و بلاغت و وَلاء و محبت نسبت به خاندان رسالت «کَالنّور علی شاهق الطّور» است.(16)
امّ سلمه در سال 62 ق در هشتاد و چهار سالگی در حکومت یزید، در شهر مدینه وفات کردو در «بقیع» مدفون شد و آخرین نفر از امَّهات مؤمنین بود که از دنیا رفت. درباره سال رحلت امّ سلمه اقوال گوناگونی ذکر شده که سال 62 ق به صواب نزدیک‏تر است.
3. أُمّ کُلثوم الصُغری بنت علی علیه‏السلام
امّ کلثوم صغری، دختر امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، مادرش امّ ولد بود.(17) ابن عنبه در ذکر دختران امام علی علیه‏السلام ، از المُجدی نقل کرده است: «نَفیسَةُ هِیَ اُمُّ کُلثوم الصُغری خَرَجَتْ اِلی عَبدِاللّهِ بنِ عَقیلِ الاصْغَرِ.»(18) وی زوجه عبدالله بن عقیل بود. او از پسران عقیل، فقط محمّد و مسلم را معرفی کرده است که مسلم در کوفه شهید شد و عبدالله را فرزند محمّد ذکر نموده. همچنین در ذیل عقب عقیل می‏نویسد: مادر محمّد بن عبداللّه، حمیده بنت مسلم بن عقیل؛ و مادر حمیده، امّ کلثوم بنت علی بن ابی طالب است.(19)
بنابراین، به نظر می‏رسد که امّ کلثوم حاضر در واقعه کربلا، همان زوجه مسلم بن عقیل بوده که به دنبال همسر، همراه برادر بزرگوارش، اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام ، راهی کربلا شد و برخی او را «امّ کلثوم وسطی» نامیده‏اند.(20)
طبری، نفیسه و امّ کلثوم صغری را در زمره اولاد علی بن ابی طالب علیه‏السلام نام برده که مادر هر دو امّ ولد بوده، اما در اینکه نفیسه همان امّ کلثوم صغری می‏باشد، چیزی نگفته است.(21) از سال وفات و محل دفن او نیز اطلاعی در دست نیست.
سیّده امّ کلثوم خواهر (پدری) امام حسین علیه‏السلام و زینب کبری علیهاالسلام است که در مصایب کربلا شریک و همراه ایشان بود و همسرش مسلم نیز در راه اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام شهید گردید. وی زنی صبور و مطیع خدا و امامش بود، بانویی فصیح و بلیغ بود که در کوفه و شام سخنرانی کرد. کتب تاریخی و سیره و کتاب بلاغات النساء خطبه‏ها و سخنان و اشعار امّ کلثوم دختر امام علی بن ابی طالب و خواهر امام حسین علیهماالسلام را نقل کرده‏اند.(22)
سیّد بن طاووس می‏نویسد: هنگامی که امام حسین علیه‏السلام با خانواده وداع نمود، امّ کلثوم ندا داد: «وا اَحْمَداه، وا عَلیّاه، وا اُمّاه، وا اَخاه، وا حُسَیناه، وا ضیعَتَنا بَعْدَکَ یا اباعَبْدِاللّهِ.» امام حسین علیه‏السلام او را تسلّی داد و فرمود: «یا اُخْتاه، تَعْزّی بِعَزاء اللّهِ، فَانَّ سُکّانَ السَّماواتِ یَفْنونَ، وَ أهْلَ الارْضِ کُلُّهُمْ یَموتونَ، وَ جَمیعَ الْبَریَّةِ یَهْلِکونَ. ثُمَّ قالَ: یا اُخْتاه یا اُمَّ کُلْثومٍ، وَ اَنْتِ یا زَیْنَبُ، وَ اَنْتِ یا فاطِمَةُ، وَ اَنْتِ یا ربابُ، أُنْظُرْنَ اذا أنا قُتِلْتُ فَلاتَشْقُقْنَ عَلیَّ جَیْبا، وَ لاتَخْمِشْنَ عَلَیَّ وجْها، وَ لاتَقُلْنَ هُجْرا»؛(23) ای خواهر! به عزای الهی عزاداری کن. آسمان‏ها و زمین همه نابود خواهند شد، مردم روی زمین همه خواهند مرد و همه موجودات هلاک خواهند شد. سپس فرمود: ای خواهرم، ای امّ کلثوم، ای زینب، ای فاطمه و تو ای رباب! بنگرید، اگر من کشته شدم گریبان چاک ندهید و صورت‏هایتان را خراش ندهید و سخن بی‏جا نگویید.
امّ کلثوم بانویی بسیار باحیا و با عفّت بود؛ هنگامی که اسرا را به همراه سرهای شهدا وارد شهر می‏کردند، از شمر خواست که از جهتی برود و سرها را جلوی کاروان اسرا ببرد که مردم ایشان را کمتر نگاه کنند.(24) او از امام حسین علیه‏السلام و مهران مولی نبی روایت کرده است.
ابن حجر به سند خود، نقل می‏کند که شخصی (برای اسرای کربلا) چیزی به عنوان صدقه آورد، امّ کلثوم آن را رد کرد و نپذیرفت و گفت: غلامی از خدمت‏کاران رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، که به او مهران می‏گفتند، به من گفت: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: ما اهل بیت محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستیم، بر ما صدقه حلال نیست.(25)
در میان کلمات امّ کلثوم با ابن زیاد جملاتی درباره امام حسین علیه‏السلام وجود دارند که می‏توان از آن معنای حدیث تلقّی کرد. امّ کلثوم گفت: ای ابن زیاد! اگر چشمت به قتل حسین روشن شد، (بدان که) چشم رسول خدا با دیدن او روشن می‏شد و پیامبر به طرف حسین می‏رفت و لبان او را می‏مکید و او و برادرش (حسن) را بر پشت خود سوار می‏کرد.(26)
4. حَبابة الوالِبیة
حَبابه، دختر جعفر اسدیة والِبیة،(27) و کنیه‏اش «امّ الندی» یا «امّ البراء» بود. حبابه نه ماه پس از ملاقات با امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام ، رحلت کرد و آن حضرت وی را در پیراهن خود کفن نمود و مجموع عمر حبابه تقریبا 230 سال بود.(28)
ابوبصیر از امام صادق علیه‏السلام درباره حبابه روایت می‏کند که فرمود: هنگامی که مردم به دیدار معاویه می‏رفتند، حبابه الوالبیه نزد امام حسین علیه‏السلام رفت. وی زنی بسیار کوشا و عابد بود و پوستش به شکمش چسبیده بود.(29) از حدیثی که کلینی روایت کرده است ـ و در بخش احادیث خواهد آمد ـ نتیجه گرفته می‏شود که حبابه از اصحاب امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجّاد، امام باقر، امام صادق، امام موسی الکاظم و امام رضا علیهم‏السلام بود و زمان این بزرگواران را درک کرد و به خدمت ایشان رسید و به «صاحبة الحصاة» معروف گردید.
هنگامی که خدمت امام علی بن الحسین علیه‏السلام رسید، 113 سال داشت. امام علیه‏السلام دعا فرمودند که جوانی به حبابه بازگردد و با انگشت به او اشاره کردند. چنین هم شد و حبابه تا زمان امام علی بن موسی علیه‏السلام زنده بود و آن حضرت را ملاقات کرد.(30)
ابن داود حلّی، حبابه را از اصحاب امام حسن، امام حسین، امام سجّاد و امام باقر علیهم‏السلام شمرده است.(31) علاّمه مامقانی می‏نویسد: حبابه از اصحاب امیرالمؤمنین، الحسن، الحسین، السجّاد، الباقر، الصادق، الکاظم و الرضا علیهم‏السلام است. وی پس از بیان حدیث حبابه، می‏نویسد: «هذا یَدلُّ عَلی علوِّ شأنِها و جَلالتِها فَوقَ الْعِدالَةِ والوَثاقَةِ»؛(32) این حدیث دلالت بر جلالت و بلندی مرتبه و مقام حبابه دارند که بیش از عدالت و وثاقت می‏باشد.
میرزا مهدی استرآبادی نیز نام وی را در زمره بانوانی آورده که از ائمّه اطهار علیهم‏السلام روایت کرده‏اند.(33)
این بانو از امیرالمؤمنین علی، امام حسین، امام حسن، امام باقر، امام سجاد، امام صادق، امام موسی بن جعفر و امام رضا علیهم‏السلام روایت کرده است.
محمّد بن یعقوب به اسناد خود از عبدالکریم بن عمرو خُثعمی از حبابه والبیه روایت می‏کند که گفت: «رَأیْتُ اَمیرَالْمؤمِنینَ علیه‏السلام فی شُرْطَةِ الْخَمیسِ ... (اِلی اَنْ قالَتْ) فَقُلْتُ لَهُ: یا أمیرَالْمؤمنینَ ما دَلالَةُ الاِمامَةِ یَرْحَمکَ اللّهُ؟ قالَتْ: فَقالَ عَلَیهِ السَّلام: اِئتینی بِتِلْکَ الْحَصاةِ وَ أشارَ بِیَدِهِ الی حَصاةٍ فَأتَیْتُهُ بِها فَطَبَعَ لی فیها بِخاتَمِهِ، ثُمَّ قالَ لی یا حَبابَةُ اذا ادّعی مُدَّعٍ الاِمامَةَ فَقَدَر أنْ یَطْبعَ کَما رَأیْتِ فَاعْلَمی أنَّهُ امامٌ مُفْتَرَضُ الطّاعَةِ، وَ الامامُ لا یَعْزُبُ عَنْهُ شَی‏ءٌ یُریدُهُ. قالَتْ: ثُمَّ انصَرَفْتُ حَتّی قُبِضَ أمیرُالمؤمِنینَ علیه‏السلام فَجِئتُ الیَ الْحَسَنِ علیه‏السلام وَ هُوَ فی مَجْلِسِ أمیرِالمؤمِنینَ علیه‏السلام وَالنّاسُ یَسْألونَهُ، فَقالَ: یا حَبابَةُ الْوالِبیَّةُ، فَقُلْتُ: نَعَمْ، یا مَولایَ. فَقالَ: هاتی ما مَعَکِ. قالَتْ: فَأعْطَیْتُهُ فَطَبَعَ فیها کَما طَبَعَ أمیرُالمؤمنینَ علیه‏السلام . قالَتْ: ثُمَّ أتَیْتُ الْحُسَینَ علیه‏السلام وَ هُوَ فی مَسْجِدِ رَسولِ اللّهِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فَقَرّبَ وَ رَحَّبَ، ثُمَّ قالَ لی: اَنّ فی الدلالة دلیلاً علی ما تُریدینَ اَفتُریدینَ دلالةَ الامامةِ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ یا سَیّدی. فَقالَ: هاتی ما مَعَکِ، فَناوَلْتُهُ الحَصاةَ فَطَبَعَ لی فیها. قالَتْ ثُمَّ أتَیْتُ عَلیَّ بنَ الْحُسَیْنِ علیه‏السلام وَ قَدْ بَلَغَ بِیَ الْکِبَرُ ألی أنْ اَرْعَشْتُ وَ أنا أعُدُّ یَومَئِذٍ مِائَةً وَ ثَلاثَ عَشَرَةَ سَنَةً فَرَأیْتُهُ راکِعا وَ ساجِدا وَ مَشْغولاً بِالْعِبادَةِ فَیَئِسْتُ مِنَ الدَّلالَةِ، فأوْمَأَ الَیَّ بِالسَّبّابَةِ فَعادَ الیَّ شَبابی. فَقُلْتُ: یا سَیِّدی، کَمْ مَضی مِنَ الدُّنیا وَ کَمْ بَقِیَ؟ فَقالَ: أمّا ما مَضی فَنِعْمَ وَ أمّا ما بَقِیَ فَلا. قالت: ثمّ قال لی: هاتی ما مَعَکِ فَأعْطَیْتُهُ الْحَصاةَ فَطَبَعَ لی فیها. ثُمَّ أتَیْتُ اَباجَعْفَرَ علیه‏السلام فَطَبَعَ لی فیها، ثُمَ أتَیْتُ أبا عَبدِاللّه علیه‏السلام فَطَبَعَ لی فیها. ثُمّ َأتَیتُ اباالحَسَنِ موسی علیه‏السلام فَطَبَعَ لی فیها ثُمّ أتَیْتُ الرِّضا علیه‏السلام فَطَبَعَ لی فیها»؛(34) امیرالمؤمنین علیه‏السلام را در میان سپاه دیدم و ... به آن حضرت گفتم: خدا رحمت کند شما را، ای امیرالمؤمنین! نشانه امامت چیست؟ فرمود: آن سنگ‏ریزه‏ها را بده و با دستش به سنگ‏ریزه‏ای اشاره کرد. آن را به آن حضرت دادم و برای من روی آن مُهر نهاد. سپس به من فرمود: ای حبابه، چنانچه شخصی ادعای امامت کرد و همین کار را توانست انجام دهد، بدان که او امام واجب‏الاطاعه است و امامی است که هر چه را بخواهد، برایش ممانعتی نیست. حبابه می‏گوید: از نزد آن حضرت مرخّص شدم. وقتی امیرالمؤمنین علیه‏السلام رحلت نمود، نزد امام حسن علیه‏السلام رفتم. او در جایگاه امیرالمؤمنین بود و مردم از او سؤالاتی می‏پرسیدند. فرمود: ای حبابه والبیه! گفتم: بله، مولای من. فرمود: آنچه به همراه داری بیاور. آن‏ها (سنگ‏ریزه‏ها) را تقدیم کردم، بر آن‏ها مهر نهاد. پس از آن نزد امام حسین علیه‏السلام رفتم، در حالی‏که در مسجد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود. نزدیک آمد و مرحبا گفت، سپس به من فرمود: «انَّ فی الدَّلالَةِ دَلیلاً عَلی ما تُریدینَ أَفَتُریدینَ دَلالَةَ الامامَةِ؟» گفتم: بله، آقای من! پس فرمود: آنچه را به همراه داری، بیاور. شن‏ها را تقدیم کردم. پس بر آن‏ها مهر نهاد. حبابه می‏گوید: سپس بر علی بن الحسین علیه‏السلام وارد شدم و این در زمانی بود که به پیری رسیده بودم و بدنم دچار لرزه شده بود و من در آن موقع، یکصد و سیزده سال داشتم. او را در حال رکوع و سجود و مشغول عبادت دیدم. از اینکه مرا (به امام) راهنمایی کند مأیوس شدم، اما با انگشت سبابه به طرف من اشاره کرد و جوانی به من بازگشت. بعد گفتم: سرورم! چقدر از دنیا سپری شده و چقدر مانده است؟ فرمود: آنچه گذشته خوب بوده، ولی آنچه مانده، نه. حبابه می‏گوید: سپس به من فرمود: آنچه را با خود داری بده. پس سنگ‏ریزه‏ها را تقدیم کردم و بر آن‏ها مهر نهاد. سپس بر ابوجعفر علیه‏السلام وارد شدم و او نیز بر آن‏ها مهر نهاد. بعد بر اباعبدالله (امام صادق) علیه‏السلام وارد شدم و او نیز برایم آن‏ها را مهر کرد. سپس بر امام موسی ابوالحسن علیه‏السلام وارد شدم و آن‏ها را برایم مهر نمود. آن‏گاه بر امام رضا علیه‏السلام وارد گردیدم و او نیز آن‏ها را برایم مهر نهاد.
از حبابه نقل شده است که گفت: آیا حدیثی را که از اباعبدالله حسین بن علی علیه‏السلام شنیده‏ام، برایتان بازگو کنم؟ گفتند: بلی. گفت: شنیدم حسین بن علی علیه‏السلام فرمود: «نحن و شیعتُنا علیَ الفطرةِ التی بَعثَ اللهُ علیها محمّدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و سائرُ الناسِ منها بُرءآء»؛(35) ما و شیعیان ما بر فطرتی هستیم که خداوند محمّد را ـ که درود خدا بر او و بر خاندانش باد ـ بر آن فطرت برانگیخت و مردمان دیگر از آن به دورند.
در حدیث دیگری، او از امام حسین علیه‏السلام چنین نقل کرده است: بر آن حضرت علیه‏السلام وارد شدم و سلام کردم و سلام مرا پاسخ داد و مرا خوشامد گفت. سپس فرمود: «ما بطأبکِ عن زیارتنا و التسلیمِ علینا، یا حبابة؟»؛ چه چیز تو را از دیدار ما بازداشته است، حبابه؟ گفتم: آنچه سبب کندی من در دیدار شما شده، بیماری است که بر من عارض گردیده. فرمود: چه چیزی است؟ حبابه می‏گوید: روبندم را که منطقه پیسی گرفته مرا پوشانده بود، برگرفتم. آن حضرت دستش را بر محل بیماری گذاشت و دعا کرد. هنوز دعایش تمام نشده بود که دستش را برداشت و خداوند آن بیماری را از من برطرف نمود. سپس فرمود: «یا حبابةَ، انّه لیس احدٌ علی ملّةِ ابراهیمَ فی هذه الاُمّةِ غیرِنا و غیرِ شیعتنا و مَن سواهم مِنها برءآء.»(36)
5. زینب بنت علی بن أبی طالب علیه‏السلام
پیام‏آور کربلا، زینب کبری، دختر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و فاطمه زهرا علیهاالسلام دخت گرامی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حیات پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به دنیا آمد. کنیه‏اش، امّ کلثوم، امّ عبداللّه و امّ الحسن است، ولی برای این مظلومه کنیه‏های مخصوصی مانند «امّ المصائب»، «امّ الرزایا» و «امّ النوائب» نیز ذکر کرده‏اند.(37) پدر گرامی‏اش او را به ازدواج برادرزاده خویش عبداللّه بن جعفر درآورد که علی، عون اکبر، عبّاس، محمّد و امّ کلثوم ثمره این پیوند بودند.
نام مبارکش به وسیله جبرئیل علیه‏السلام بر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عرضه شد و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: وصیت می‏کنم حاضران و غایبان را که حرمت این دختر را پاس دارند؛ او همانند خدیجه کبری علیهاالسلام است.(38)
سید بن طاووس می‏نویسد: آن‏گاه که امام حسین علیه‏السلام به شهادت رسید، زینب علیهاالسلام فریاد زد: «یا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ وَ بَناتُکَ سَبایا، الیَ اللّهِ الْمُشْتَکی وَ اِلیَ مُحَمَّدٍ المُصطَفی وَ اِلی عَلیٍّ المُرْتَضی وَ الی فاطِمَةَ الزَهراء وَ الی حَمْزَةَ سَیّدِ الشُّهَداءِ! یا مُحَمَّداه! هذا حُسَینٌ ...»؛(39) ای محمّد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. این حسین است که آغشته به خون است و اعضایش قطع شده، و این دخترانت هستند که اسیر شده‏اند. به خدا و محمّد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیّد الشهدا شکایت می‏برم. ای محمّد! این حسین است.
وی در مقامی بود که توانایی حفظ اسرار امامت را داشت و امام حسین علیه‏السلام هنگام شدت بیماری امام زین‏العابدین علیه‏السلام ، مطالبی به زینب علیهاالسلام فرمود و آن بانو دارای منزلت نیابت امامت گردید.(40) شیخ صدوق به دو سند از احمد بن ابراهیم روایت می‏کند که پس از رحلت امام حسن عسکری علیه‏السلام از حکیمه بنت محمّد بن علی علیهاالسلام ، پرسیدند: شیعه به که رجوع کند؟ فرمود: به امّ ابی محمد علیه‏السلام . پرسیدند: زنی مورد وصیت است؟ حکیمه گفت: آن حضرت به حسین علیه‏السلام اقتدا کرده است که به خواهرش زینب بنت علی علیه‏السلام وصیت نمود.(41)
سخنان حضرت زینب علیهاالسلام پس از شهادت سالار شهیدان، و خطبه‏های آن حضرت در بازار کوفه و در بارگاه ابن زیاد و دربار یزید در شام، چنان قوی و تکان‏دهنده بودند که همگان را به حیرت واداشتند و مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کردند. وی رسالت خویش را ـ که زنده کردن دین جدّش بود ـ به نیکی انجام داد. سخنان وی را مورّخان و اصحاب مقاتل نقل کرده‏اند.(42)
او بیشتر شب‏ها را به تهجّد به صبح می‏رساند و دایم قرآن تلاوت می‏نمود، حتی شب یازدهم محرّم با آن‏همه فرسودگی و خستگی و دیدن مصیبت‏ها، به عبادت مشغول شد؛ چنان‏که حضرت سجّاد علیه‏السلام می‏فرماید: «در آن شب، دیدم عمّه‏ام در جامه نماز نشسته و مشغول عبادت است.»(43)
مقامات سکینه و وقارش به خدیجه کبری علیهاالسلام ، عصمت و حیایش به فاطمه زهرا علیهاالسلام ، فصاحت و بلاغت کلامش به علی مرتضی علیه‏السلام ، صبر و بردباری‏اش به حسن مجتبی علیه‏السلام و شجاعت و رشادتش به سیدالشهداء علیه‏السلام همانندند.
ابن اثیر می‏نویسد: زینب علیهاالسلام زنی عاقل، خردمند و دارای منطقی قوی بود.(44)
آیة‏الله خوئی می‏گوید: زینب شریک و همراه برادرش حسین علیه‏السلام در دفاع از اسلام و جهاد در راه خدا و دفاع از دین (شریعت) جدّش سیدالمرسلین صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود؛ در فصاحت، چنان بود که گویا از زبان پدرش سخن می‏گوید؛ در ثبات و پایداری، همچون پدرش بود؛ نزد ظالمان و جائران خضوع نمی‏کرد و غیر از خدای سبحان، از کسی نمی‏ترسید. حق می‏گفت و راستگو بود. جریان‏های تند او را نمی‏لرزاندند و طوفان و رعد و برق (روزگار) او را از بین نمی‏برد و حقیقتا که او خواهر حسین علیه‏السلام و شریک آن حضرت در راه عقیده و جهادش‏بود.(45)
شیخ ذبیح‏اللّه محلاّتی می‏نویسد: عقیده بنده این است که پس از فاطمه زهرا علیهاالسلام ، حضرت زینب افضل از جمیع زنان اولین و آخرین است و هر کسی دوره زندگانی این مظلومه را مطالعه نماید، البته تصدیق خواهد کرد؛ چه آنکه این مخدّره جامع فضایل تکوینیه و تشریعیه بوده است.(46)
عمر رضا کحّاله می‏گوید: سیّده‏ای جلیل‏القدر و صاحب عقل برتر و رأی و فصاحت و بلاغت بود. (کلامش بسیار فصیح و بلیغ بود.)(47)
فرید وجدی می‏نویسد: زینب از برترین بانوان و بزرگ‏ترین برگزیدگان و جلیل‏القدرترین زنان بود.(48)
سیدمحسن امین می‏گوید: زینب علیهاالسلام از برترین بانوان بود ... فصاحت زبانش و بلاغت کلامش در خطبه‏های کوفه و شام چنان است که گویا از زبان پدرش امیرالمؤمنین سخن می‏گوید.(49)
علاّمه مامقانی او را از «نساء حدیث» شمرده، می‏نویسد: صدوق او را در مشیخه نام برده است و من می‏گویم: «زَیْنَبُ و ما زَیْنَبُ؟ وَ ما اَدریکَ ما زَیْنَبُ؟ هِیَ عَقیلَةُ بَنی هاشِمٍ وَ قَدْ حازَتْ مِنَ الصِّفاتِ الْحَمیدَةِ ما لَمْ یُحزْها بَعْدَ اُمِّها أحَدٌ حَتی حَقَّ اَنْ یُقالَ هِیَ الصِدّیقَةُ الصُغْری، هِیَ فِی الْحِجابِ والْلِفّافِ مَزیدَةٌ لَمْ یَر شَخْصَها أحَدٌ مِنَ الرِّجالِ فی زَمانِ اَبیها وَ اَخَویها الاّ یَومَ طَّفِّ وَ هِیَ فِی الصَّبْرِ وَ الثَّباتِ وَ قُوَّةِ الایمانِ وَالتَّقوی وَحیدَةٌ وَ هِیَ فِی الْفَصاحَةِ وَ الْبَلاغَةِ کَاَنَّها تَفْرَغُ عَنْ لِسانِ أمیرِالمؤمنین علیه‏السلام ...»؛(50) زینب! کیست زینب؟! تو چه دانی که کیست زینب؟ او بانوی بنی‏هاشم است که در صفات ستوده، برترین است و کسی جز مادرش بر او افتخار و برتری ندارد، تا جایی که اگر بگوییم او «صدیقه صغری» است، حق گفته‏ایم. در پوشیدگی و حجاب، چنان بود که کسی از مردان در زمان پدر و برادرانش او را ندید، جز در واقعه کربلا. او در صبر و قوّت ایمان و تقوا منحصر به فرد بود و در فصاحت و بلاغت، گویا از زبان امیرالمؤمنین علیه‏السلام سخن می‏گوید.
مجلسی نیز از آن حضرت، حدیث نقل کرده است.(51) سخنان و اشعار حضرت زینب علیهاالسلام درباره گفتار و حالات امام حسین علیه‏السلام نیز به عنوان حدیث، از معصوم علیه‏السلام محسوب می‏گردند.(52)
6. سُکَیْنة بنت حُسین علیه‏السلام
سکینه،(53) دختر حسین بن علی بن ابی طالب، و مادرش رُباب بنت امری‏ء القیس بن عدی بن اوس بن جابر بود. نامش را أمینة، اُمَیمة و آمنة (همنام جدّه پدرش، آمنه بنت وهب) ذکر کرده‏اند و به «سکینه» مشهور است.(54) وی به عقد عبداللّه بن حسن (پسر عمویش) درآمد،(55) ولی عبداللّه در کربلا به همراه عمویش حسین علیه‏السلام شهید شد. پس از واقعه عاشورا، سکینه همراه عمّه‏اش حضرت زینب علیهاالسلام و سایر بازماندگان آل رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، به صورت اسیر به دمشق برده شد و پس از آن، راهی مدینة الرسول گردید.
پس از آن، سکینه با مصعب بن زبیر ازدواج کرد و دخترش رباب ثمره این پیوند بود. پس از مُصْعَب با عبداللّه بن عثمان بن عبداللّه بن ... ابن خُوَیلَد ازدواج کرد و حکیم و عثمان را به دنیا آورد. پس از عبدالله، سکینه، به نکاح زید بن عمرو بن عثمان بن عفّان درآمد.(56)
طبق گفته بیشتر مورّخان، سکینه در پنجم ربیع‏الاول سال 117 ق در مدینه در زمان حکومت خالد بن عبدالملک رحلت نمود.(57) خالد اجازه تدفین نداد و چون خود می‏خواست نماز میّت را بخواند، گرمای هوا را بهانه کرد. مردم تا شب منتظر شدند، سرانجام به منزل‏هایشان رفتند و اطراف جنازه عود و عطر پخش کردند. فردای آن روز والی اجازه داد و نماز برپا شد و سکینه در مدینه جدّش رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دفن شد.(58) برخی گفته‏اند که سیّده سکینه در پنجم ربیع‏الاول سال 126 در مکّه در راه عُمره از دنیا رفت.(59)
ابوالفرج می‏گوید: سکینه در مدینه در زمان حکومت خالد بن عبدالملک فوت نمود و خالد به علت گرمای ظهر، نماز را به تعویق انداخت. علی بن حسین علیه‏السلام امر فرمود: به هر شخصی که برای نماز و تدفین آمده است، عطر بزنند ...(60)
سکینه بانویی فصیح و بلیغ بود و از بهترین شعرای زمان خویش به شمار می‏آمد و مقامی رفیع داشت. بزرگان شعرا و ادبای قریش نزد وی می‏آمدند و با او به مباحثه و مناقشه می‏پرداختند و سکینه درباره اشعار آن‏ها قضاوت می‏کرد و اشعارشان را تصحیح می‏نمود و به آن‏ها دست‏مزد می‏پرداخت. حکایت دیدار وی را با جمعی از شعرا از جمله فرزدق،(61) برخی از بزرگان در کتاب‏هایشان یاد کرده‏اند.(62)
ابوالفرج اصفهانی(63) نیز گفتار و اشعار وی را در کتابش آورده است؛ از جمله می‏نویسد: جمعی از اهل کوفه نزد سکینه علیهاالسلام رفتند و او را سلام و تسلّی دادند. سکینه به آن‏ها گفت: خدا می‏داند که چقدر نسبت به شما خشمناکم! جدّم علی علیه‏السلام را شهید کردید و مصعب همسرم را به قتل رساندید، در نوجوانی مرا یتیم کردید و در بزرگی، مرا خانه‏نشین کردید. با چه رویی به ملاقاتم آمده‏اید؟(64)
سکینه همراه همسرش، به دنبال پدر گرامی‏اش امام حسین علیه‏السلام ، راهی کربلا شد و در واقعه کربلا حضور داشت و در تمام مصایب و رنج‏ها شریک بود و شهادت برادران، عموها، عموزاده‏ها، شوهر و پدرش را شاهد بود و با بدن پاره پاره پدر وداع و دوران اسارت را تحمّل کرد. او بانویی عفیف و مستور بود. سهل بن سعد، که از اصحاب رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود، نقل می‏کند: هنگامی که وارد دمشق شدم و از ورود آل رسول‏اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله باخبر گردیدم، نزد ایشان رفتم تا شاید حاجتی از ایشان برآورده کنم. از دختری پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینه بنت الحسین. از او سؤال کردم، چیزی نمی‏خواهی؟ من سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده‏ام و حدیثش را شنیده‏ام. سکینه گفت: ای سهل، به شخصی که رأس (یعنی سر امام حسین علیه‏السلام ) را حمل می‏کند بگو جلوتر از ما راه برود تا مردم به تماشای سر مشغول شوند و ما را نگاه نکنند؛ زیرا ما حرم (بانوان) خاندان رسول‏اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستیم.(65)
سکینه بانویی شجاع بود و در برابر لعن بنی‏امیّه سکوت نمی‏کرد. عمر رضا کحّاله می‏نویسد: روزهای جمعه مقابل خالد بن عبدالملک می‏رفت و هنگامی که خالد بر منبر به بدگویی و شتم حضرت علی علیه‏السلام می‏پرداخت، سکینه با خدمت‏کارانش او را ناسزا می‏گفتند و نگهبانان خالد خدمه سکینه را می‏زدند.(66)
سکینه به سرکردگی زنان قریش بر هشام(67) وارد شد و شال او را از کمرش باز کرد و عمامه‏اش را از سرش برکَند. هنگامی که مروان، جدّ سکینه (حضرت علی علیه‏السلام ) را لعنت می‏کرد، سکینه، مروان و پدرش و پدر پدرش را لعنت می‏نمود. دختر عثمان بن عفان در برابر سکینه گفت: من دختر شهید هستم. سکینه سکوت کرد. ناگاه مؤذّنی گفت: «أشهد أنَّ مُحَمَّدا رسولُ اللّه.» سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟ آن زن گفت: هرگز به شما فخر نخواهم فروخت.(68)
بنابراین، سکینه بانویی شجاع و با هیبت و عظمت بود و کسی جرئت توهین به او را نداشت. آن‏گاه که آبروی هشام را برد، هشام قادر نبود چیزی به او بگوید. این گفتار حاکی از اقتدار و شهامت سکینه هست.
امام حسین علیه‏السلام درباره او و مادرش فرمود: «لَعَمرُکَ انَّنی لأحبُّ دارا تَحِلُّ (تکون) بِها سُکَینَةُ وَ الرُّبابُ»؛(69)به‏جان تو قسم، خانه‏ای را که سکینه‏و رباب‏درآن باشند، دوست می‏دارم.
عمر رضا کحّاله می‏نویسد: سکینه بانویی جلیل‏القدر، با نجابت و دارای مقام و منزلت بلند است.(70) بنت الشاطی می‏گوید: به حق که خانم سکینه به سبب اصل و نسب عالی و شرافت و منزلت بالایش، صاحب عزّت بی‏انتها و آشکار است.(71)
زینب بنت فوّاز آورده است: «کانَتْ سِیِّدَةَ نِساءِ عَصْرِها وَ مِنْ اَجْمَلِ النِّساءِ وَ اَظْرَفِهِنَّ وَ اَحْسَنِهِنَّ اَخلاقا»؛(72) سکینه سرآمد زنان زمان خویش، از زیباترین زن‏ها، و از نظر اخلاق، جلیل‏القدرترین و نیکوترین ایشان بود.
سکینه از امام حسین بن علی علیه‏السلام (پدرش)، و امّ کلثوم بنت علی علیه‏السلام روایت کرده است.
7. فاطمه بنت حَبابه الوالِبیه
فاطمه دختر حبابه والبیه ـ که شرح حال او ذکر شد ـ از بانوان فاضل، عالم محدِّث و راویان حدیث امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بود.
شیخ طوسی او را در زمره راویان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ذکر کرده است.(73) شیخ اردبیلی و میرزا مهدی استرآبادی او را از راویان حدیث معرفی کرده‏اند.(74) علاّمه مامقانی می‏نویسد: امامی مذهب بودنش آشکار است، ولی شرح حال و میزان اعتماد و وثاقتش معلوم نیست.(75) فاطمه از امام حسن بن علی علیهماالسلام و امام حسین بن علی علیهماالسلام روایت کرده است.
8. فاطمة بنت الحسین علیه‏السلام
فاطمه دختر حسین بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب و مادرش امّ اسحق بنت طلحة بن عبیدالله تیمی است. کنیه‏اش امّ عبداللّه و لقبش «فاطمه صغری» و «فاطمه نبویّه» است. او همسر حسن بن حسن بن علی (حسن مثنّی) و مادر فرزندانش، عبداللّه و ابراهیم و حسن و زینب بود.(76)
فاطمه با همسرش حسن بن حسن علیه‏السلام ـ که پسر عمویش بود ـ همراه پدر بزرگوارش امام حسین علیه‏السلام راهی کربلا شد.(77) پس از واقعه «طَف»(78) و شهادت پدرش، همراه عمّه‏اش، حضرت زینب علیهاالسلام و سایر بازماندگان آل رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به دمشق برده شد و پس از آن وارد مدینه گردید.
پس از رحلت همسرش (حسن)، مدت یک سال در کنار قبر وی خیمه زد و در آن ساکن شد.(79) فاطمه علیهاالسلام قصد ازدواج نداشت و سرانجام، پس از مدتی، به اصرار عبدالله بن عمرو بن عثمان و به سفارش همسرش (حسن)، با عبداللّه ازدواج کرد و قاسم و محمّد و رقیه فرزندان عبداللّه بن عمرو را به دنیا آورد.
پس از فوت عبداللّه بن عمرو، عبدالرحمن بن ضحّاک فهری، که از طرف یزید بن عبدالملک حاکم مدینه بود، از فاطمه خواستگاری کرد. فاطمه نپذیرفت. عبدالرحمن به آزار و اذیت او پرداخت و او را تهدید کرد که اگر قبول نکند، فرزند بزرگش (عبدالله بن حسن) را به تهمت شراب‏خواری تازیانه خواهد زد.
رئیس دیوان مدینه فردی به نام ابن هرمز بود که یزید بن عبدالملک او را برای حساب‏رسی به نزد خویش خواسته بود. ابن هرمز برای خداحافظی نزد فاطمه رفت و گفت: کاری داری؟ فاطمه گفت: خلیفه را از خواسته ابن ضحّاک و تعرّضش بر من آگاه کن، و خود شکایت‏نامه‏ای به یزید بن عبدالملک نوشت ... . به دنبال شکایت فاطمه، یزید بن عبدالملک، ابن ضحّاک را از قدرت خلع کرد و از وی غرامت گرفت.(80)
سیّده فاطمه دختر امام حسین علیه‏السلام در سال 110 هجری در سن هفتاد سالگی رحلت نمود.(81) گفته شده که سیده فاطمه نبویّه دختر امام حسین در مصر مدفون است.(82)
داستان فاطمه با ابن ضحّاک حاکی از اراده قوی و استقامت و شجاعت زنی است که زیر بار زور حکومت نرفت و از حقّ خویش دفاع کرد. آن زمان که در کنار قبر همسرش خیمه زده بود، شب‏ها را به عبادت سپری می‏کرد و روزها روزه بود.(83)
او بانویی بسیار عابد و پرهیزگار بود. ابن سعد در خبری که از راویان فاطمه نقل کرده است، می‏نویسد: با دانه‏هایی که در رشته‏ای جمع‏آوری شده بود تسبیح خدا می‏گفت.(84) فاطمه بنت الحسین علیه‏السلام از خاندانی بسیار نیکو بود و اخلاقی ستوده داشت. او از خواهرش سکینه بزرگ‏تر و از همه افراد به حضرت زهرا علیهاالسلام شبیه‏تر بود.
فاطمه در کربلا شاهد شهادت پدر و برادران و بستگانش بود و ستم‏هایی را که بر آل رسول‏الله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رفتند، نظاره کرد و به عمّه‏اش حضرت زینب علیهاالسلام پناه برد. مصیبت بزرگی که بر وی و خانواده‏اش وارد شده بود، حالتی بالاتر از گریه برایش به وجود آورده بود؛ دیگر اشک‏هایش خشک شده و صدایش گرفته بود. همراه سایر بانوان و بازماندگان آل پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به اسارت به کوفه برده شد. استقبال مردان و زنان کوفه از کاروان اسرا بر حزن و اندوه او و خانواده‏اش افزود و سرانجام، پس از خطبه عمّه‏اش حضرت زینب علیهاالسلام به سخنرانی پرداخت. فاطمه با عزم و ایمان و ثبات و یقین، برای مردم کوفه سخنرانی کرد و پرده از اعمال زشت امویان برداشت و اهل مجلس را به گریه انداخت، به‏گونه‏ای که گفتند: ای دختر پاکان! دل‏های ما را پاره کردی و جگرهای ما را آتش زدی.(85)
فاطمه امانتدار پدر بود. کلینی به سند خود، از ابی جارود، از امام باقر علیه‏السلام نقل کرده است که فرمود: «لَمّا حَضَرَ الْحُسَینَ علیه‏السلام ما حَضَرَهُ، دَفَعَ وَصیّتَهُ الی اِبْنَتِهِ فاطِمَةَ ظاهِرَةً فی کِتابٍ مُدَرَّجٍ فَلَمّا أنْ کانَ مِنْ أمرِ الْحُسَینِ علیه‏السلام ما کانَ دَفَعَتْ ذلِکَ الی عَلیِّ بن الحُسَین علیه‏السلام ...»؛(86) هنگامی که زمان شهادت حسین علیه‏السلام فرارسید، وصیتی مکتوب را آشکارا به دخترش فاطمه داد. چون آن حضرت به شهادت رسید، فاطمه آن وصیت را به علی بن الحسین علیه‏السلام سپرد.
مامقانی گوید: جلالت و عظمت شأن و مقام فاطمه آشکارتر از آن است که احتیاج به بیان و اقامه دلیل داشته باشد. وی پس از نقل خبر کلینی درباره امانت‏داری فاطمه در امر وصیت، می‏نویسد: «ما تَضَمّنَهُ الْخَبَرُ یَکْشِفُ عَمّا فَوقَ رُتْبَةِ الْوَثاقَةِ وَالْعِدالَةِ»؛(87) از محتوای خبر نتیجه گرفته می‏شود که درجه او برتر از درجه وثاقت و عدالت است.
ابن حبّان وی را از ثقات شمرده است.(88)
او از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به طور مرسل، حسین بن علی علیه‏السلام (پدرش)، علی بن الحسین علیه‏السلام (برادرش)، زینب بنت علی علیهاالسلام (عمّه‏اش)، بلال (مؤذّن) به صورت مرسل، ابن عباس و اسماء بنت عُمَیس روایت نقل کرده است.
ثقة الاسلام کلینی به سند خود از ابوحمزه، از عبدالله بن حسن، از مادرش فاطمه بنت الحسین روایت می‏کند که گفت: «قالَ رَسولُ اللّهِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ کُنَّ فیهِ اسْتَکْمَلَ خِصالَ الایمانِ: اذا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فی باطلٍ، وَ اذا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبَهُ مِنَ الحَقّ، و اذا قَدِرَ لَمْ یَتَعاطَ ما لَیسَ لَه»؛(89) سه خصلت است که هر که آن‏ها را دارا باشد، ایمان او کامل شده است: 1. هنگامی که در حال خشنودی است رضایتش او را به باطل نکشد. 2. آن‏گاه که خشمگین است، خشم او را از حق باز ندارد. 3. چون قدرت یابد به آنچه مال وی نیست، دست‏درازی نکند.
شیخ صدوق به اسناد خویش از محمّد بن سنان از ابوالجارود زیاد بن منذر از عبداللّه بن الحسن(90) از مادرش فاطمه بنت الحسین روایت می‏کند که گفت: «دَخَلَتِ الْغانِمَةُ (العامة) عَلَینا الفُسْطاطَ وَ أنَا جاریَةٌ صَغیرَةٌ وَ فی رِجْلی خَلْخالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ یَفُضُّ الْخَلخالَینِ مِنْ رِجْلی وَ هُوَ یَبْکی. فَقُلْتُ: ما یَبْکیکَ، یا عَدُوَّ اللّهِ؟ فقال: کَیفَ لا أبکی وَ أنَا أسلُبُ ابْنَةَ رَسولِ اللّهِ. فَقُلتُ: لاتَسْلُبْنی. قالَ: أخافُ أنْ یَجی‏ءَ غَیری فَیأخُذَهُ. قالَتْ: وَ انتَهَبوا ما فِی الابْنَیةِ حَتّی کانوا یَنْزِعونَ المَلاحِفَ عَن ظُهورنا»؛(91) غارتگران به خیمه ما آمدند، آن‏گاه که من دختربچه‏ای بودم و خلخالی از طلا به پا داشتم. مردی خلخال را از پایم درآورد و گریه می‏کرد. گفتم: ای دشمن خدا چرا گریه می‏کنی؟ گفت: چرا گریه نکنم، در حالی که دختر رسول خدا را غارت می‏کنم؟ گفتم: غارت نکن. گفت: می‏ترسم اگر من غارت نکنم، دیگری بیاید و بگیرد. فاطمه می‏گوید: همه چیز را به غارت بردند، حتی پارچه‏های سر ما را بردند.
ابوداود، ترمذی و ابن ماجه در کتاب‏های سنن خود و نسائی در کتاب خصائص علی علیه‏السلام و مُسند علی از فاطمه بنت الحسین روایت نقل کرده‏اند.(92)
........................................................................................
1. دکترای علوم قرآنی، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس.
2. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403، ج 44 / محمّد آیتی، بررسی تاریخ عاشورا، به کوشش مهدی انصاری، امام عصر علیه‏السلام ، 1381، ص 75 و 80ـ81.
3. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 312.
4. محمّد آیتی، پیشین، ص 88ـ89.
5. محمّد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفّاری، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367، ج 1، ص 355، کتاب الحجه، باب «ما یفصل بین دعوی المحق و المبطل»، حدیث 15.
6. همان.
7. عبدالله بن محمّد مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، 1352، ج 3، ص 70 من فصل «النساء».
8. علی بن محمّد جزری (ابن اثیر)، اسدالغابه فی معرفة الصحابة، احمد ابراهیم البناء و محمّد احمد عاشور، قاهره، دارشعب، ج 5، ص 589.
9. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق سلفی، قاهرة، مکتبة ابن تیمیه، ج 23، ص 281.
10. همان، ج 23، ص 289.
11. منظور علمی است که روی پوست نوشته بودند.
12. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 22، ص 223 / محمّد بن حسن صفّار، بصائر الدرجات، تهران، اعلمی، 1362 / عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 72 من فصل «النساء».
13. عمر رضا کجّالة، اعلام النساء، چ پنجم، مؤسسة الرسالة، 1404، ج 5، ص 227.
14. محمّد بن حسن طوسی، رجال طوسی، تحقیق جواد قیّومی اصفهانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1425، ص 32 / عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 72 / ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، چ پنجم، قم، مدینة العلم، ج 23، ص 177.
15. عبدالله بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 2، ص 72.
16. ذبیح‏اللّه محلاّتی، ریاحین الشریعه، چ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1368، ج 2، ص 288.
17. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1383 ق، ج 2، ص 475 / ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 263 / علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، چ دوم، مصر، مکتبة السعادة، 1377 ق (1958)، ج 2، ص 92.
18. علی بن محمّد العلوی العمری، المجدی فی انساب الطالبیین، کتابخانه آیة‏اللّه مرعشی نجفی، ص 18 / احمد بن علی الحسنی (ابن عنبه)، عمدة الطالب، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص 83.
19. ابن عنبیه، پیشین، ص 49.
20. سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403، ج 2، ص 484 / محمّد حسون و امّ علی شکور، اعلام النساء المؤمنات، اسوه، 1411، ص 202.
21. محمّد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، اعلمی، ج 3، ص 162.
22. ر. ک: احمد بن ابی طاهر (ابن طیفور)، بلاغات النساء، نجف، المرتضویه، 1361، ص 37 / میرزا محمدتقی کاشانی «سپهر»، ناسخ التواریخ؛ احوال امام حسین / ذبیح‏اللّه محلاتی، پیشین، ج 3 / سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، بمبئی، مطبع الحسنی، 1325، 67 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 112 و 115.
23. سید بن طاووس، پیشین، ص 32.
24. همان، ص 67 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 127.
25. ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، مکتبة مصطفی محمّد، 1358، ج 3، ص 372 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45، ص 114.
26. ذبیح‏اللّه محلاتی، پیشین، ج 3، ص 250 نقل از: میرزا محمدتقی کاشانی «سپهر»، ناسخ التواریخ.
27. «حَبابه» با حای مفتوح، بدون تشدید باء؛ امّا با بای مشدّد نیز مشهور است. «والبیه» با لام مکسور و یک با، منسوب به «والبه» منطقه‏ای از سرزمین قبیله «بنی‏اسد» است. (عبدالله بن محمد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 75 من فصل «النساء» / محمّد مرتضی الزبیدی، تاج العروس، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ج 1، ص 199.)
28. همان.
29. محمّد بن حسن صفّار، پیشین، الجزء رابع، ص 171.
30. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 346 کتاب الحجه، باب «ما یفصل به بین دعوی المحق والمبطل»، حدیث 3.
31. تقی‏الدین بن داود حلّی، رجال ابن داود، نجف، مطبعة الحیدریة، 1369، ص 69.
32. عبدالله بن محمّد مامقانی، ج 3، ص 75 من فصل «النساء».
33. میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، منهج المقال، تعلیق بهبهانی، چ سنگی، 1306 ق، ص 400.
34. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 346، کتاب الحجه، باب «ما یفصل بین دعوی المحق والمبطل» / محمّد بن علی صدوق (ابن بابویه) کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفّاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 536.
35. ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج 23، ص 184.
36. همان.
37. ذبیح‏اللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 46.
38. همان، ج 3، ص 38.
39. سید بن طاووس، پیشین، ص 37.
40. همان، ص 57.
41. ابن بابویه، پیشین، ج 2، ص 501 و 507.
42. ر. ک: ابن طیفور، پیشین، ص 20 / ذبیح‏اللّه محلاتی، پیشین، ج 3 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 7 / سید بن طاووس، پیشین، ص 63 و 79 / عبدالرّزاق مقرم، مقتل الحسین، چ پنجم، قم، بصیرتی، 1394، ج 2، ص 40 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 45.
43. ذبیح‏الله محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 62.
44. ابن اثیر، پیشین، ج 5، ص 469.
45. ابوالقاسم خوئی، پیشین، ج 23، ص 191.
46. ذبیح‏اللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 40.
47. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 91.
48. محمّد فرید وجدی، دائرة المعارف القرن العشرین، بیروت، دارالفکر، 1399 ق (1979)، ج 4، ص 795.
49. سیدمحسن امین، پیشین، ج 7، ص 137.
50. عبداللّه بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 79 من فصل «النساء».
51. محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 36، ص 351.
52. ر. ک: ذبیح‏اللّه محلاّتی، پیشین، ج 3 / سید بن طاووس، پیشین، ص 57.
53. «سکینه» دختر بچه‏ای را گویند که دارای روح لطیف و بانشاط است. این کلمه در کتب لغت، معرّف نام سکینه دختر امام حسین علیه‏السلام است.
54. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 3، ص 221 / عائشه بنت الشاطی، تراجم سیدات بیت النبوت، بیروت، دارالکتاب العربی، ص 827. / محمدحسین اعلمی، تراجم أعلام النساء، ص 155.
55. علی بن محمّد العلوی العمری، پیشین، ص 19.
56. عمر رضا کحّالة، پیشین، ج 2، ص 216 / عائشة بنت الشاطی، پیشین، ص 878 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 156.
57. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 224 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492.
58. زرکلی، پیشین، / محمّد بن جریر طبری، پیشین / شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج 1، ص 638 / عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 1035 / محمّد بن سعد کاب واقدی، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ج 8، ص 475 / ابوالعباس شمس‏الدین (ابن خلّکان)، وفیات الاعیان، شریف الرضی، ج 1، ص 298 / محمدحسین ابطحی، پیشین، ص 170 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 491.
59. سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492 / عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 224.
60. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، تحقیق عبدالستّار احمد فراج، بیروت، دارالثقافة، 1959، ج 16، ص 165.
61. همان.
62. سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 494 / ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 108.
63. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 203 ـ 216 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 160 ـ 169 / سیدمحسن امین، پیشین، ج 3، ص 492 / ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 108.
64. ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 89.
65. عبدالرزّاق مقرم، پیشین، ج 2، 61.
66. محمدحسین اعلمی، پیشین، ج 2، ص 223.
67. عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 956.
68. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 223 / محمدحسین اعلمی، پیشین، ص 157.
69. ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ج 16، ص 89.
70. عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 2، ص 202.
71. عائشه بنت الشاطی، پیشین، ص 956.
72. زینب فوز العاملی، الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، مصر، ص 244.
73. محمّد بن حسن طوسی، پیشین، ص 71 و 81.
74. محمّد بن علی اردبیلی غروی، جامع الرواة، بیروت، دارالاضواء، 1403، ج 2، ص 458 / میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، پیشین، ج 3، ص 400.
75. میرزا مهدی بن محمد استرآبادی، پیشین، ج 3، ص 81 من فصل «النساء».
76. علی بن محمد علوی العمری، پیشین، ص 91.
77. محمّد بن محمّد بن نعمان (شیخ مفید)،الارشاد،چ سوم،بیروت،مؤسسة‏الاعلمی‏للمطبوعات،1399،ص197.
78. سرزمین کربلا.
79. شیخ مفید، پیشین.
80. محمّد بن سعد کاتب واقدی، پیشین، ج 8، ص 474.
81. سیدمحسن امین، پیشین، ج 8، ص 387 / عمر رضا کحّاله، پیشین، ج 4، ص 47.
82. زینب فواز العاملی، پیشین، ص 361.
83. شیخ مفید، پیشین، ص 197 / زینب فواز العاملی، پیشین، ص 361.
84. محمّد بن سعد کاتب واقدی، پیشین، ج 8، ص 474.
85. برای اطلاع از متن سخنان فاطمه ر. ک: ذبیح‏اللّه محلاّتی، پیشین، ج 3، ص 285.
86. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 303، کتاب «الحجة».
87. عبدالله بن محمّد مامقانی، پیشین، ج 3، ص 82 من فصل «النساء».
88. عمر رضا کحّالة، پیشین، ج 4، ص 44 / ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1325، ج 12، ص 443.
89. محمّد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 2، کتاب «الایمان والکفر»، حدیث 29.
90. عبداللّه بن حسن بن علی بن ابی طالب ـ علیهم السلام ـ است، در متن نسخه‏های کتاب وی، «عبدالله بن حسین» آمده که اشتباه است.
91. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الامالی، ترجمه کمره‏ای، ص 164، حدیث 2 مجلس الحادی و الثلاثون.
92. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 12، ص 442.


نقش‏آفرینی زنان صحابه در حماسه عاشورا


منابع مقاله:
مجله بانوان شیعه، شماره 3، سیمیندخت بهزادپور؛



چکیده
در بیابان کوچک کربلا تمامی نمودهای اصلی دین از ولایت گرفته تا نماز، حجاب، صبر، ایمان، امر به معروف و نهی از منکر، تولاّ و تبرّا با شرکت همه اقشار، از طفل شیرخوار گرفته تا کودک، نوجوان، جوان، کهن‏سال (از زن و مرد) تجلّی خاص یافته است.
در میان ابعاد وسیع عاشورا، خالق سبحان عنایتی خاص به زن نموده است تا در این طرّاحی الهی، بهترین شیوه اتصال زن را به ولایت الهی نشان دهد و راه دفاع از آن را بیاموزد، تا در کنار شهادت عزیزانش، نقش‏های گوناگون همسری، مادری، خواهری و دختری را در فرهنگ دینی ایفا نماید و خشونت، مادیّت و بردگی فرهنگ مادی را با عشق و ایثار بشکند و دیدگاهی نو را در منظر دینی به دنیا عرضه دارد.
کلیدواژه‏ها: عاشورا، زنان، مبارزات سیاسی، جهاد، زنان صحابه، حمایت، شهادت، حجاب، سوگواری.
مقدّمه
به راستی، اباعبداللّه الحسین علیه‏السلام چه چیزی را می‏خواست متحوّل سازد و برای این کار به چه ساختاری نیاز داشت؟ چگونه نیروی انسانی خود را سامان‏دهی کرد؟ چه سلاحی برای این قیام به کار گرفت؟ نظام اطلاع‏رسانی خود را چگونه طرّاحی کرد تا عاشورا در بیابان کربلا نمیرد؟ الگوی انتخابی او در گزینش نیروی انسانی شرکت‏کننده در واقعه کربلا چه بود؟
بیابان کوچک «کربلا» منطقه‏ای بود که دید انسان را به وسعت کره خاکی، یا به وسعت تمامی جهان گسترش داد. امام حسین علیه‏السلام نگرشی وسیع نسبت به تمامی مشکلات بالقوّه و بالفعل را، که در راه رکود انسان بود، ایجاد کرد و ریشه اصلی بحران را مدّ نظر قرار داد، تا دامنه بحران را محدود به عاشورا و قیام امام ندانند و اثرات آن را بر پیکر فرهنگ و زندگی خود درک کنند. حضرت با طرّاحی نظام تبلیغی خود، جلوی تمامی حدسیات و شایعات را گرفت و جوّ روانی مردم را مخاطب خود ساخت و در مدت کمی به آن‏ها که می‏خواستند جامعه را از زیر نفوذ دین خارج کنند، بلکه دین را تحت نفوذ ضوابط غیردینی درآورند، فهماند که «ولایت» رمز جدایی‏ناپذیر دین از سیاست است.
طرّاحی عاشورا
حضرت در طرّاحی خود، تمامی اهرم‏هایی را که دشمن برای رکود دین و خارج کردن آن از متن زندگی به کار گرفته بود، جمع نمود. بی‏شک، یکی از این محورهای مهم «زنان» بودند.
نوع نگرش به زن، که دین مبین اسلام تلاش کرده بود آن را از تحقیر و تبعیض جدا کند و به رشد برساند تا زمینه فعالیت و کارآمدی او را فراهم کند، مجددا در تهدیدی جدّی قرار گرفت. زنان بر اساس سیاست‏های شوم دشمن، دوباره هزینه تلقّی شدند، نه سرمایه؛ بازیچه به نظر می‏رسیدند، نه متفکر و متعهد؛ وسیله‏ای بی‏اراده در دست دشمن معرفی گردیدند، نه انسانی مستقل. بر اساس این ضرورت بود که رسالت جدید زن نیز در عاشورا رقم زده شد، تا توجه تمامی انسان‏ها به سوی زن به عنوان محل تجلّی ارزش‏های ولایی معطوف گردد. ثمره کامل تلاش‏های اهل بیت علیهم‏السلام ، اینک در نسل دوم اسلام معلوم می‏شد و زن با صدارت زینب کبری علیهاالسلام ، مسئولیت اتصال آرمان‏ها را به ساحت جامعه پیدا می‏کرد.
متفکران می‏گویند: هر قیامی دو جنبه دارد: 1. فلسفه قیام؛ 2. شیوه قیام.
در طرّاحی شیوه قیام عاشورا نیز دو جنبه «شهادت» و «اسارت» مطرح بودند و زنان در آن سهمی بزرگ داشتند. «عاشورا» قیام یک امام با چند مرد و زن و کودک بود که نمونه عینی رسالت هر انسانی، اعم از زن و مرد، را نشان می‏دهد.
در صدر اسلام، حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کوشید تا توجه را به سوی زنان معطوف دارد و برای این امر، خود به هدایت و سرپرستی زنان صحابه پرداخت و در جهت ارتقای آگاهی و فرهنگ آنان قیام کرد. حرکت‏های حضرت زهرا علیهاالسلام در جانب‏داری از امام علی علیه‏السلام و تداوم آن به وسیله حضرت زینب علیهاالسلام نشان‏دهنده این تلاش چشمه نور است که بسیاری از زنان صحابه در مکتب آنان درس آموختند و به حماسه‏سازی پرداختند. اما به همان میزان که پیشوایان دین در جهت رشد و تواناسازی آنان تلاش داشتند، دشمنان دین به بازگردان آنان به استضعاف و شی‏ء شدن، اصرار می‏ورزیدند و ثمره کامل تلاش در تربیت زنان، در سال 61 در بیابان کوچک کربلا به بار نشست تا زنانی که به سبب جاهل نگه‏داشتنشان، کمتر توانسته بودند موقعیت راستین خود را دریابند، با دیدن عاشورا، وظایف و رسالت خود را دوباره مرور کنند و حضرت زینب علیهاالسلام که در طول قیام، پیام‏های رسالت خود را از برادر می‏گرفت، در عصر عاشورا رسالت خود را آغاز کرد و آن‏چنان پرقدرت نظام تبلیغی خود را پیاده نمود که دشمن را مجبور به پاسخ‏گویی به خود کرد و مردم را طالب پاسخ به سؤالات خود و کاهش پنهان‏کاری دستگاه ساخت.
طرّاحی «نظام پاسخ‏گویی»، خود نوعی مبادله قدرت است که حضرت زینب علیهاالسلام با این شیوه، حاکمان را واداشت تا در برابر عملکردشان پاسخگو باشند، به‏گونه‏ای که مردم آن‏ها را مسئول دانستند و موظّف به این جواب‏گویی کردند!
زینب کبری علیهاالسلام این کار را با تحقق سه هدفِ زمینه‏ای میسّر ساخت:
1. معرفی رهبر معنوی بر اساس فراهم کردن اطلاعات لازم برای مردم؛
2. ارزیابی عملکرد یزید و عمّالش در قبل و بعد از عاشورا؛
3. تحریض و آگاه‏سازی مردم به مقابله در برابر سیاست‏های دشمن.
زنان صحابه در واقعه عاشورا
الف. حمایت زنان پیش از واقعه عاشورا
1. زنان در هسته‏های مقاومت: تاریخ عاشورا تاریخ دیگری است؛ تاریخی مملوّ از عشق و ایثار و بندگی، و در این طرّاحی، زنان منزلتی خاص دارند. در تمامی نقش‏های مؤثر در واقعه کربلا، همچون ایجاد هسته‏های مقاومت، حمایت، تشجیع، تشویق محارم خود به حمایت از ولیّ خدا و پیوستن به یاران امام و همراهی با زینب کبری علیهاالسلام ، زنان شرکت داشتند. پیش از عاشورا، زمانی‏که بسیاری از مردان از یاری اهل‏بیت علیهم‏السلام در هراس بودند، شیرزنانی خود را سپر دفاع از حضرتش نمودند.
ماریه، از قبیله عبدالقیس و دختر سعد، زنی شیعه بود که خانه‏اش در کوفه مرکز تجمّع دوستداران اهل بیت علیهم‏السلام و بحث و انتشار خبر از آنان بود. او افرادی همچون یزید بن نبیط با دو پسرش، غلامش عامر، سیف بن مالک و ادهم بن امیّه را به طرف کربلا گسیل داشت.(2)
2. حمایت زنان از امام حسین علیه‏السلام :
1. در کوفه، زمانی‏که همه دست از یاری مسلم بن عقیل (سفیر امام حسین علیه‏السلام ) کشیدند، طوعه امّ ولد، اشعث بن قیس، زن اسید الحضرمی، او را پناه داد و از او پذیرایی کرد.(3)
2. دلهم بنت عمرو، زن زهیر بن القین، زمانی‏که دریافت زهیر برای دیدار امام حسین علیه‏السلام به سفیر امام جواب رد داده است، به تحریض او پرداخت و گفت: «اَیبعثُ الیکَ ابنُ رسولِ اللّهِ ثُمَّ لا تأتِیه؟ سبحانَ اللّه! لو اَتیتَهُ فَسمعتَ مِن کلامِه ثُمَّ انصرفتَ»؛(4) آیا پسر پیامبر به سوی تو سفیر می‏فرستد و تو نزد او نمی‏روی؟ سبحان‏اللّه! برخیز و برو، سخن او را بشنو و بازگرد. زهیر پس از صحبت با امام خود، شادمانه به سوی دلهم بازگشت، وسایل خود را جمع کرد و دلهم را برای دوری از آسیب‏های احتمالی دشمن (پس از واقعه کربلا) طلاق داد و او را به همراه غلامش به سوی خاندانش فرستاد و خود به سوی امام شتافت.
3. همسر عبداللّه عمیر کلبی در «نخیله» (لشکرگاه) کوفه، لشکریان ابن زیاد را در حال حرکت دید، از همسرش پرسید: این سپاه کجا می‏رود؟ گفت: می‏روند با حسین بن علی علیه‏السلام بجنگند. زن آرزوی شهادت او را کرد و عبداللّه میل خود را برای شهادت با همسر خود در میان نهاد. زن گفت: چه فکر خوبی کردی! خدا تو را هدایت کند، مرا هم همراه خود ببر.(5)
ب. حمایت زنان پس از واقعه عاشورا
1. در لشکر ابن سعد:
1. اولین کلاه امام حسین علیه‏السلام از خز بود. مردی از کنده آن را برداشت و زمانی‏که نزد زنش ام عبداللّه آمد، آن را از خون شست؛ زنش گفت: آیا جامه پسر دختر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را ربوده‏ای و در خانه من آورده‏ای؟ بیرون برو! ... دوستانش می‏گفتند که این مرد، همیشه مفلوک و بیچاره بود!(6)
2. خولی بن یزید سر امام حسین علیه‏السلام را به کوفه برد، اما چون درِ کاخ عبیداللّه را بسته یافت، آن را به خانه خود برد، سر مبارک امام حسین علیه‏السلام را زیر تشتی نهاد و نزد زن دوم خود، که از بنی اسد حضرمی ـ به نام نوار، دختر مالک بن عقرب ـ بود، رفت. زن گفت: چه خبرداری؟ گفت: برایت ارمغانی آورده‏ام که تا روزگار است، دولتمند باشی! اینک سر حسین علیه‏السلام در سرای توست. زن گفت: وای بر تو! مردم زر و سیم می‏آورند، تو سر پسر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را می‏آوری؟ به خدا سوگند! هرگز با تو در یک خانه نخواهم بود. از بستر برخاست و از خانه به صحن رفت و زن اول او را نیز خواند و با خود برد.(7)
زمانی‏که مختار بر اوضاع مسلّط گردید، معاذ بن هانی را با اباعمره، که امیر پاسبانان خاص بود، به طلب خولی در انتقام خون امام حسین علیه‏السلام فرستاد. او در بیت الخلأ پنهان شد. معاذ بن هانی به اباعمره گفت: او در سرای خویش است، او را بجوی. زن خولی بیرون آمد. او از زمانی‏که همسرش سر امام حسین علیه‏السلام را آورده بود، با او دشمن بود. فرستادگان مختار پرسیدند شوهرت کجاست؟ گفت: نمی‏دانم و به دست اشاره به بیت‏الخلأ کرد. بدانجا رفتند، دیدند زیر سبد بزرگی پنهان شده است. او را بیرون آوردند و کشتند.(8)
3. زمانی‏که کعب بن جابر ـ یکی از سربازان ابن سعد ـ به منزل خود بازگشت، زن و خواهرش به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه زهرا علیهاالسلام را یاری کردی و سیّد قاریان را کشتی! به خدا قسم، دیگر با تو سخن نمی‏گوییم.(9)
4. عصر عاشورا در عظمت مصیبت و حمله دشمن به خیمه امام، واقعه عجیبی رخ داد؛ سربازی می‏گوید: زنی را دیدم از «بنی بکر بن وائل» که با شوهرش در سپاه عمر سعد بود. هنگامی که دید سربازان بر زنان اهل‏بیت علیهم‏السلام حمله برده‏اند و خیمه آنان را غارت می‏کنند، شمشیری در دست گرفت و به جانب خیام آمد و گفت: ای آل بکر بن وائل، آیا دختران رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را تاراج می‏کنند و شما می‏نگرید؟ و گفت: «لا حکم الا لِلّه یا لثارات رسول اللّه!»؛(10) حکمی غیر از حکم خدا نیست، ای منتقمان خون رسول‏اللّه! و عجیب است که این شعار، که از زبان زنی از سپاه دشمن خارج گردید، شعار منتقمان واقعه عاشورا شد!
2. حمایت زنان در کوفه:
1. چون ابن سعد با اسیران به نزدیکی کوفه رسید، مردم شهر به نظاره گرد آمدند. راوی می‏گوید: زنی مؤمنه از اهل کوفه از جای بلندی که به اسیران اشراف داشت، گفت: شما اسیران کدام طایفه‏اید؟ گفتند: اسیران آل محمد علیهم‏السلام ! آن زن فرود آمد، چادر و مقنعه و جامه‏های دیگر بیاورد و به آنان داد تا خویشتن را بپوشانند.(11)
2. زمانی‏که ابن زیاد در مسجد کوفه علیه خاندان رسالت و برای تثبیت موقعیت یزید به سخنرانی پرداخت و امام حسین علیه‏السلام را دروغگو پسر دروغگو خطاب نمود، عبداللّه بن عفیف، که چشم راست خود را در صفّین و چشم چپ خود را در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیه‏السلام از دست داده بود، به پا خواست و به دفاع پرداخت. عمّال ابن زیاد درصدد دستگیری‏اش بودند که با دفاع قبیله‏اش بی‏ثمر ماند. اما شبانه به خانه‏اش حمله‏ور گشتند. دخترش فریاد زد و به پدر خبر داد. پدر شمشیر را از دختر گرفت و با راهنمایی دختر می‏جنگید تا او را اسیر کردند و کشتند. دخترش فریاد می‏زد: ای کاش مرد بودم، تا پیش روی تو با این نابکاران، کشندگان عترت پاک رسول، نبرد می‏کردم!(12)
3. نقش زنان در مجلس یزید:
1. در دربار یزید، چون حضرت زینب علیهاالسلام سر برادر را دید، دست به گریبان برد و با سوز، فریاد زد: یا حسیناه! یا حبیب‏الله! یابن مکّه و منی! یابن فاطمة الزهراء سیدة النساء! یابن بنت المصطفی! راوی گوید: همه گریستند و یزید خاموش بود. زنی هاشمیه در سرای یزید بود، شیون‏کنان بر امام حسین علیه‏السلام فریاد می‏کشید: یا حسیناه! یا سیّد اهل بیتاه! یابن محمّداه!(13)
2. پس از سخنرانی حضرت زینب علیهاالسلام ، زمانی‏که سر امام حسین علیه‏السلام را به سرسرای یزید آویزان کردند و اسرای کربلا را به منزل یزید آوردند، زنان ابوسفیان پیش رفتند و دست و پای دختران رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بوسیدند و سه روز عزاداری کردند و آه و ناله نمودند! هند، زن یزید، چون سر امام حسین علیه‏السلام را دید، جامه چاک کرد و از پرده به در آمد و با پای برهنه سوی یزید شتافت و به او گفت: ای یزید، توگفتی که سر حسین علیه‏السلام را در سرای من بالای نیزه کنند؟ یزید برجست و او را پوشاند و گفت: ای هند، بر دخترزاده رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گریه و زاری می‏کنی؟!(14)
نقش زنان در حادثه کربلا
نام بیست زن در واقعه عاشورا ثبت شده است که ظاهرا ده تن از آنان از اهل بیت علیهم‏السلام بودند و بقیه از زنان صحابه. آری، بیابان کربلا از صبح تا عصر دهم محرّم، تمامی تاریخ قیام را در خود جای داد. اراده خداوندی بر ارائه صحنه جدیدی از عظمت وجودی انسان قرار گرفته بود و سرمایه‏گذاری رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به دست نادره خلقت و علی مرتضی علیهماالسلام به بار نشست. زنان حاضر در کربلا با دقت انتخاب شده بودند تا شیوه ایثار در راه مولای خود را به نمایش بگذارند. بدین سبب، درجه فداکاری زنان صحابه بی‏مانند بود.
الف. آرزوی شهادت
در نقل آمده است که در شب عاشورا، امام حسین علیه‏السلام پس از آنکه به اصحاب خود اجازه ترخیص داد، فرمود: هر کس که عیال با خود به همراه دارد، همین امشب او را به مأمنی برساند. فردا مردان ما کشته می‏شوند و عیال‏هایمان به اسیری می‏روند. امام علیه‏السلام نمی‏خواست سایر زنان در مصایب سخت اهل‏بیت علیهم‏السلام شریک شوند. گویند: پس از آنکه علی بن مظهر وارد خیمه خود شد، زنش پرسید: فرزند رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره زنان چه گفت؟ ... علی بن مظهر آنچه را حضرت فرموده بود، اظهار داشت. زن گریست و گفت: ای پسر مظهر، درباره من انصاف نداری! تو می‏خواهی خودت داخل بهشت شوی! ... علی بن مظهر خدمت امام علیه‏السلام رسید و عرض کرد: یابن رسول اللّه، این زن اسدیه حاضر نیست او را به محل امنی برسانم. هنوز امام علیه‏السلام جوابی نگفته بود که زن از پشت خیمه، ناله خویش را بلند کرد و گفت: «یابنَ الزهراءِ الَسنا قابلاً لخدمةِ بناتکَ و اَخَواتکَ؟» ای پسر زهرا، آیا ما قابلیت خدمت برای دختران و خواهرانت نداریم؟!(15)
کاروان کربلا کاروان عشق است و عضویت در آن قابلیت می‏خواهد. اذن ترخیص برای زنان، از سوی امام اعلام شد تا این اذن، غربالی باشد برای آنان که می‏خواهند با سپر ایمان در رکاب ولیّ خدا بمانند و در این پهن دشت ولایت، مقابل لشکر عظیم دشمن به حماسه‏آفرینی بپردازند. زنان صحابه آن‏چنان که شوهر، برادر و پسر خود را بر دفاع از اهل‏بیت علیهم‏السلام تحریض می‏کردند، خود نیز چشم به دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام داشتند. آنان از آینده و اسیری خود در ذهن تصویری مبهم داشتند، اما در دل آرزوی شهادت و دیدار فاطمه زهرا علیهاالسلام می‏کردند! گویی دخت علی مرتضی علیه‏السلام از هدف انتهایی خصم و اسارت و رسالت زنان، آنان را کاملاً باخبر نساخته بود. بدین‏سبب، زنان صحابه ضمن ایثار در دفاع از ولایت، عقیله بنی هاشم (زینب) را تنها تا کوفه همراهی کردند و کاروان اسارت و تبلیغ از کوفه به بعد، تنها در اختیار زنان اهل بیت علیهم‏السلام قرار گرفت.
ب. پرتاب سر شهدا
زنان صحابه در دشت نینوا حماسه‏های جاویدی از خود بر جای نهادند؛ هفت تن از مادران حاضر در کربلا پس از آنکه لباس رزم را خود بر قامت پسرانشان پوشانیدند، نظاره‏گر شهادت آنان شدند و دشمن پس از شهادتشان، سرهای آن‏ها را از تن جدا کرد و با تحقیر، به سوی مادرانشان پرتاب نمود! اما آنان همه سرهای پسرانشان را به سوی دشمن پرتاب کردند، فریاد زدند: «ما آنچه را در راه خدا داده‏ایم، پس نمی‏گیریم!»(16) از این هفت تن، سه تن را زنان صحابه تشکیل می‏دادند:
1. عمر بن جناده ـ و به روایتی پسر مسلم بن عوسجه ـ جوانی بود که پدرش در کربلا تازه کشته شده بود. او در برابر مادر ایستاد، مادر به او گفت: ای پسرک من! بیرون برو و نزد پسر پیامبر جهاد کن. امام حسین علیه‏السلام فرمود: پدر این جوان تازه کشته شده است و شاید مادرش از خروج وی راضی نباشد. آن جوان گفت: مادرم امر به خروج فرمود. آن‏گاه به میدان رفت و قوی‏ترین رجزها را در مورد ولایت خواند و پس از مدتی توسط دشمن شهید شد. دشمن سر وی را به سوی مادرش پرتاب کرد. مادر سر را برداشت؛ چنان‏که گویی برای او لای لای کودکی می‏خواند! گفت: ای پسرک من! کار خوبی کردی. ای مایه خرّمی دل و روشنی چشم من! آن‏گاه سر را به جانب یکی از دشمنان پرتاب کرد و او را کشت. سپس عمود خیمه را کند و بر آنان تاخت و دو مرد را نیز کشت! امام حسین علیه‏السلام به او امر به بازگشت نمود؛ او مراجعت کرد.(17)
2. عبداللّه بن عمیر نیز حمله کرد، چند تن را کشت و نزد مادر و زنش آمد، ایستاد و گفت: ای مادر، راضی شدی؟ مادر گفت: راضی نمی‏شوم، مگر آنکه نزد حسین علیه‏السلام کشته شوی!(18) عبداللّه را کشتند و سرش را به سوی مادرش پرتاب کردند. مادر سر را برداشت، بوسید و به سوی دشمن پرتاب نمود. در اثر اصابت آن سر نیز مردی از دشمن کشته شد. آن‏گاه عمود خیمه را کند و دو نفر را کشت! امام حسین علیه‏السلام فرمود: بازگرد، تو و پسرت نزد رسول خدایید؛ جهاد از زنان برداشته شده است. زن بازگشت و می‏گفت: خدایا! ناامیدم مکن. امام علیه‏السلام فرمود: خدا تو را ناامید نمی‏گرداند.(19)
زنان صحابه زنانی بودند که در گذرگاه شهادت و اسارت، به قافله فرزند فاطمه علیهاالسلام پیوستندو توفیق یافتند تا در جمعی که اراده خداوند به عظمت آنان تعلّق گرفته‏بود،قرار گیرند.
ج. اصرار بر شهادت
امّ وهب عمودی برگرفت و نزد شوهر آمد و گفت: پیش این پاکان، ذریّه محمد علیهم‏السلام کارزار کن! او، خود در صحنه کربلا، به دنبال شوهرش می‏رفت. شوهر به او گفت: برگرد. او گفت: برنمی‏گردم تا با تو بمیرم! زن جامه شوهر را سخت چسبیده بود و سوی دیگری می‏کشید و می‏گفت: تو را رها نمی‏کنم تا با تو کشته شوم. امام علیه‏السلام زن را ندا داد و فرمود: خدا شما خاندان وهب را جزای خیر دهد! به سوی زنان برگرد. خدا تو را رحمت کند! با آنان بنشین که جنگ بر زنان نیست.(20)
خواست و تقاضای قلبی امّ وهب و حمایت او از امام، هر انسانی را به یاد شجاعت‏های نسیبه در اُحُد می‏اندازد؛ او زمانی‏که مردان فرار کردند، از جان پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دفاع نمود و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حق او و خاندان او همین دعا را فرمود.(21)
در میدان پرهیاهو و ستیز بی‏امان دشت کربلا، تنها پنج تن در میان دشمن ظاهر گشتند و در دفاع از امام علیه‏السلام ابراز تسلیت کردند؛(22) غیر از حضرت زینب علیهاالسلام که در شهادت حضرت علی اکبر علیه‏السلام ظاهر شد و موجب تسلاّی خاطر برادر گردید، سه تن دیگر خواهر و مادر شهیدان بودند و پنجمین آن‏ها همسر عبداللّه بن عمیر کلبی بود که نام خود را در ردیف شهدای کربلا ثبت نمود.
د. شهادت پس از همسر
همسر عبداللّه بن عمیر کلبی از خیمه بیرون آمد و نزد شوهر شهیدش شتافت. بالای سر او نشست و خاک از روی او پاک کرد و گفت: بهشت، تو را گوارا باد! پس شمر به غلام خود، رستم، امر کرد که گرزی بر سر او بزند؛ که او در جای خود شهید شد!(23)
شمر بغض درونی خود را در قیام و شجاعت‏های زنان با حمله به خیمه‏های حرم حضرت اباعبداللّه علیه‏السلام آشکار نمود و سعی کرد آتش درونی خود را به‏گونه‏ای با این حرکات سبعانه نشان دهد.
زنان صحابه در خدمت به اهل بیت علیهم‏السلام ، جسد تکّه تکّه شده عزیزان خود را رها کردند و در اسارت با سرهای بر نیزه عزیزانشان به حرکت تاریخی خود در کنار اهل بیت علیهم‏السلام ادامه دادند تا تاریخ، سند مظلومیت جدیدی در اوراق خود ثبت نماید. آنان قرار گرفتن در کنار فرزندان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را افتخاری برای خود قلمداد می‏کردند و بر این لیاقت، دعای شکر می‏خواندند. هرچند آنان تا انتهای رسالت زینب علیهاالسلام او را همراهی نکردند، اما چشمه جوشانی از عشق به ولایت را به نمایش گذارند.
ه . عظمت روحی زنان در عاشورا
زنان صحابه در روز عاشورا برای حمایت از امام خود، خروش می‏نمودند و از عصر عاشورا با سکوت خود، قیام خاندان اهل‏بیت علیهم‏السلام را حمایت کردند. عملکرد زنان در واقعه عاشورا، وسعتی از کشش روحی زن ارائه کرد که کمتر انسانی بر آن توانایی دارد.
زنان در وداع عزیزان خود اشک بسیار نریختند و کودکان را در تحمّل تشنگی و گرسنگی به صبر تشویق کردند و آن‏ها را از مقابل مجاهدان به دور نگه داشتند، تا بی‏تابی آن‏ها مقاومت دلیرمردان را در هم نشکند. زنان زمانی‏که بدن غرقه به خون و تکّه تکّه شده عزیزانشان را نزدیک خیمه می‏آورند، در مقابل امام علیه‏السلام بی‏تابی نمی‏کردند، تا امام به رقّت کشیده نشود؛ حتی زمانی‏که طفل شیرخوار امام حسین علیه‏السلام علی اصغر علیه‏السلام را با تیر سه شعبه شهید کردند، رباب، مادر علی اصغر رحمه‏الله ، پیش نیامد و امام علیه‏السلام خواهر خود زینب علیهاالسلام را خواند و فرزند خود را به او داد.(24) زمانی که بدن حضرت علی‏اکبر علیه‏السلام را آوردند، هیچ‏یک از زنان جلو نیامدند. همچنین زمانی‏که بدن غرقه به خون صحابه را می‏آورند، عموما همسران و مادرانشان پیش امام نمی‏آمدند؛ شاید صاحب این خون‏های ریخته شده و بدن‏های تکّه تکّه شده را امام علیه‏السلام می‏دانستند و خود را برای عزاداری، بر امام برتر می‏دیدند.
نقش حجاب زنان در حماسه عاشورا
در واقعه عاشورا، زنان مستقیما وارد میدان سیاست شدند و درس‏هایی را که از فاطمه زهرا علیهاالسلام در ماجرای «فدک» و در دفاع از ولیّ خود آموخته بودند، ارائه دادند و حماسه‏ای برپا کردند که تا تاریخ زنده است و قلب بشریت می‏تپد، این قیام برای آنان پیام دارد. زنان در حین مصیبت و پس از آن، رسالت الهی خود را در حفظ حجاب فراموش نکردند. آن زمان که همه یاران امام شهید شدند و امام حسین علیه‏السلام عازم میدان بود، برای خداحافظی و روشنگری وظایف آنان، نزد ایشان آمد و فرمود: آماده مصیبت باشید. لباس‏های روی خود را سخت بپوشید. بدانید که خدا حامی شماست و از شما محافظت می‏کند و از شرّ دشمنان نجاتتان می‏دهد و عاقبت امورتان را ختم به خیر می‏کند.(25)
امام حسین علیه‏السلام اولین هشدار را در ملاحظات ظاهری و پوشش زنان بیان داشت و زنان، که می‏دانستند کار خصم جنبه مادی و اقتصادی دارد، زیورآلات و جامه‏های اضافی خود را به سوی آنان پرتاب کردند، تا در پی غارت آن‏ها، لحظه‏ای بیاسایند. زمانی که دشمن می‏خواست اسرا را وارد شام نماید، امّ کلثوم از آن‏ها خواست تا سرها را از محل زنان دور سازند، تا مردم با نگاه به سرهای بریده، کمتر به محمل زنان نگاه کنند و دخترکان مقنعه از سر کشیده را با نگاه نیازارند! اما شمر ملعون با این درخواست، ابتدا محمل‏ها را وارد شهر کرد!
زنان با پیام امام، دو نوع پوشش برای خود انتخاب کرده بودند که پوشش اولیه با غارت دشمن از میان رفت. در مجلس یزید، سکینه دختر امام به گریه افتاد و زمانی‏که یزید علت آن را جویا شد، فرمود «کیف لا یَبکی مَن لیس لها الستر تستر وجهها عنکَ و عن جُلساءِ مجلسِکَ؟»؛(26) چگونه گریه نکند کسی که پوشش و نقابی برای او نیست، تا صورت خود را از تو و مردان مجلست بپوشاند؟!
حضرت زینب علیهم‏السلام شجاعانه در این مجلس، همچون پدر، برادر و مادرش خصم را به ذلّت کشاند و شخصیت متزلزل یزید را در مقابلش همچون برگی خشک شده در هم فشرد تا تجربه تاریخ عاشورا سنّت تاریخ استکبار شود که حجاب زن مسلمان بالاترین سلاح ایمان است.
بیشتر مکاتب و اندیشه‏های علمی بشری در طول تاریخ، حول دو محور اقتصاد و قوای جنسی، نظریات خود را ارائه داده‏اند. گویی از زمانی که انسان خود را شناخت، خود را میان دو غریزه قوی مالکیت و شهوت اسیر دیده و برای به بند کشیدن آن‏ها، به منظور دست‏یابی به سعادت، در پی روشی علمی می‏گشته است. آن‏گاه که تفکرات در هاله‏ای از مذهب شکل می‏گرفتند، برداشت از این دو غریزه بیشتر به صورت قناعت و رهبانیت خود را نشان می‏داد، و آن‏گاه که تفکرات مادی بر جوّ عمومی جامعه حاکم می‏شد، ربا، بی‏بندوباری و گاه اشتراک در هر دو قسمت مطرح می‏گردیدند.
شاید بدین سبب بود که دو گل در جهت مطامع استعماری فرانسه، همیشه می‏پرسید: آیا زنان (در مستعمرات فرانسه) عرف و عادات قدیم خود را رها کرده‏اند؟ به عبارت دیگر، میزان تأثیر سوء تبلیغات استعمار تا چه حد بوده است؟ آیا هنوز فرهنگ بومی خود را پاس می‏دارند؟ یا در مقابل فرهنگ بیگانه، استقامت می‏ورزند؟ آیا در تاراج سرمایه‏های وجودی خود به اشغالگران کمک می‏کنند و برادران و پدران و پسران مملکت خود را کتف بسته به استعمار تحویل می‏دهند؟ آیا هنوز استقلال خود را به اسارت در فرهنگ بیگانه ترجیح می‏دهند یا تضمین‏کننده سیاست‏های سرمایه‏داری از طریق خرید کالاهای مصرفی هستند؟
آری، هر جا جسم زن اسیر باشد، روح مرد نیز به اسارت می‏رود، و در هر جامعه‏ای زن رشد داشته باشد، مردان نیز فعّال‏ترند. ناپلئون می‏گفت: اگر می‏خواهید میزان تمدن و پیشرفت ملتی را بدانید، به زنان آن ملت نگاه کنید! برخی روایات متواتر نیز بلای جامعه را افزایش زنانی می‏داند که از اهداف متعالی دور شده‏اند و سرمایه‏های خود را، که می‏توانند سهم مهمی در رشد جامعه داشته باشند، زمینه سقوط و انحطاط جامعه قرار داده‏اند.
و این‏چنین عاشورا محکی شد برای زن تا اثبات کند که او هدف دشمن است و دشمن پس از کشتن مردان جامعه، به سراغ او خواهد آمد، و این برای دشمن درسی شد که اگر زن پاسدار ولایت و رهبری دین گردد، قوی‏ترین و پراستقامت‏ترین فرد در مقابل دشمن خواهد بود.
دشمن، که حجاب زنان را قوی‏ترین سلاح در تثبیت مدیریت ولایت می‏دید، حجاب از سر آنان کشید، غافل از آنکه گرچه حجاب به زن ارزش می‏دهد، اما آنکه حجاب را ارزش می‏بخشد، زینب‏گونه بودن و زینبی رفتار کردن است! و خصم به دست خود، این ارزش را تثبیت کرد که حجاب را دو ارزش است: 1. پوشیده بودن؛ 2. زینب‏گونه زیستن.
سهل بن ساعدی می‏گوید: به دروازه دمشق رفتم، بیرق‏هایی پی در پی پیدا بودند و سواری دیدم که بیرقی در دست داشت، پیکان از بالای آن بیرون آمده و سری بر آن بود که شبیه‏ترین مردم به رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود! ناگاه دیدم از پشت سر وی زنانی بر استرانی بی‏روپوش سوارند. نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینه بنت الحسین. گفتم: چه حاجتی داری تا برآورم؟ من سهل ساعدی هستم، جدّ تو را دیده‏ام و حدیث او را شنیده‏ام. گفت: ای سهل! به حامل این سر بگو آن را به پیش ببرد، تا مردم مشغول نگریستن آن شوند و به حرم پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نگاه نکنند! سهل گفت: چهارصد دینار دادم تا آن کار را انجام دهد.(27)
عظمت رسالت زن در حفظ حرمت پوشش، در عاشورا مشخص گردید و پیام عاشورا به همراه مفهوم حجاب، تا زمان جاری است، انعکاس خواهد داشت. بدین سبب است که دشمنان، حجاب را جزو مهم‏ترین محورهای مبارزه خود قرار داده‏اند؛ زیرا حجاب، لباس حمایت از ولایت است.
نقش سوگواری زنان در واقعه عاشورا
لطف الهی در تجهیز عاطفه زن قرین شد و نقش ظریف عاطفه در تحوّلات روحی بشر با آمیختگی و نیرو گرفتن از مناجات اولیای خدا عمیق‏تر گردید، تا وظیفه زن را در ایجاد تعادل و ثبات در محورهای خانواده، اجتماع و تربیت نسل مدد نماید؛ زیرا این امور، زیربنایی از احساس و ایمان الهی را خواستار بودند و تأثیر گوشه‏ای از این امتیازات شگرف، آمادگی انقلاب درونی و تحوّل زن را به سوی حق تضمین نمود.
بدین‏سان، می‏توان وجود این نیرو را در تحوّل روحی زن به عنوان قوی‏ترین محرّک او تعبیر نمود و بر این اساس، خطاب اصلی ذکر مصایب اهل‏بیت علیهم‏السلام به سوی روح زن است و قوی‏ترین عزاداران این سوگ را زنان تشکیل می‏دهند؛ گویی زن می‏خواهد با همراهی اسیران به عزاداری بپردازد و با نیروی ایمان، این کاروان را مجهّز نماید.
امام حسین علیه‏السلام در سخن‏گویی و رویارویی تاریخی حق و باطل، زنی را انتخاب نمود تا اوراق نگاشته شده به خون شهدا را به تفصیل در تاریخ بیان دارد. رسول گرامی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گریه کردن بر حضرت زینب علیهاالسلام را همچون گریستن بر برادراش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دانست و تأسّی به او را همچون چنگ زدن به ریسمان ولایت معرفی نمود تا این امر اتمام حجتی برای زن و شخصیت والای او باشد.
عاشورا ایستگاه ارزشی سالیانه زن است که خود را بیابد و ارزیابی کند و فاصله راه را تا الگوی متعالی کمتر نماید؛ زیرا کربلا از تمامی جنبه‏های تعالی گوشه‏هایی در خود دارد. زنان صحابه در روز مبارزه، در دفاع از امام و تحریض عزیزان خود حماسه‏ها آفریدند. زنان اهل‏بیت علیهم‏السلام در تبلیغ و افشاگری اعجاز نمودند، اما مجموعه کامل این جلوه‏ها، همه در زینب علیهاالسلام گرد آمده بود. او در میان مادران داغدار، پسرانش را به میدان فرستاد، برادرانش را تکّه تکّه شده یافت و هفده تن از خاندانش را کشته دید؛ در عزاداری میان دشمن، ظاهر شد و در گردآوری بازماندگان، به تازیانه‏ها و شماتت‏های دشمن وقعی ننهاد و در اسارت، همچون امیر بیان علی علیه‏السلام سخن گفت و در عبادت‏های شبانه خود، لحظه‏ای کوتاهی نکرد.(28) او نمونه کامل صبر است و راه چگونه الهی شدن زن را در طول تاریخ به او آموخت.
زینب علیهاالسلام مورّخ همان دفتر سیاسی ولایت شد که حضرت فاطمه علیهاالسلام آن را گشوده بود و زن مسلمان را در طول تاریخ با عظمت خود، آن درک کرد و در ذهن خود جاودانه ساخت.
عاشورا رمز انقلاب درونی زن است؛ مجموعه‏ای گردآوری شده از تمامی عوامل احساسی: کودک یتیم، زن داغدیده، تشنگی، گرسنگی، اسارت، شهادت، غارت‏زدگی، بیماری، هتک حرمت، تازیانه و ...! و آنجا که زن می‏بیند در دل شب، زنی تنها با رسالتی عظیم از خیمه‏های نیمه سوخته، خیمه‏ای برپا می‏کند و کودکانی را که بدنشان از تازیانه سیاه شده است و از ترس به سوی قتلگاه می‏شتابند، گردآورده، آنان را با ذکر آینده قیام، آرام می‏کند و آن‏گاه که همه می‏خوابند، خود به عبادت می‏ایستد، می‏فهمد که این عظمت، صورت جدیدی از تصویر زن است که باید آن را به خاطر سپرد و او را رها نساخت.
اگر دشمنان بگذارند که زن خسته قرن، اهل‏بیت علیهم‏السلام را بشناسد و شخصیت خود را در مکتب آنان پرورش دهد، چنان جلوه‏ای از این مکتب بروز خواهد نمود که در تلألو آن، دل‏ها جذب گردند و عقل‏ها حق را بیابند. حقیقت این است که هنوز نقش تربیتی اهل بیت علیهم‏السلام و تأثیر اعتقاد به آن‏ها ناشناخته مانده است. آن‏ها چشمه‏های همیشه جوشان هدایتند که در پرتو انوارشان، فطرت‏ها آسوده می‏گردند و نیروها از هرز شدن به رشد می‏رسند و در انعکاس قدرتش، تمامی مکاتب تربیتی دنیا به شگفت می‏آیند.
......................................
1 کارشناس ارشد مدیریت.
2. ابومخنف، مقتل الحسین، ص 18.
3. همان، ص 45.
4. همان، ص 74.
5. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412 ق / 1992 م، ص 132.
6. همان، ص 192.
7. همان، ص 207.
8. همان، ص 364.
9. همان، ص 134.
10. شیخ عباس قمی، بیت‏الاحزان، ص 201.
11. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 214.
12. ابومخنف، پیشین، ص 208.
13. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 13.
14. همان، ص 265.
15. محمد واصف، انقلاب مقدّس حسین علیه‏السلام ، 1386 ق، ص 153.
16. محمد سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص 132.
17. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 152.
18. همان، ص 147.
19. همان، ص 148.
20. ابومخنف، پیشین، ص 124.
21. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 8، ص 414 / محمّد بن عمر بن واقدی، مغازی، ج 1، ص 270.
22. خواهر مسلم بن عوسجه، مادر عبداللّه بن عمیر کلبی، مادر عمر بن جناده و به روایتی امّ وهب.
23. شیخ عباس قمّی، نفس المهموم، ص 139 / ابو مخنف، پیشین، ص 141.
24. سید بن طاووس، لهوف، ص 158.
25. گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم علیه‏السلام ، فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه‏السلام ، ترجمه کتاب موسوعه الکلمات الامام الحسین علیه‏السلام ، ص 549.
26. ملامحمد گرمرودی، اشک‏های خونین در سوگ امام حسین علیه‏السلام ، ص 444.
27. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 241.
28. به‏گونه‏ای که حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام در وداع آخر، به حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: خواهرم، هرگز مرا در نمازهای شبانه‏ات فراموش نکن! (ذبیح‏اللّه محلاتی، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62)


زنان در نهضت عاشورا


منابع مقاله:
فرهنگ عاشورا، صفحه 195، جواد محدثی؛


پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن می‏توان گفت:یکی آنکه آنان چند نفر و چه کسانی بودند،دیگر آنکه چه نقشی داشتند.زنانی که در کربلا حضور داشتند،برخی از اولاد علی«ع»بودند،و برخی جز آنان،چه از بنی هاشم یا دیگران.زینب،ام کلثوم، فاطمه،صفیه،رقیه و ام هانی،از اولاد«ع»بودند،فاطمه و سکینه،دختران سید الشهدا«ع»
بودند،رباب،عاتکه،مادر محسن بن حسن،دختر مسلم بن عقیل،فضه نوبیه،کنیز خاص امام حسین«ع»و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند.(1) 5 نفر زن که از خیام حسینی به طرف دشمن بیرون آمدند،عبارت بودند از:کنیز مسلم بن عوسجه،ام وهب زن عبد الله کلبی،مادر عبد الله کلبی،مادر عمر بن جناده،زینب کبری«ع».زنی که در عاشورا شهید شد،مادر وهب بود،بانوی نمیریه قاسطیه،زن عبد الله بن عمیر کلبی که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوی شهادت کرد و همانجا با عمود غلام شمر که بر سرش فرود آورد،کشته شد.
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس،به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکی مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند،با عمود خیمه به طرف دشمن روی کرد و امام او را برگرداند.دیگری مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش،سر او را گرفت و مردی را به وسیله آن کشت،سپس شمشیری گرفت و با رجزخوانی به میدان رفت،که امام حسین«ع»او را به خیمه‏ها برگرداند.(2) دلهم،دختر عمر(همسر زهیر بن قین)
نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینی پیوست.زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینی شد و به امام پیوست.رباب،دختر امرء القیس کلبی،همسر امام حسین«ع»نیز در کربلا حضور داشت،مادر سکینه و عبد الله.زنی از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت،که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود،ولی هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏های اهل بیت،شمشیری برداشت و رو به خیمه‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یاری طلبید.
زینب کبری و ام کلثوم،دختران امیر المؤمنین«ع»،همچنین فاطمه دختر امام حسین«ع»
نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و...سخنرانیهای افشاگر داشتند.(توضیح بیشتر پیرامون این زنان را تحت عنوان نام هر یک در این مجموعه مطالعه کنید).مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال،کاروان اسرای اهل بیت را تشکیل می‏دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه‏ها،ابتدا در صحرا متفرق شدند،سپس بصورت گروهی و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
اما در باره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور«پیام رسانی»باید اشاره کرد (آنگونه که در بحث«اسارت»گذشت).البته جهات دیگری نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره می‏شود که هر کدام می‏تواند به عنوان«درس»مورد توجه باشد:
ـمشارکت زنان در جهاد.شرکت در جبهه پیکار و همدلی و همراهی با نهضت مردانه امام حسین و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏های این حضور است.چه همکاری طوعه در کوفه با نهضت مسلم،چه همراهی همسران برخی از شهدای کربلا،چه حتی اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایتهای شوهرانشان مثل زن خولی.
آموزش صبر.روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادتها در کربلا درس دیگر نهضت بود.اوج این صبوری و پایداری در رفتار و روحیات زینب کبری«ع»جلوه‏گر بود.
ـپیام رسانی.افشاگریهای زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه.پاسداری از خون شهدا بود.سخنان بانوان،هم به صورت خطبه جلوه داشت،هم گفتگوهای پراکنده به تناسب زمان و مکان.
ـروحیه بخشی.در بسیاری از جنگها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه،به رزمندگان روحیه می‏بخشید .در کربلا نیز مادران و همسران بعضی از شهدا این نقش را داشتند.
ـپرستاری.رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان از نقشهای دیگر زنان در جبهه‏ها، از جمله در عاشوراست.نقش پرستاری و مراقبت حضرت زینب از امام سجاد«ع»یکی از این نمونه‏هاست (3).
ـمدیریت.بروز صحنه‏های دشوار و بحرانی،استعدادهای افراد را شکوفا می‏سازد.
نقش حضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اسرا،درس«مدیریت در شرایط بحران»را می‏آموزد .وی مجموعه بازمانده را در راستای اهداف نهضت،هدایت کرد و با هر اقدام خنثی کننده نتایج عاشورا از سوی دشمن،مقابله نمود و نقشه‏های دشمن را خنثی ساخت.
ـحفظ ارزشها.درس دیگر زنان قهرمان در کربلا،حفظ ارزشهای دینی و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهای آلوده است.زنان اهل بیت،با آنکه اسیر بودند و لباسها و خیمه‏هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند،اما اعتراض کنان،بر حفظ عفاف تأکید می‏ورزیدند.ام کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمی‏کنید برای تماشای اهل بیت پیامبر جمع شده‏اید؟
وقتی هم در کوفه در خانه‏ای بازداشت بودند،زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند .در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز بر اینگونه گرداندن بانوان شهر به شهر،اعتراض کرد:«امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (4)و نمونه‏های دیگری از سخنان و کارها که همه درس‏آموز عفت و دفاع از ارزشهاست.
ـتغییر ماهیت اسارت.اسارت را به آزادی بخشی تبدیل کردند و در قالب اسارت،به اسیران واقعی درس حریت و آزادگی دادند.
ـعمق بخشیدن به بعد عاطفی و تراژدیک کربلا.گریه‏ها،شیونها،عزاداری بر شهدا و تحریک عواطف مردم،به ماجرای کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت واز این رهگذر،ماندگارتر شد.
پی‏نوشتها
1ـزندگانی سید الشهدا،عمادزاده،ج 2،ص 124،به نقل از لهوف،کبریت احمر و انساب الأشراف .
2ـهمان،ص .236
3ـدر این زمینه ر.ک:مقاله«درسهای امدادگری در نهضت عاشورا»از مؤلف(مجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369).
4ـعوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص .378


زنان در نهضت سیدالشهدا(ع)


منابع مقاله:
مجله پیام زن، شماره 74، زهرا آیت‏اللهی؛


بدون شک، از حماسی‏ترین و ماندنی‏ترین نقشهایی که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنه‏هایی بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشته‏ایم. و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشت‏ساز، در پیش روی دارید نگاهی دوباره به نقش‏آفرینی آن بانوان بزرگ دارد.
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه
در بررسی قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانی، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایی ناگهانی مسلم بن‏عقیل(ع) در شهری که ساعتی قبل پر از یاران او بود آغاز می‏کنیم. با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیاری از مردم شهر با او بیعت کردند که برخی رقم را تا چهل هزار ذکر کرده‏اند.(1) اما آمدن ابن‏زیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه به عنوان والی، مسیر جریانات را به کلی عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیعها و دسیسه‏های او باعث شد که از چهار هزار نفری که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سی نفر باقی نماند و پس از نماز حتی یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابن‏زیاد در شهر جار زدند که هر که برای نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدی که چهل هزار جمعیت را در خود جا می‏داد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن‏زیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهری که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابن‏زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت می‏دهد، در میان مردان بی‏وفایی که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها می‏گذارند و از یاد می‏برند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدّار نماینده امام خویش را در خانه پناه می‏دهد و این زن رشید مؤمن «طوعه» است.
نکته قابل توجه اینکه «طوعه» سالیان متمادی کنیز اشعث بن‏قیس از معروفترین منافقین عهد حضرت علی(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوی دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگی می‏کند از یاران ابن‏زیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تأثیری نمی‏کند و او در آن شرایط بحرانی و حساس مسلم(ع) را به خانه می‏پذیرد و مخفی می‏کند. هنگامی هم که پسرش بلال خیانت می‏کند و محل اختفای مسلم(ع) را به مأمورین نشان می‏دهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمی‏خیزد. وقتی مأمورین را می‏بیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر می‏کند و هنگامی که او را تشنه می‏بیند به او آب می‏رساند و سیرابش می‏کند.(2)
آیا ما شایستگی خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانی با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگی برای شرکت در واقعه جانسوز کربلا می‏رسیم. در این مرحله است که زنانی که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه می‏آفرینند. زنانی که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگی و عواطف خانوادگی‏شان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایی که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع)
می‏خوانند که خود نیز می‏مانند تا شاید تسلی‏بخش خاندان مصیبت‏دیده امام(ع) باشند.
هنگامی که امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مأمن امنی برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیری می‏روند. پس از این صحبتهای امام(ع) بود که علی بن‏مظهر(ع) یکی از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست وگفت: ای علی! در باره من انصاف نداری. تو خود می‏خواهی داخل بهشت شوی و من بروم. علی به خدمت امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مأمن امنی برسانم. هنوز امام(ع) جوابی نگفته بودند که صدای آن زن بلند شد که: یا بن‏الزهراء! أ لسنا قابلاً لخدمة بناتک و اخواتک؟(3) ای فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟
این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانی که خودشان می‏خواهند، بمانند و در غم خاندانشان شریک باشند.
«قمر»، خورشیدی که درخشید
از زنان دیگری که در این راستا می‏توان از آنان نام برد، همسر عبداللّه‏ بن‏عمیر کلبی و همسر زبیر هستند.
هنگامی که عبداللّه‏ بن‏عمیر کلبی تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبی کردی. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر.(4) و آنگاه هر دو از کوفه به سوی کربلا رهسپار شدند.
در روز عاشورا، وقتی شمر بن‏ذی‏الجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبداللّه‏ به دفاع از سپاه پرداخت و 19 سوار و دوازده پیاده را کشت. ولی در همین هنگام فردی از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگری پایش را. قمر همسر او که از دور صحنه را تماشا می‏کرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبداللّه‏ می‏گفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابی و امّی قاتل دون الطیّبین ذریة محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبداللّه‏ به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت: رهایت نمی‏کنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
«جزیتم من اهل‏بیت خیرا؛ ارجعی رحمک اللّه‏ الی النساء فاجلسنی معهن» خداوند به شما جزای خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند به سوی زنان بازگرد و با آنان باش.
سپس دشمن، ناجوانمردانه عبداللّه‏ را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالی‏که خونها راازچهره‏اش پاک‏می‏کردگفت:
«هنیئا لک الجنة. اسئل اللّه‏ الذی رزقک الجنة ان یصحبنی معک» بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند می‏خواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه بود که آن زن مجاهد در بالین همسر به شهادت رسید و در بهشت به او پیوست.
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بن‏عوسجه می‏باشد. مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعّالی در تهییج اهل کوفه برای یاری امام(ع) و مسلم بن‏عقیل(ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام(ع) به کوفه، با وجود مأمورین فراوانی که ابن‏زیاد برای کنترل راههای کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از کوفه خارج شده و به سوی آن حضرت می‏شتابد. همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان می‏پیوندد.
این بانوی بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش می‏شود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز می‏داند و چون خود نمی‏تواند جان نثار ولی خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق می‏فرستد. او می‏داند که برای مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او می‏داند که در این راه هر چه بیشتر از علقه‏های خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف می‏کند و می‏گوید:
«یا بنیّ! اختر نصرة ابن‏بنت النبی(ص) علی سلامة نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضی عنک». فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یاری کن و یاری او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینی، هرگز از تو راضی نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد می‏گیرد آن حضرت می‏فرمایند: اگر به جنگ با دشمن روی و کشته شوی مادرت در بیابانها تنها و غریب می‏ماند.
خلف پاسخ می‏دهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه می‏فرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمی‏شود بلکه برای آنکه مبادا سختی جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت می‏کند فریاد می‏زند: فرزندم! بشارت باد تو را به آب گوارای کوثر که به زودی خواهی نوشید. خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت می‏رسد. دشمن، سر او را جدا کرده و به سوی مادر پرتاب می‏کند و مادر با روحی بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده می‏کند و می‏گوید: چه نیکو عمل کردی ای مایه خرمی دل و ای روشنی دیدگان من!
شریک رنج اهل‏بیت(ع)
یکی از زنان دیگری که در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانی مولا و خاندان او می‏شتابد تا شریک رنج اهل‏بیت حضرت باشد، کبشه است. کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود که مأموریت داشت تا پیام آن حضرت را به 7 تن از بزرگان شیعه در بصره برساند. ولی ابن‏زیاد به نحوی او را پیدا می‏کند و کشته و به دار می‏آویزد. مادر سلیمان، علی‏رغم داغ تازه‏ای که بر دلش دارد خود را به کربلا می‏رساند و پس از عاشورا در زمره اسراء، همسفر خاندان امامت می‏گردد.(5)
مادرم، آیا راضی شدی؟
کربلا، تجلی‏گاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهای نهفته است. آنها که با امام آمده‏اند و با امام مانده‏اند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسم‏اند. آن که می‏تواند جان ببخشد می‏ماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ می‏آید که تنها همراه اهل خیمه‏ها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتی گروهی از اصحاب شهید شدند مادر وهب بن‏حباب رو به او کرد و گفت:
«قم یا بنیّ و انصر ابن‏بنت رسول‏اللّه‏»، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یاری کن.
جواب فرزند چنین مادری واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهی نمی‏نمایم. آن گاه به سوی میدان به راه افتاد. پس از مدتی جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضی شدی؟ و مادر بی‏آنکه به عاطفه مادری‏اش اجازه غلبه بر عشق به ولی خدا را بدهد پاسخ داد:
«مارضیت او تقتل بین یدی ابن‏بنت رسول‏اللّه‏»، هرگز از تو راضی نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسی.
همسر وهب که سخت به او علاقه‏مند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
«لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدی ابن‏بنت رسول‏اللّه‏ لیکون غدا شفیعک عند ربک» فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار. بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا کن تا فردای قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقه‏های دنیوی را از دل فرزند قطع می‏کند و او باز می‏گردد و آن قدر می‏جنگد تا دشمن دو دستش را قطع می‏کند. اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسه‏سازان عاشورا ثبت می‏کند و عاطفه همسری خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانی می‏نماید و فریاد می‏زند:
«فداک ابی و امی قاتل دون الطیبین حرم رسول‏اللّه‏»، وهب، پدر و مادرم فدایت باد. برای حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او می‏گوید که به خیمه‏ها باز گردد ولی او پاسخ می‏دهد که باز نمی‏گردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین می‏بینند می‏فرمایند:
«جزیتم من اهل‏بیت خیرا ارجعی الی النساء رحمک اللّه‏». خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوی زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمی‏گردد و وهب کشته می‏شود. مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظاره‏گر است عمود خیمه را کنده و به سوی دشمن حمله می‏کند. امام بار دیگر او را نیز به پیش باقی زنان بازمی‏گردانند.
سر فرزند، به سوی دشمن
نمونه دیگر، «بحریه» مادر عمرو بن‏جناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها 11 سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام می‏کند. وقتی پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوی مادر پرتاب می‏کند بحریه این سر بریده خون‏آلود را به سینه می‏چسباند و بی‏هیچ شکوه
و ناله و شیونی که سزاوار آن لحظه است تنها می‏گوید: آفرین بر تو پسرم! ای شادی قلبم و ای نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوی سینه مردی از سپاه دشمن پرتاب می‏کند که او در دم می‏میرد. آن گاه باز از پای ننشسته عمود خیمه را می‏کند و در حالی که این رجز را می‏خواند به سوی دشمن حمله می‏برد: «انّی عَجُوز سیّدی ضعیفة»
خاوَیةٌ بالیةٌ نَحیْفة
اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفة
دوُنَ بَنیِ الْفاطِمَةِ الشّریفة
من زنی، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما می‏جنگم.
بعد همین طور با رجزخوانی با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید. تا اینکه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمه‏ها را دادند.
توجه به بیتهایی که این زن هنگام مبارزه می‏خواند خود بهترین گواه عظمت او است. او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه می‏کند تا قربانی امام کند و بعد در این ابیاتی که پس از شهادت دو فرزندش می‏خواند، حتی نامی از قربانیان به زبان نمی‏آورد. بلکه با خلوصی که تنها می‏تواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جاری است. حرفی از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگری از این مادران مخلص، حُسنیه از کنیزان امام حسین(ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد کوتاهی که از زنان و مادران اصحاب امام در کربلا آوردیم به صاحبان اصلی عزا، به داغدارترین گروه که خود اهل‏بیت و خاندان بنی‏هاشم باشند می‏رسیم. خاندانی که در قربانی کردن عزیزان در راه امام نیز گوی سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
«ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین بن‏علی بن‏ابی‏طالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتلPAGE معه من اهل‏بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم فی الارض شبیهون». اگر برای کسی گریه می‏کنی برای حسین بن‏علی(ع) گریه کن. چرا که او را همانند گوسفندی که سر می‏برند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدی در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است که افراد هر چه وارسته‏تر و بزرگوارترند مطمئنا علقه‏ها و علاقه‏های خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبی چون علی‏اکبر(ع) که کوه طاقت حسین(ع) را فرو می‏ریزد و حتی او را به ناله وا می‏دارد که گوید: بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولی بر کشته شدن یک عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگین‏تر و دشوارتر. آنچه عمه‏ها و خواهران او در خیمه‏ها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولی نیست. مصیبتی است که حسین(ع) یعنی آن صبر مجسم را از حال برده است:
غریبان را دل از بهر تو خون است
دل خویشان نمی‏دانم که چون است
چرا که او کسی است که امام می‏گوید: «هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) می‏گشتیم به چهره او می‏نگریستیم.»
سکینه، دختر امام حسین(ع) شاهد شهادت همسر عقدکرده‏اش عبداللّه‏ بن‏حسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده می‏باشد. سکینه، آن کسی است که امام حسین(ع) در وصف او می‏فرمایند: «سکینة مستغرقة فی اللّه‏»
فاطمه بنت‏الحسن نیز نظاره‏گر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیماری شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگی و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) می‏باشد. فاطمه بنت‏الحسن در فضیلت به گونه‏ای است که امام صادق(ع) در وصف او می‏فرمایند:
«کانت صدیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها»: او زن صدیقه‏ای بود که در خاندان امام حسن زنی چون او یافت نمی‏شد.
ام‏کلثوم، دختر حضرت علی و فاطمه(سلام‏اللّه‏ علیهما) زن دیگری است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده می‏باشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است ولی تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشی مرگبار امت، خود حماسه‏ای دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامی از اسماء و ام‏البنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند، ولی حمایت باشکوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتی دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجرای قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبداللّه‏ و سه برادرزاده‏اش (محمد و عبداللّه‏ فرزندان مسلم بن‏عقیل و محمد فرزند ابی‏اسعد بن‏عقیل) به شهادت می‏رسند و او مقاوم و نستوه اشعاری سروده با کلام حماسی خود بیدارگر امت می‏گردد. ام‏البنین زنی است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت علی(ع) زمانی که قصد ازدواج با شیرزنی دارند تا بتواند در ایفای نقش مادری خود، مردانی شجاع بپرورد، با او ازدواج می‏نمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا می‏نماید که هنگام حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، هر چهار پسر خود را برای حمایت از آن حضرت به همراه ایشان می‏فرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت می‏رسند و در یک بعدازظهر، ام‏البنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید می‏گردد. در عظمت ولایت‏مداری او همین بس که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او می‏دهند بدن تأخیر می‏پرسد: برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتی که از شهادت امام حسین(ع) باخبر می‏گردد ضجّه می‏زند که:
اولادی و من تحت الخضراء کلّهم فداء لابی عبداللّه‏ الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(6)
در نهایت در وصف زینب کبرا هر چه گفته شود ناچیز است. او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد می‏باشد. شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) می‏باشد و نیز شهادت پنج برادرزاده که سخت‏ترین آن، شهادت علی‏اکبر(ع) بوده فقط بخشی از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن می‏باشد. زینب(س) که تمام زندگیش تکرار رؤیت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندی نمی‏گذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار می‏سازد. با گذر چند سال پاره‏های جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان می‏سازد و اکنون زینب(س) با کوله‏باری از رنج شهادت عزیزان، مسؤولیت عظیم پیام‏رسانی فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهای مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسؤولیتی بر عهده دارند. لذا، به میزانی که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانی چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانی چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلی‏گاه چنین امری را در جریان انقلاب اسلامی ایران یافتیم. آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونی طاغوت 2500 ساله را یافتند. امام خمینی در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته می‏فرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(7)
و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزی بر جهان کفر در جنگ تحمیلی هشت ساله فرمودند: به تمامی خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگی دلاورانه خود ادامه می‏دهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع می‏کنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام می‏شوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار داده‏اید و با فداکاریهای مکرر، صحنه‏های شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بی‏امانتان ثبت نموده و می‏نمایید و با درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان می‏آموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها را سیاه کردید درود می‏فرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع و خاشعم.(8)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ برخی نیز این رقم را 18 یا 28 یا 30 هزار نفر ذکر کرده‏اند.
2ـ اعلام النساء، ص493.
3ـ انقلاب مقدس حسین(ع)، ص153.
4ـ نفس المهموم، ص132، ص898، ص599 و اعلام النساء، ص145.
5ـ اعلام النساء، ص602.
6ـ اعلام النساء، المؤمنات، ص496 و 497.
7ـ سخنان امام خمینی در دیدار با بانوان عضو مکتب الزهرا(س) و گروهی از برادران پاسدار در تاریخ 28/3/58.
8ـ سخنان امام خمینی خطاب به ملت ایران در تاریخ 2/11/59


نقش زن در قیام عاشورا (2)


منابع مقاله:
مجله یاس شماره 13، سیده ارغوان حیدری؛


نقش زن پس از عاشورا
پس از واقعه تلخ عاشورا، رسالت‏سنگین بانوان کاروان حسینی آغاز گردید . آنان با وجود شرایط سخت جسمی و روحی، می‏بایست از اندیشه و کلام و احساس یاری گرفته و با خطبه‏های پرشور خویش، مردمی که در عمق نادانی به سر می‏بردند را از حقانیت راه امام حسین ( علیه‏السلام) و مظلومیت ایشان آگاه سازند و به رهبری زینب ( علیهاالسلام)، به نشر معارف اسلام و رساندن پیام شهیدان بپردازند تا اسلام را از هدم و زوال نجات بخشند . این جاست که به هدف والای امام حسین ( علیه‏السلام) از همراه نمودن زنان و کودکان، با خویش پی می‏بریم .
شهید مطهری می‏فرمایند: «... ابا عبدالله ( علیه‏السلام) اهل بیت‏خودش را حرکت می‏دهد، برای این که در تاریخ رسالتی عظیم را انجام دهند . برای این که نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، اما با قافله سالاری زینب، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند، از عصر عاشورا زینب ( علیهاالسلام) تجلی می‏کند و از آن به بعد به او واگذار شده بود .» (1)
فعالیت‏ها و حماسه زن عاشورایی را پس از قیام، می‏توان به دو بخش تقسیم نمود:
1 - حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام)، در نهضت عاشورا
2 - نقش و فعالیت‏سایر بانوان، در این نهضت
حماسه آفرینی زینب ( علیهاالسلام) در نهضت عاشورا
همان گونه که می‏دانیم، حفظ و نگهداری یک نهضت و انقلاب، از انجام آن مهمتر است . حضرت زینب ( علیهاالسلام) بعد از حادثه جانسوز دهم محرم الحرام سال 61 هجری، پیام رسای خویش را از دشت‏خونین کربلا برای مسلمانان ابلاغ نمود و آن را برای همیشه در تاریخ، زنده نگاه داشت .
البته، حضور و نقش عظیم آن حضرت در نهضت کربلا، منحصر به بعد از قیام نیست، بلکه ایشان از ابتدای راه، حضوری فعال و تعیین کننده در انقلاب حسینی داشتند . همیاری حضرت زینب ( علیهاالسلام) با امام حسین ( علیه‏السلام) در انجام مسؤولیت‏ها را می‏توان بزرگترین نقش آن حضرت، تا قبل از ظهر عاشورا دانست . آن حضرت به عنوان امین امام، بخش وسیعی از مسؤولیت‏ها و امور کاروان را بر عهده داشت، تا امام ( علیه‏السلام) فرصت و فراغ بیشتری برای آماده سازی قیام داشته باشد .
اما اصلی‏ترین وظیفه حضرت زینب ( علیهاالسلام)، بعد از ظهر عاشورا، متجلی می‏شود . اگر نبود آن عالمه غیر معلمه در کربلا، نه تنها انقلاب امام حسین ( علیه‏السلام) دستخوش تحریف می‏گردید، بلکه اسلام نیز در معرض خطری جدی قرار می‏گرفت .
تبلیغ پیام شهادت، سرپرستی قافله اسرا، پرستاری از امام سجاد ( علیه‏السلام)، حفظ و حراست زنان و کودکان، و ... مسؤولیت‏های سنگینی بود که آن حضرت پس از قیام عهده دار بود .
سخنرانی حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در بارگاه ابن زیاد و یزید، آن چنان شورانگیز بود که ارکان حکومت اموی را به لرزه انداخت . سخنان پرشور او در تشریح اهداف انقلاب حسینی و بیان اوضاع اندوهبار روز عاشورا، دسیسه‏ها و جنایات رژیم را برملا نمود . روشنگری‏های آن حضرت، توانست جامعه چشم و گوش بسته آن زمان را بیدار کند . پیامد تلاش‏های حضرت زینب ( علیهاالسلام) انقراض حکومت اموی و جلوگیری از اتلاف خون پاک شهدای کربلا، و در نتیجه، احیای مجدد اسلام بود .
و مدینه (4) ، به افشاگری بنی امیه اقدام نمود و چهره کریه‏شان را به مردم نشان داد; و این خود قیامی دیگر شد، برای براندازی دستگاه فاسد خلافت .
خطابه‏های پرشور حضرت زینب ( علیهاالسلام) هراسی عظیم در دل بنی امیه پدید آورد و به همین جهت، ایشان را به مصر تبعید نمودند; (5) اما غافل از این که این زن فصیحه بلیغه پیام شهادت را به مصر نیز خواهد برد، و سرانجام، این اسطوره صبر و ایثار در 15 رجب سال 62 هجری، در تبعید، به ملکوت اعلی پیوست . (6)
گر چه زینب ( علیهاالسلام) اندکی بیش، پس از واقعه جانسوز کربلا زندگی نکرد، ولی در همین مدت اندک، کنگره‏های کاخ ستم را فرو پاشید، و پیام عاشورای امام حسین ( علیه‏السلام) را تا ابد ماندگار کرد .
نقش سایر زنان پس از قیام
غیر از زینب ( علیهاالسلام)، عده دیگری از زنان نیز بودند که به رهبری و مدیریت‏حضرت ( علیهاالسلام)، کارهای تبلیغی و فرهنگی بسیاری پس از حماسه عاشورا انجام دادند که تاثیر زیادی بر جامعه آن روز داشت و چه بسا اثرات آن تا به امروز ادامه دارد .
نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، می‏توان مورد بررسی قرار داد:
1 - نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا
بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبت‏به فاجعه‏ای که از سوی دستگاه غاصب یزید بر امام حسین ( علیه‏السلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته بودند که در ذیل به چند نمونه از آن‏ها می‏پردازیم .
- زنی از قبیله بنی بکر
بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت اسراء متاثر شده، شمشیر به دست می‏گیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم می‏برد و به قوم خود می‏گوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند; برای خون‏های رسول خدا (صلی‏الله علیه‏و آله) قیام کنید .»
همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند . (7)
- زنان بنی اسد
پس از پایان جنگ، بدن‏های مطهر شهدا بر روی زمین تفتیده کربلا مانده بود، و هیچ کسی جرات نداشت که برای دفن و کفن اجساد قدم بردارد; چرا که طبق دستور عمر سعد، ماموری بر بدن‏ها گمارده شده بود . در این وضعیت، زنان قبیله بنی اسد که در نخلستان‏های نزدیک کربلا بودند، با بیل و وسایل دیگر، به سوی میدان هجوم بردند . مردان آن‏ها با دیدن حرکت‏شجاعانه زنان، به کمک آمدند و به کفن و دفن شهیدان پرداختند . (8)
- ام عبدالله
او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر پیغمبر (صلی‏الله علیه‏و آله) را به خانه آورده‏ای؟ آن را از پیش من ببر .» (9)
و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .
- نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبت‏به او ابراز انزجار نمود . سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات وی در این شب، نسبت‏به حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است . (10)
- زنان آل ابی سفیان
سخنرانی‏ها و خطابه‏های پر شور حضرت زینب ( علیهاالسلام)، در مجلس ابن زیاد و یزید، موجب گردید که زنان آل ابی سفیان از این واقعه متاثر شده، مراسم نوحه سرایی و گریه و شیون برای امام حسین ( علیه‏السلام) و یارانش بر پا دارند . (11) و بدین ترتیب، انزجار و اعتراض خویش را نسبت‏به عمل مردان ناجوانمرد خود اعلام دارند .
- هند همسر یزید بن معاویه
پس از افشاگری زینب کبری ( علیهاالسلام)، هند که از واقعه تلخ عاشورا سخت متاثر و ناراحت‏شده بود، به همسرش در مورد به شهادت رساندن امام حسین ( علیه‏السلام) اعتراض نمود و گفت: «ای یزید! آیا تو دستور داده‏ای سر حسین فرزند رسول خدا را از تن جدا کنند و بالای نیزه برند؟ آیا تو فرزند فاطمه را کشتی؟»
یزید مضطرب شد و برای گریز از کاری که کرده بود، گفت: «... خدا بکشد ابن زیاد را که او را کشت، من به کشتن او راضی نبودم .» (12)
نکته قابل تامل در این مطلب، انزجار هند، همسر یزید، از حرکت‏شوم همسرش می‏باشد که با این اعتراض، ضربه سختی بر حکومت‏شوهر خود وارد کرد .
این‏ها نمونه‏هایی از واکنش زنان کوفه و شام به عملکرد مردانشان بود . اما بانوان دیگری هم با کردار خویش، در جبهه‏ای تبلیغی به مبارزه علیه آل ابی سفیان پرداختند . ایشان از همراهان و پیروان امام حسین ( علیه‏السلام) بودند، که با اقدامات هوشیارانه، اعتراض خویش را بیان نمودند .
- رباب همسر امام حسین ( علیه‏السلام)
رباب همسر امام حسین ( علیه‏السلام)، دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس‏» بود . او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت همسر و فرزند شیر خواره‏اش علی اصغر بود . وی پس از کربلا و اسارت، در مدینه ساکن شد . (13)
در برخی روایات آمده است که در بازگشت اسرا به مدینه، رباب دستور داد تا سقف خانه‏اش را بردارند و خود و دخترش سکینه، در خانه بی سقف روزگار گذراندند . چون به او گفته می‏شد که از زیر آفتاب سوزان برخیز . با گریه و شیون می‏گفت: من با چشمان خود حسین ( علیه‏السلام) را دیدم که گرمی آفتاب، بدن او را می‏گداخت . (14)
و این خود نوعی مبارزه و قیام علیه ستم یزید و عمالش بود . رباب با این حرکت، به تحریک احساسات و عواطف مردم پرداخت، تا زمینه را برای قیام‏های دیگر مردمی فراهم سازد .
- زنان مدینه و بنی هاشم
بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه، بر سر قبر رسول خدا (صلی‏الله علیه‏و آله) رفتند و مراسم عزاداری برپا نمودند . (15)
آنان بدون هیچ هراسی از دستگاه حاکمه، با شور و شعور، دست‏به اقدامی مهم زدند . آنان با رفتن بر سر قبر پیامبر (صلی‏الله علیه‏و آله)، با زیرکی و تیزبینی، به همه نشان دادند که این فرزند رسول خداست که به شهادت رسیده است . و پس از آن تا یک سال، روز و شب، در مدینه نوحه سرایی می‏کردند . (16)
امام صادق ( علیه‏السلام) نیز در این زمینه می‏فرمایند: پس از واقعه کربلا، هیچ زن هاشمی، سرمه به چشم نکشید و خضاب نکرد . دودی نیز از خانه بنی هاشم برنخاست تا پنج‏سال که عبیدالله بن زیاد کشته شد .» (17)
و این نشانگر نقش اساسی و مهم زنان در حفظ و تداوم نهضت‏حسینی بود . اینان با عزاداری‏های پی در پی، در حقیقت، به مبارزه علیه حکومت‏بیدادگر یزید برخاستند و با حرکت‏های مثبت که در نهایت لطافت و ظرافت انجام می‏شد، در اذهان تاثیر به سزایی گذاشتند .
زنان انصار (18) نیز به همراهی زنان بنی هاشم، زمینه را برای شروع مبارزاتی نو بر ضد دستگاه بنی امیه فراهم ساختند، و با شعور دینی و سیاسی خویش، گامی بلند در احیای نهضت عاشورا برداشتند .
2 - نقش سخنرانی و خطابه‏های زنان پس از قیام
علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابه‏ها و سخنرانی‏های بانوان هاشمی را می‏توان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومت‏یزید دانست; چرا که اگر نبود این افشاگری‏ها، جامعه خفته آن روز متحول نمی‏گردید و ندای حق‏طلبی و ستیز علیه ستم، بلند نمی‏شد .
همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیه‏السلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش را در این زمینه ایفا کردند . آن‏ها با اخطارها، هشدارها و بیدار باش‏ها، ضربه سنگینی بر آل امیه وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغت‏بودند، نقش مهمی در خنثی‏سازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم (19) و فاطمه صغری دختر (20) امام حسین ( علیه‏السلام) و ... .
نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی، (21) زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به اسارت درآمدند، که از این عده 6 نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند . (22)
اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آن‏ها را در موقعیتی قرار داد که توانستند پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصت‏ها سود جسته، وقایع کربلا را بازگو کردند .
خطبه‏های پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیام‏هایی چون قیام توابین و قیام مختار گردید .
علاوه بر آن، این سخنرانی‏ها و روشنگری‏ها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشه‏ها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی، ایجاد ارزش‏های اخلاقی جدید و ... از جمله این دستاوردهاست .
تامل درباره شخصیت و موقعیت هر یک از این زنان، می‏تواند عظمت و بزرگی اقدامات شایسته آنان را جلوه‏گر نماید و درسی باشد برای زنان در عصرهای مختلف، برای وصول به اهداف عالیه اسلام .
پی‏نوشت‏ها:
1 - مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 289 .
2 - ر . ک: سید بن طاووس، لهوف، ص 165 .
3 - ر . ک: همان، ص 202 .
4 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، جنبش‏های شیعی در تاریخ اسلام، ص 522; حسین عماد زاده، حضرت زینب کبری، ص 150 .
5 - همان، ص 522 .
6 - همان .
7 - فاطمه رجبی، زن در حماسه کربلا، ص 70 .
8 - همان، ص 74 .
9 - محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 3055 .
10 - حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم (ترجمه فارسی)، ص 478 .
11 - محمد بن جریر طبری، همان، ص 3080; حاج عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 433 .
12 - همان، ص 3079 .
13 - حسین عمادزاده، همان، ص 307 .
14 - هاشم معروف الحسنی، همان، ص 522 .
15 - حاج شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 1، ص 344 .
16 - همان، نفس المهموم، ص 302 .
17 - همان، ص 604 .
18 - ر . ک: هاشم معروف الحسنی، همان، ص 528 .
19 - ر . ک: سید بن طاوس، لهوف، ص 178; علی نظری منفرد، قصه کربلا، ص 438 .
20 - ر . ک: همان، ص 172 .
21 - علی نظر منفرد، همان، ص 405 .